اینکه این روزها جریان ترور در کشور هنوز پابرجاست و برخی نیز در پی عوض کردن جایگاه ظالم و مظلوم هستند، نیاز به بازخوانی جریان ترور در کشور دارد تا ببینیم این نطفه شوم از چه زمانی سازمانیافته در کشور اجرا شد. ۱۷۹سال پیش در چنین روزی، دوم خرداد، یکی از طلبههای کمسواد درس سیدکاظم رشتی ادعا کرد که مهدی موعود است. او سیدعلیمحمد شیرازی نام داشت که پیروانش به نام «باب» مشهورش کردند، اما باب و بابیت از کجا آمد و نقش سیدکاظم رشتی در این میان چه بود؟
انحراف سازمانیافته با بدعت
بابیت، در حقیقت ادامه انحرافی بود که شیخاحمد احسایی در زمان فتحعلیشاه بهراهانداخت. او اگرچه خود عالمی مشهور بود، اما با واردکردن بدعتها و تحلیلهای شخصی در مذهب، بنیاد برخی انحرافات را در دین گذاشت. مهمترین انحراف شیخاحمد احسایی درباره اعتقاد به مهدویت بود که زمینه را برای ادعای افراد مختلف باز کرد تا خود را مهدی موعود بدانند. احسایی در عقاید غلوآمیز و انحرافی خود آنقدر پافشاری کرد که گروهی از علما همچون ملا محمدتقی برغانی، امامجمعه قزوین که در جریان شورش بابیه شهید و به لقب شهید ثالث مشهور شد، وی را بهدلیل عقاید بدعتآمیزش تکفیر کردند. شکستهای پیدرپی ایران در جنگ با روسیه و ازدسترفتن بخشهای بزرگی از کشور، در کنار ستمهای قاجاریان و عواملشان بر مردم، چنان جان مردم را به لب آورده بود که دیگر مردم از همه چیز و همه کس امید بریدند و چشمانتظار ظهور منجی برای رهایی از شر ستمکاران زمانه بودند. شیخیه از همین وضعیت استفاده کردند و دائم به مردم القا مینمودند که ظهور بسیار نزدیک است و چیزی به آن نمانده است که امامزمان را ببینند. در حقیقت شیخیه با نام وارد کردن خوانشهای جدید و استدلالهای ذوقی در دین، راهی را باز کردند که سرانجام به ایجاد یک دین ساختگی به نام بهائیت در مدت زمانی نهچندان طولانی منجر شد.
بیشتربخوانید
حمایت روس و انگلیس
بعد از مرگ احسایی، زمام شیخیه و پیروانش به دست یکی از شاگردان وی به نام سیدکاظم رشتی رسید. رشتی اگرچه خود را از سادات گیلان معرفی میکرد، اما هیچیک از سادات آن منطقه او را نمیشناختند. برخی بر این اعتقادند که او اصلا گیلانی نبوده بلکه یک فرد روس بوده که از طرف حکومت این کشور مأمور شده است در حوزههای علمیه آن زمان نفوذ کند. رشتی هم یکی از شاگردان و نزدیکان خود بهنام حسین بشرویهای را مأمور یافتن مهدی موعود کرد و او هم در دیداری با سیدعلیمحمد باب در شیراز متقاعد شد که سیدعلیمحمد همان مهدی موعود است! بعد از اینکه بشرویهای به بابیت علیمحمد ایمان آورد، ۱۷ نفر دیگر از نزدیکان و شاگردانش هم این کار را کردند تا حلقه اول بابیه که به حروف حی مشهورند، شکل بگیرند. درباره باب نکته قابلتوجه این است که او بعد از مدتی رفتن به کلاسهای درس در شیراز، راهی بوشهر گردید و چند سال در این شهر به کار مشغول شد. وی در شرکتی تجاری کار میکرد که مدیریت آن با دیوید ساسون، از یهودیان سرمایهدار بغداد بود.
