این حادثه هولناک ظهر روز دوشنبه گذشته در مشهد رخ داده است. زن جوانی طبق معمول مشغول امور خانه داری بود و به اوضاع و احوال زندگی اش میرسید. همسرش سر کار بود و دختر ۳ ساله اش نیز در حیاط منزل ویلایی بازی میکرد و مادر گاهی نیم نگاهی به دخترش میانداخت، اما در یک لحظه زن جوان متوجه شد که در حیاط باز است و دخترش دیده نمیشود. او با نگرانی نگاهی به داخل کوچه کرد، ولی خبری از فرزندش نبود. به همین دلیل سراغ همسایگان رفت و از آنها درباره دخترش پرسید، اما کسی دختر بچه را ندیده بود.
در همین لحظه ناگهان یکی از همسایگان سرش را از پنجره بیرون آورد و به او گفت: من مرد جوانی را با کلاه لبه دار تابستانی دیدم که دختر بچهای را زیر بغل گرفته بود و از داخل کوچه عبور میکرد، ولی با این تصور که فرزند خودش است اهمیتی ندادم، اما چهره آن مرد را نیز ندیدم، چون ماسک بهداشتی داشت.
مادر جوان با شنیدن این جملات پاهایش سست شد و اشک ریزان و هراسان به سوی خانه اش دوید. او با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و در حالی که دلهره عجیبی وجودش را فرا گرفته بود، با دستانی لرزان ماجرای ربودن دخترش را بازگو کرد.
این زن جوان که از شدت اضطراب حال و روز مناسبی نداشت، بلافاصله موضوع را تلفنی به همسرش نیز اطلاع داد. همسر او وقتی ماجرا را شنید دیگر حال و روز خودش را نمیفهمید، سوار بر خودرو شد و پدال گاز را فشرد. او با سرعت وحشتناکی به طرف شهرک گلشهر در حرکت بود به طوری که گویی خودروهای عبوری را هم نمیدید. بغض گلویش را میفشرد و اشک در چشمانش حلقه زده بود.
همه وجودش به دعا لبریز بود و اژدهای سیاه خیابانها را از زیر لاستیکهای خودرو عبور میداد تا این که با چهرهای نگران و هراسان به منزل رسید و در کنار اشکهای همسرش قرار گرفت، اما از سوی دیگر ماجرای کودکربایی در عرض چند ثانیه بیسیمهای پلیس را اشغال کرده بود. صدور فرمانی ویژه از سوی سردار سرتیپ محمدکاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) همه نیروها را گوش به فرمان کرد.
«همه نیروهای گشتی وارد عمل شوند! امکانات تخصصی برای ردیابی آدم ربا به کار گرفته شود و...». طولی نکشید که تکاپوی عجیبی در میان نیروهای انتظامی به راه افتاد. سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) فرماندهی مستقیم عملیات را به عهده گرفت و دستور آماده باش داد. گشتهای انتظامی با هدایت و نظارت فرمانده انتظامی مشهد به طرف گلشهر به حرکت درآمدند چرا که فرضیه اول به خاطر پیاده بودن آدم ربا، مورد توجه جدی پلیس قرار گرفته بود و آنها احتمال میدادند که میتوانند او را در اطراف منطقه گلشهر شناسایی کنند. دقایقی بعد اطراف شهرک گلشهر به قرق نیروهای انتظامی درآمد و گروههای گشتی در حالی در منطقه مذکور پراکنده شدند که با دستور سرهنگ نگهبان، نیروهای کلانتریهای نزدیک به محل وقوع جرم نیز، به تقویت عوامل گشت پرداختند و بدین ترتیب گروههای موتوری و خودرویی به ردزنی جوانی با کلاه لبه دار ادامه دادند.
هنوز ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که عوامل گشت کلانتری پنجتن با استفاده از تجربیات فرمانده انتظامی مشهد، وارد جست و جو شدند. همه دوربینهای ترافیکی منطقه زیر ذره بین تحقیقات قرار گرفت تا این که یکی از شهروندان هنگام پرس و جوهای پلیس، متوجه موضوع شد و به نیروهای گشت گفت: جوانی را با کلاه لبه دار دیده که دختری را در آغوش گرفته بود و در حالی که وحشت زده اطرافش را میپایید به سمت بیابانهای انتهای کوی پنجتن میرفت.
با اظهارات این شهروند، دیگر تردیدی وجود نداشت که پلیس به آدم ربا نزدیک شده است، اما عوامل انتظامی به خاطر در خطر بودن جان کودک بسیار نگران به نظر میرسیدند. هر لحظه احتمال داشت خبری دلخراش آنها را میخکوب کند! آنها اشکهای سوزان مادر جوان را به خاطر میآوردند و دیگر به چیزی جز پیدا کردن دختر بچه ۳ ساله نمیاندیشیدند!
لحظاتی بعد نیروهای خودرویی و موتوری پلیس به سوی بیابانهای منطقه سرازیر شدند و از فاصله دور مرد جوانی را دیدند که مچ دست کودکی را گرفته بود و او را روی خاکهای بیابان میکشاند. گریههای دخترک دل هر انسانی را میلرزاند و معلوم نبود قرار است چه حادثه تلخی همه را در شوک فرو ببرد. با وجود این، نیروهای گشت کلانتری پنجتن زودتر از دیگر عوامل انتظامی به محل رسیدند و منطقه را محاصره کردند.
