جانبازی نماد بزرگواری و دلاوری حضرت عباس (ع) در حادثه کربلا است. به پاس قدردانی از جانبازان دلاور کشورمان، روز چهارم شعبان در تقویم ایران به نام روز جانباز به مناسبت میلاد حضرت ابوالفضل (ع)، نامگذاری شده است. این روز در تقویم ۱۴۰۰ مصادف با ۶ اسفند ماه شده است.
به مناسبت روز جانباز به دیدار سردار حیدر بنایی جانباز ۷۰ درصدی که منافقان او را ترور کردند میرویم تا روایتش از لحظه ترور و ماجرای عدم شکایتش از منافقین را بشنویم؛ سردار بنایی که اکنون به دلیل عارضه در ستون فقرات و قطع نخاع شدن بر روی ولیچر مینشید از آن روزهایی که سرباز بود و با کمک فرمانده توانسته بودند اعلامیههای امام (ره) را در پادگان کشف کنند تا روزی که توسط منافقین شناسایی و ترور میشود، میگوید.
در ابتدا خودتان را معرفی کنید:
بنده حیدر بنایی از جانبازان قطع نخاع هستم که در پادگان "باغ شاه" خدمت سربازی را گذرانده بودم. بعدها که وارد کمیته انقلاب اسلامی شدم توسط منافقین شناسایی و ترور شدم.
از چه زمانی فعالیتهای انقلابی را آغاز کردید؟
در دوران خدمت سربازی با یک سرهنگ انقلابی آشنا شدم که به کمک این فرمانده اعلامیههای امام (ره) را شبانه در پادگان پخش میکردیم؛ این کار سر و صدای زیادی به پا کرد چرا که چنین کاری در پادگان "باغ شاه" خیلی عجیب و ترسناک بود.
از همان زمان بود که با خدای خودم نیت کردم که اگر انقلاب اسلامی پیروز شود من هر شب تا زمانی که زنده باشم، دو رکعت نماز شکر بخوانم.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به چه کاری مشغول شدید؟
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای خودم را در ستاد کمیته انقلاب اسلامی آغاز کردم و در آنجا به کشور خدمت کردم. منافقین از ابتدای سال ۶۰ اعلام جنگ مسلحانه کردند و خانههای تیمی بسیاری را راه انداختند و من هم به صورت ویژه بر روی پرونده آنها کار میکردم.
از لحظه ترور و جانباز شدنتان بگویید:
یک روز من نزدیکی بیمارستان ۵۰۱ ارتش با موتورسیکلت در حال عبور بودم که یک وانت بار پیچید جلوی موتورم، بلافاصله ترمز کردم؛ همان لحظهای که ترمز کردم صدای شلیک گلولهها را شنیدم و متوجه شدم که مورد هدف منافقین قرار گرفتهام.
یک تیر موثر به نخاع من اصابت کرد و نخاعم را قطع کرد و از سینه راستم بیرون زد و دیدم که همان لحظه چند تیر هم به شیشههای بیمارستان شلیک شده است. همان لحظه متوجه شدم که دیگر نمیتوانم کنترلی بر راه رفتن و حرکت کردنم داشته باشم و حتی کنترل موتورسیکلت را هم از دست داده بودم.
پرستاران و پرسنل بیمارستان که شاهد این حادثه بودند فورا با برانکادر به سمتم آمدند و من را به بیمارستان منتقل کردند. در راهروری که به سمت اتاق عمل رفتم عکس امام خمینی را بر روی دیوار دیدم و در دل گفتم: "امام، یک جان که هیچ است من صد جان هم در راهتان فدا میکنم"
چه موقع متوجه شدید افرادی که شما را ترور کردهاند، دستگیر شدند؟
در بیمارستان شفا یحیاییان بودم که دادستانی با بنده تماس گرفت و اعلام کردد منافقینی که به شما سوءقصد کرده بودند شناسایی و دستگیر شدند و فلان روز هم دادگاهشان برگزار میشود.
جانبازان ۷۰ درصد، جانبازان دفاع مقدس، سازمان مجاهدین (منافقین) ,
شما همان جا رضایت دادید یا در دادگاه؟
من همان جا به دادستانی اعلام کردم که از این افراد هیچ شکایتی ندارم و این موضوع را به قاضی هم اعلام کنید.
در دادگاه چه اتفاقی رخ داد؟
بعدها من گفتند که قاضی زمانی که دادنامه را خوانده بود در دادگاه خطاب به منافقین میگوید: "شما افرادی را ترور میکنید که حتی از شما شکایت نمیکنند و میگویند شما هم مانند برادرهای خودشان هستیدکه اکنون فریب خوردهاید"
بعد از این صحبتهای قاضی جو دادگاه بهم میریزد و افرادی که دستگیر شده بودند به شدت گریه میکنند و میگویند که از رفتارشان و کاری که کردهاند پشیمان هستند.
منبع: تسنیم
منافقین کور دل ملعون که قابل بخشش نیستند