این شرکت که در کشت و تجارت تریاک برای صادرات به چین فعال بود، در راستای سیاستهای استعمار انگلیس فعالیت میکرد و صاحبان آن، عوامل شناسنامهدار بریتانیا بودند و اشتغال باب در این شرکت، روابط او را با انگلیسیها کلید زد و بعدها هم او تحت حمایتهای پنهان و آشکار انگلیسیها بود به گونهای که در جریان دستگیریاش، سفارت انگلیس همه تلاش خود را برای نجات باب از مرگ بهعملآورد. جالب اینجاست که باب از حمایت آشکار روسها هم برخوردار بود. در زمانی که باب به اصفهان فرستاده شد، منوچهرخان معتمدالدوله، حاکم اصفهان که گرجی بود و با روسها روابط خوبی داشت، او را یک سال با بهترین امکانات و محافظان، تحت مراقبت خود قرار داد و تا زمانی که زنده بود، اجازه نداد کسی هیچ آسیبی به باب وارد کند.
کشتار وسیع در کنار اولین کشف حجاب
دعوت بابیه، از همان ابتدا رنگوبوی یک دعوت دینی و فراخوان مذهبی نداشت، بلکه یک شورش وسیع و خونین اجتماعی و سیاسی بود. هرجا اسمی از باب و بابیها برده میشد، کشتار و قتل و خونریزی به دنبالش میآمد. واقعه بدشت یکی از مهمترین اتفاقاتی بود که در آن چهره واقعی بابیه روشن شد. در آن زمان ملاحسین بشرویهای از هیاهو و بینظمیسیاسی ناشی از مرگ محمدشاه استفاده کرد و نخست راهی زنجان شد و آنجا شورشی به پا کرد که با شکست بابیان همراه بود. پس از آن، تصمیم گرفتند نیروهایشان را سازمان دهند. میرزامحمدعلی بارفروش، از پیروان اولیه باب و فاطمه برغانی قزوینی، معروف به قرهالعین که شاعری زبانآور هم بود، به همراه دیگر اعضای حلقه اصلی بابیه در روستای بدشت شاهرود گردهم آمدند. در اینجا بود که آنان نقاب از چهره برداشتند و دیگر دست از دعوی مهدی موعود بودن و اسلامخواهی خود برداشتند. قرهالعین حجاب از سر برداشت و به شکلی در میان جمع حاضر شد که حتی برخی از بابیان هم از دیدن او شگفتزده شدند و برخی از اعتقاد خود برگشتند. قرهالعین و بارفروش در این نشست سخنرانیهای پرشوری کردند و پایان کار اسلام را اعلام کردند. البته هدف اصلی آنها این بود که نیروهایشان را متحد و در یک عملیات منسجم به ماکو حمله کرده و باب را که در این شهر زندانی بود، آزاد کنند. پردهدریهای بابیان باعث شد مردم مسلمان منطقه به بابیان یورش بیاورند و بابیها هم در قتل و آشوبگری چیزی کم نگذاشتند.
عملیات تروریستی وسیع
ناصرالدینشاه به همراهی وزیر لایقش امیرکبیر وقتی بر تخت سلطنت مستقر شد، از همان ابتدا تشخیص داد که بابیان فقط قصد آتشزدن در خرمن دین ندارند بلکه هدف اصلی آنها برانداختن حکومت و بهدست گرفتن قدرت است. برای همین همه همت خود را برای پایان دادن به فتنه علیمحمد باب به خرج دادند. باب که در زندان بود، محاکمه شد و گروهی از علمای زمانه، از او درباره ادعاهای عجیب و غریبش سؤال کردند. باب که سواد چندانی نداشت در پاسخ دادن به سؤالات درماند و به همین دلیل حکم مرگش صادر شد. با وجود تبلیغات و سر و صدای بسیار بابیان درباره معجزات باب و اینکه او فردی آسمانی و خدایی است، او نتوانست معجزهای از خود صادر کند و مرگ داستان زندگی او را بست، اما بعد از مرگ هم فتنهای که او بهپا کرده بود، شعله میکشید.
