خیلی سال پیش وقتی هنوز آب، محور شکلگیری اجتماعات انسانی بود، «شارسونک»، چشموچراغ طبیعت، شد آبادی و ساکنان کوهپایههای البرز بههوای چشمه پرآبش، دورهم جمع شدند. خاکِ حاصلخیز شارسونک و آبوهوای خوبش، ساکنانِ از راهرسیده را نمکگیر کرد و از همان موقع یعنی ۴ هزارسال پیش تا امروز همچنان سرزنده و سخاوتمند است.
ما این منطقه را بهنام «شهرستانک» میشناسیم؛ روستایی پناهگرفته در دل کوههای البرز و حاشیه جاده چالوس. شهرستانک که حالا از توابع کرج بهشمار میرود، برای آنهایی که اهل سفر و طبیعتگردی هستند، مقصدی شناختهشده و محبوب است، اما از آنجاییکه بر سر راه مسیری فرعی در جاده چالوس واقع شده، شهرت این جاده، بر سرش سایه انداختهاست.
خیلیها چنان مسحور زیباییهای جاده چالوس میشوند که از شگفتیهای پنهان در پیچوخمش غافل میمانند. در پرونده امروز، با یکی از این شگفتیها آشنا میشویم. در محور کرج به چالوس، یک ساعتی میرانیم. «آسارا» را پشتسر میگذاریم، نرسیده به «گچسر» وارد دوراهی شهرستانک میشویم و ۱۰ دقیقه دیگر رانندگی میکنیم تا چشممان به چهره رنگارنگ شارسونک روشن شود. در ادامه با دیدنیها، قصهها و چالشهای این روستا آشنا میشویم. با یکی از اهالی آن در همین باره صحبت کردیم که در ادامه
خواهید خواند.
جلوهگری تاریخ و طبیعت در شهرستانک
اگر برای چند ساعت در این روستا قدم بزنید، چه چیزهایی برای تماشا در چنته دارد؟
سال ۱۲۵۷ هجریشمسی است. ناصرالدینشاه هوس یک تفرجگاه جدید بهسرش زده؛ جایی دنج و خنک که تابستانها بشود از گرمای تهران به آن پناه برد. قرعه بهنام شارسونک میافتد که همه معیارهای مدنظر شاه را دارد، بهعلاوه باغهای فراوان میوه و چشماندازی وسیع که هر فصلی به رنگی درمیآید. پس «آقامحمدابراهیمخان» ملقب به معمارباشی را خبر میکنند. مقدمات کار آماده میشود و معمارباشی و نیروهایش، نقشه و ابزاربهدست راهی شارسونک میشوند.
تماشای ردپای زمان
کار ساخت کاخ ناصری، سه سالی طول میکشد و بالاخره در سال ۱۲۶۰، شاه در اقامتگاه ۸ هزارمتریاش ساکن میشود. از آن تاریخ بهبعد، شاه قاجار هرسال تابستان را در شارسونک میگذراند و تصمیم میگیرد که مراسم «آشپزان» را هم در همین روستا به راه بیندازد. پس در سفرهای ییلاقیاش به شارسونک، بیش از ۱۵۰۰ خدمتکار و چاکر آمادهبهخدمت را با خود همراه میکند تا طی مراسم آشپزان، از او و مهمانانش پذیرایی کنند. شاه قاجار، ازطریق جاده کالسکهروی مخصوص، به شارسونک میرسد و خدموحشم خودشان را از راه پرخطر رودخانه به کاخ ناصری میرسانند.
هرسال، چندنفری از خدمه داخل رودخانه سقوط میکنند و جانشان و شانس خدمترسانی به شاه را ازدست میدهند! این است که ناصرالدینشاه بالاخره تصمیم میگیرد مراسم آشپزان را جای دیگری برگزار کند. دستور ساخت قصر «یاقوت» در «سرخهحصار» صادر و مدتی بعد، شارسونک ازدست خردهفرمایشها و رفتوآمدهای شاه و اطرافیانش آسوده میشود. خب کاخ ناصری هم با آنهمه دقت و وسواس خرجشده در ساختنش، فراموش میشود.
