خیلی از سنتهای قدیمی که روزگاری در تهران قدیم بی، چون چرا اجرا میشده امروزه جایی در فرهنگ ایرانی ندارد و نسل جدید هم با آن آشنا نیستند. این در حالیست که شاید هیچ ماه دیگری مثل ماه مبارک رمضان این همه تنوع آداب و رسوم و عادتهای دوستداشتنی نداشته باشد، اما بسیاری از آنها یا فراموش شده و یا در آستانه فراموشی قرار گرفته و شاید ثبت ملی آنها، تنها راهی کوچک برای حفظ این گنجینههای خاطره انگیز ایران اسلامی باشد.
خوردن سر ابن ملجم!
مثلاً در تهران قدیم شب بیست و هفتم که شب مرگ ابن ملجم مرادی قاتل امام علی (ع) بود، مردم به یمن این شب کلّه پاچه میخوردند و کلّه پاچه نذری میپختند و پخته نپخته، به در خانهها میدادند و در حاجت رواییهای خود برای سالهای بعد نذر کله میکردند با این عقیده که سر ابن ملجم را میخورند!
بخت گشایی با توپ مروارید
این شب اعمال دیگری هم داشت که از عصر آن دخترها و بیوه زنها به طرف توپ مروارید (توپی که عوام آن را منتسب به غنائم جنگی نادرشاه میدانستند) که توپی مفرغی و بزرگ بر روی دو چرخ بر بالای سکویی بود و در جای پیکره فعلی میدان ارک، مقابل وزارت اطلاعات قرار داشت، میرفتند و به نیت بخت گشایی از زیر آن رد شده، بر لوله آن سوار میشدند و سُر میخوردند و این کار را مجربترین عملی میدانستند که با آن تا سال دیگر به خانه شوهر میروند.
اشعاری هم داشتند که دوبیت اول آن را هنگام سوار شدن و سُر خوردن و دوبیت دوم را موقع دخیل بستن میخواندند.
ای توپ تن طلایی از غم بده رهایی
بختی جوون و نون دار روزی بکن زه جایی
*********************************
ای توپ چارهها کن کارم گره گشا کن
صدتا گره به هر نخ من میزنم تو وا کن
انگشتر شرف شمس
یکی دیگر از کارهای این شب، یعنی شب بیست و هفتم ماه رمضان این بود که زنان از تیغ آفتاب تا پاسی از شب مشغول بزک کردن، تخمه بو دادن و شکستن، رنگ و حنا و وسمه گذاشتن و کندن طلسمهای سفیدبختی و انگشتر قولنج و شرف شمس میشدند.
جعفر شهری در جلد سوم کتاب طهران قدیم میگوید: «از پیش از آفتاب این روز، جلوخانهای مسجدشاه و کوچه پشت مسجد سپه سالار و پشت سید اسماعیل، جمعیت زن و مردی بود که برای کندن این گونه طلسمها و انگشترها، اطراف بساط حکاکهای آن اجتماع کرده، نسخههایی را که برای کندن همراه داشتند، ارائه میکردند.
طلسم قولنج که بر روی انگشتر نقره کنده میشد که به نام خَمس آیات معروف بود، این انگشتر علاج دل دردهای سخت بود که باید بیمار دل دردی بر آن نظر میکرد و بیمار قولنج مُزمن به آن انگشت میزد.
اما انگشتر شرف شمس را در این روز بدون جهت و بدون حساب تنها به صرف عقیده شخصی و متعارف یا آن که در سالی که شرف شمس به چنین روزی اصابت کرده بود، میکندند، زیرا مطابق نجوم احکامی که درباره شرف شمس تعریف کرده اند، شرف شمس در یکی از ساعات روز نوزدهم فروردین است و در این روز است که خورشید در شرف قرار میگیرد.»
بعد از اینها اعمال بخت گشایی در این شب بود که دل گوسفند سیاهی را زیر منبر مسجد دفن کنند و بعد، قفل بستهای را بیرون در مسجد به اولین مردی که بعد از نماز از مسجد خارج شود بدهند تا باز کند.
دوخت پیراهن مراد با پول گدایی
روز بیست و هفتم ماه رمضان، روز پیراهن مراد بود و این پیراهنی بود که باید از پول گدایی میدوختند و عقیده داشتند که با پوشیدن آن پیراهن، هر مراد و مطلبی داشته باشند تا سال دیگر برآورده خواهد شد که تقریباً بیشتر آن را دخترانِ بخت بسته خانه مانده و بیوه زنها دست و پا میکردند.
به همین جهت هم از اول ماه رمضان دور کوچه و محلهها به راه میافتادند و از هر مرد جوان چیزی گدایی میکردند و شب بیست و هفتم، پارچهای را که معمولاً سفید بود میخریدند و روز بیست و هفتم از صبح زود، چرخ خیاطیها را به مسجدها که پاتوق اصلی و مناسب آن مسجد سپه سالار بود میبردند و همانجا مشغول دوخت ودوز میشدند.
در همین روز بود که چرخها و جماعات دوزنده و حاجتمندان پیر و جوان، صحن و شبستان مسجد را به صورت کارخانه دوزندگی در میآوردند و صدای قرقر چرخهای آن، تا بیرون در مسجد به گوش میرسید. البته دوختنیهای این روز منحصر به پیراهن مراد نبود بلکه کیسه مراد، چادر نماز و چارقد مراد هم میدوختند.
زمانی این دوخت و دوزها اثر بخش بود که کوکها یا بخیههای آخر آن بین نماز ظهر تا عصر به پایان میرسید تا به تاریکی شب نرسد، بعد بلافاصله پیراهنها را که معمولاً جهت بخت و طالع و شوهر و وصال معشوق و... بود میپوشیدند، کیسههایی که به جهت برکت جیب و غنی شدن بود، سکهای در آسترش دوخته در جیب میگذاشتند، دو رکعت نماز حاجت میخواندند و به این ترتیب عمل دوختنیهای مراد به پایان میرسید.
منبع: برنا