مرد جوان که همچنان خیره به نیروهای انتظامی مینگریست دست دخترک را رها کرد و این گونه یکی از افسران گشت کودک را در آغوش گرفت و همکارانش دستبندهای قانون را بر دستان آدم ربا حلقه زدند و او را در حالی به کلانتری انتقال دادند که پدر و مادر دختر ۳ ساله از شدت خوشحالی اشک میریختند و از پلیس قدردانی میکردند. آنها بلافاصله فرزندشان را که از ناحیه صورت و دست و پا زخمی شده بود در آغوش گرفتندو به منزل بردند و لباسهای خاکی اش را در حالی عوض کردند که او دیگر حتی توان گریه کردن هم نداشت و چشمانش به سرخی میزد.
طولی نکشید که سرهنگ نگهبان از پشت بیسیم با بیان «خسته نباشید!» پایان عملیات رهایی کودک را اعلام کرد و بدین ترتیب بازجوییها از جوان آدم ربا آغاز شد، ولی چند دقیقه بعد روانی بودن متهم لو رفت و مشخص شد که او قبلا نیز سابقه کودک ربایی داشته است. افسران قدیمیتر کلانتری پس از مشاهده این جوان که دچار اختلالات روانی است بلافاصله او را شناختند و بیان کردند که چند سال قبل نیز او دختری را از مقابل منزلی ربوده، اما همسایگان بلافاصله متوجه شدند و دختر بچه را از چنگ وی رها کردند، ولی زمانی که فهمیدند او دچار بیماری است شکایتی را مطرح نکردند!
بنابراین گزارش، بررسیهای پلیس که با دستورهای ویژه قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) وارد مرحله جدیدی شده بود، حکایت از آن داشت که جوان ۲۹ ساله از همان دوران کودکی در یکی از مراکز بهزیستی نگهداری میشد و زمانی که به ۱۸ سالگی رسیده از آن مرکز بیرون آمده است. مادر او از همسرش طلاق گرفته و پدرش نیز او را رها کرده است و اکنون جوان روانی نزد مادر و دایی اش زندگی میکند. در همین حال متهم به آدم ربایی درباره انگیزه خود از ربودن دختربچه به نیروهای انتظامی گفت: من مشکلی در درون بدنم دارم و میدانم که نمیتوانم بچه دار شوم! به همین دلیل دختربچه را با خودم بردم تا برایش پدری کنم! و او را برای خودم نگه دارم!
او در پاسخ به این سوال که آیا فکر نکردی خانواده اش نگران میشوند؟ گفت: پشیمانم!... (ولی خیره خیره به چشمان افسران پلیس مینگریست و اگر سوالات به مذاقش خوش نمیآمد چهره اش عصبانی و برافروخته میشد).
مادر این جوان که به کلانتری احضار شده بود نیز گفت: او بیمار روانی است و از روزی که از بهزیستی به خانه آمده است، توان نگهداری از او را نداریم و نمیتوانیم جوانی را با این سن و سال به زنجیر بکشیم! توان مالی هم برای نگهداری از او را نداریم چرا که هزینههای درمان بسیار بالاست و من حتی نمیتوانم مخارج زندگی خودم را تامین کنم! به همین دلیل هم او را نزد پزشک نمیبریم و دارو هم مصرف نمیکند!
اگر چه با اقدام سریع و به موقع پلیس از بروز یک فاجعه وحشتناک در مشهد جلوگیری شد، اما رها شدن بیماران روانی در شهرها سوژهای تلخ و دیرینه است که متاسفانه مسئولان و مدیران کشور توجهی به این موضوع دردناک ندارند به گونهای که هر از گاهی یکی از بیماران روانی در گوشه و کنار کشور دست به جنایتهایی هولناک میزند که آخرین مورد آن در مشهد حدود یک ماه قبل رخ داد و جوان مبتلا به اختلالات روحی و روانی، قلب پدرش را از سینه بیرون کشید و آن را در پشت بام مجتمع مسکونی در بولوار سرافرازان به طور کامل خورد! که خبر آن پانزدهم فروردین در صفحه حوادث روزنامه خراسان منتشر شد.
در همین حال فرمانده انتظامی مشهد نیز با ابراز نگرانی از رها شدن بیماران روانی در شهرها به دلیل هزینههای سنگین درمانی، از نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواست تدابیری قانونی برای این مشکل حاد در جامعه بیندیشند و اجازه ندهند افراد بی گناه یا کودکان معصوم قربانی این گونه حوادث تلخ شوند.
سرهنگ احمد نگهبان تاکید کرد: سال گذشته چندین پرونده جنایی در مشهد رخ داد که با بررسیهای تخصصی مشخص شد عامل جنایت خانوادگی دچار بیماری روحی و روانی بوده است.
مقام ارشد انتظامی مشهد افزود: این بار با تلاش گسترده پلیس از یک فاجعه دردناک جلوگیری شد، اما بسیاری از این بیماران هنوز در مناطق مختلف شهری در میان مردم زندگی میکنند که هر لحظه احتمال وقوع جنایتی دیگر وجود دارد.