بعد از رفتن قاجارها و روی کار آمدن پهلویها، کاخ یکبار بازسازی میشود، اما در سالهای بعدی مسیر ویرانه شدن را با چنان شتابی طی میکند که امروز –بهرغم ثبت ملی شدنش- جز بنایی مخروبه چیزی از آن باقی نماندهاست. با اینحال اگر از کسانی که به شارسونک سفر کردهاند بپرسید، همچنان کاخ ناصری را یکی از جاذبههای روستا معرفی میکنند که البته بیراه هم نمیگویند. تماشای ردپای زمان روی درودیوار بهجامانده از کاخ، خالی از لطف نیست.
نفس کشیدن بیزحمت
خب حالا که اینهمه راه آمدهایم و از ۴ هزارسال پیش به حدود ۱۵۰ سال گذشته رسیدیم، کمی بیشتر در روستا قدم میزنیم تا ببینیم دیگر چه چیزهایی برای تماشا در چنته دارد. در نزدیکی کاخ ناصری، یک تکهسنگ با ارتفاع حدودا ۴ متری وجود دارد که با عنوان «کتیبه» یکی از دیدنیهای توصیهکردنی شارسونک بهشمار میرود. این تکهسنگ بیشتر از آنکه بهخاطر حکاکیهای ناخوانایش معروف باشد، بابت قصهای که روایت میکند، جذابیت دارد.
اهالی روستا بهنقل از بزرگترهایشان داستان این سنگ را چنین تعریف میکنند؛ روزی ناصرالدینشاه درحال استراحت بوده که سنگی از صخره مشرف بر کاخ جدا میشود و سقوط میکند، اما کمترین خسارتی به بار نمیآورد. سنگ، بیمزاحمت درست کنار کاخ فرود میآید و شاه خوشحال از جان سالم بهدربردن خود و اقامتگاهش، دستور میدهد که ماجرای این اتفاق را روی آن سنگ، حک کنند. کتیبه حالا جزو آثار باستانی روستاست.
یکی دیگر از تماشاییهای تاریخی شارسونک، جایی است موسوم به «قلعه دزدبند» یا «قلعه دختر» که روی بلندترین قله روستا جاخوش کردهاست. تاریخدانها براساس شواهد میگویند این قلعه متعلق به دوره تیموریان و ایلخانان است و بر خلاف نامش، کارکرد دژ و قلعه نداشته بلکه جایی بودهاست برای آنکه اخبار و اتفاقات مهم را به اطلاع اهالی روستا برسانند؛ اما شارسونک، بیشتر به طبیعتش معروف است تا یادگارهای تاریخیاش.
پس اگر خیلی اهل کندوکاو در صفحات تاریخ نیستید، نگران نباشید؛ این روستا به شما هم دلیلی برای شیفتگی میدهد. رودخانهای که از وسط شارسونک میگذرد، چشمه «گلکلیه» که از زیر یک تکه سنگ جوشیده و خودش را به رودخانه رسانده، درختهای میوه و گیاههای خودرو که روستا را بهویژه در پاییز به تابلوی بینظیری از رنگ و نقش تبدیل میکند، برای چشم شما بهقدر کافی مایه حظ فراهم میکنند.
بهعلاوه این فرصت را خواهیدداشت که بیزحمت و رنج، نفس بکشید! از آن فرصتهای نادر که در شهرهای بزرگ به خاطرهای دور تبدیل شدهاست. اما اگر تاریخ و طبیعت به یک اندازه شما را سر ذوق میآورند، در سفر به شارسونک حتما به سرو کهنسالش سر بزنید که از مسنترین موجودات زنده کشورمان است. این درخت که محلیها، «هورست» صدایش میکنند، بهاعتقاد برخی عمر ۲۸۰۰ ساله دارد. قدوبالایش چیزی حدود ۱۷ متر است و عرضش، ۱۴ متر.