با مرگ باب، بابیان که اینک بعد از واقعه بدشت، زمام امور را در دست میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءا... میدیدند؛ سعی کردند تاکتیک جدیدی برای پیشبرد اهداف خود در پیش گیرند. آنها که از نظر نیروی همراه، بهشدت دچار مضیقه شده بودند بهجای سعی در همراه کردن مردم شهرهای مختلف، تلاش کردند با عملیات تروریستی مخالفانشان را از پیش روی خود بردارند. ترور ملامحمدتقی برغانی ملقب به شهید ثالث بخشی از عملیات حذف مخالفان عقیدتی بود. ملامحمدتقی برغانی از مشهورترین مجتهدان زمانه خود بود که در برخورد با فرقههای انحرافی که در آن زمان گسترش یافته بودند، هیچ مماشاتی نداشت. او هم با صوفیه مخالف بود و با آنان مقابله میکرد و هم در صف نخست مقابله با انحرافات فکری شیخیه و بابیه بود. مخالفت جدی او با بابیه، باعث شد برادرزادهاش طاهره قرهالعین که از نیروهای خط مقدم تبلیغات سیاسی بهاییان بود، علیه عمویش بهشدت موضعگیری کند و همین مسأله باعث شد که بابیان، درست مانند منافقین که شهدای محراب را در سنین کهنسالی هنگام نماز به شهادت میرساندند، او را در ۹۱سالگی هنگام رفتن به مسجد برای اقامه نماز شب با نیزه مجروح کردند و او دو روز بعد به شهادت رسید.
شاهکشی بابیه
اما آنها به همین هم بسنده نکردند و در یک عملیات کور ترور، سعی کردند شخص شاه را بکشند تا به این ترتیب زمام امور را بهدست گیرند. یکی از نیروهای نفوذی باب به نام شیخعلی عظیم طراحی و اجرای عملیات ترور شاه و سپس امامجمعه تهران را بهعهده گرفت. سه نفر از مزدوران او در سپیدهدم ۸شوال۱۲۶۸ هنگامیکه ناصرالدینشاه از کاخ ییلاقی نیاوران عازم شکار بود، به شاه حمله کردند. در این حادثه شاه زخمی شد و عوامل ترور نیز بهجز یک نفر که به قتل رسید، دستگیر شدند. این ترور، خشم حکومت را در پی داشت و باعث شد بسیاری از چهرههای مشهور باب که پیشتر با دخالتهای پنهان و آشکار از کیفر جان بهدر برده بودند، کشته شدند که از آنجمله میتوان به طاهره قرهالعین اشاره کرد. در این میان باعث شگفتی است که بهاءا... از مهلکه جان بهدر برد و احتمالا پیوند و دوستی دیرینه او با خانواده میرزاآقاخان نوری و نیز حمایت روسها از او در این امر بیتأثیر نبوده است. جالب این است که بعد از رفتن حلقه اصلی بابیان از ایران و اقامت در عراق، آنان به اعمال خرابکارانه و اهانت به مقدسات شیعیان ادامه دادند و باعث خشم مسلمانان در این کشور هم شدند.
بکش و پنهان شو
یکی دیگر از عملیات تروری که در ایران روی داد و برخی محققان آن را به بابیان نسبت میدهند، ترور موفق ناصرالدینشاه در آغاز پنجاهمین سالروز سلطنت اوست. چنانکه میدانیم ناصرالدینشاه همواره بهدلیل برخورد جدی با بابیان و قتل علیمحمد شیرازی هدف خشم و لعن بابیان بود. از سوی دیگر میرزارضا کرمانی عامل ترور وی بهشدت تحتتأثیر حلقهای از روشنفکران ضدسلطنت مانند میرزا آقاخان کرمانی ودیگر همفکران او بود که روزنامه اختر را در استانبول منتشر میکردند. آنان پیروان جناحی از بابیه بودند که میرزا یحیی صبحازل را جانشین باب میدانستند، نه بهاءا... را. درباره انتساب میرزارضا و حمایت لجستیکی از اقدام وی در ترور شاه، بحثهایی مطرح است که این احتمال را که مرگ ناصرالدینشاه هم توسط این فرقه تروریستی صورت گرفته باشد، مطرح کرده است.
منبع: روزنامه جام جم