شکل و شمایل زندگی در شهرستانک
چند سالی است که بعضی سیاستمدارها و هنرپیشهها شروع کرده اند به ویلاسازی در این روستا؛ اتفاقی که درحال بلعیدن این خطه زیباست
اگر قصد سفر به شارسونک را داشتهباشید، تقریبا همه آنهایی که روستا را میشناسند، به شما توصیه میکنند برنامه گردشتان را برای یک صبح تا عصر بچینید و شب برگردید. روستایی که زیباییهای طبیعی و آبوهوای خوبش، گردشگران را از دور و نزدیک جذب میکند، انگار میلی به نگه داشتنشان و بهتبع آن کسب درآمد، ندارد. «علی ربیعی»، جوان ۲۸ سالهای که اصالتا اهل شهرستانک و ساکن تهران است، میگوید روستا در سالهای گذشته بسیاری از ساکنانش را هم کوچ دادهاست. علی از چالشهای زندگی در شهرستانک یا بهقول خودش «شهرستونک» میگوید.
این روستا گاز و خانه بهداشت ندارد
«شهرستانک، همانطور که از اسمش برمیآید، روستای بزرگی است؛ بزرگترین روستا در کل جاده چالوس، اما جمعیت زیادی ندارد. در آخرین سرشماری که سال ۹۵ انجام شد، جمعیت روستا را بیش از هزارو ۳۰۰ نفر اعلام کردند، اما الان از اهالی تعداد زیادی توی روستا نماندهاند. خب اینجا لوله کشی گاز ندارد و مردم هنوز با کپسول گاز زندگیشان را میگذرانند. فروشگاه درستوحسابی، اقامتگاه بومگردی و حتی خانه بهداشت هم ندارد. من بارها به چشم خودم دیدهام کسانی را که فرزندشان توی بغلشان از دنیا رفته، چون نتوانستهاند در سرما و یخ بندان زمستان، خودشان را بهموقع به بیمارستان برسانند.
روستا از امکانات لازم، فقط مدرسه دارد که خب آن هم بهکار نمیآید، چون دیگر دانشآموزی نماندهاست. در روستا شغلی وجود ندارد و جوانها همه رفتهاند کرج یا تهران. همان جمعیت کم ساکنش هم که اغلب میانسال و سالخوردهاند، از راه باغداری زندگی میکنند. اینجا در زمستان و پاییز هیچ کاری وجود ندارد، برای همین همه پسانداز اهالی صرف خرج زندگیشان در شش ماه دوم سال میشود.» علی میگوید اگر از امکانات روستا درست استفاده شود، هیچکس محل زندگی و آبوهوای تمیز و خانوادهاش را ول نمیکند که برود شهر با سختی زندگی کند. شهرستانک چطور میتواند اهالی را به خانه برگرداند؟
زیباییهای روستا سودی برای اهالی نداشته است
«من از شرق تهران تا روستا را درعرض ۵۰ دقیقه میروم. یعنی در کمتر از یک ساعت از بدترین آبوهوا و اوج آلودگی به بهترین منظره و هوایی تمیز میرسم. خب شهرستانک، ظرفیتش را دارد که به یک منطقه گردشگری تبدیل شود، اما نه امکاناتی به روستا میرسد و نه به داشتههایش رسیدگی میشود. همین کاخ ناصری میتواند کلی گردشگر بیاورد، اما کسی به آن توجهی ندارد. البته مثل اینکه میراث فرهنگی دارد کارهایی انجام میدهد.
رابطه اهالی هم با میراث تاریخی و طبیعیشان خوب نیست. خب فکر کن چیزی داری که همه میگویند خیلی ارزشمند است، اما هیچ فایدهای برای تو ندارد. شهرستانک هم برای اهالیاش چنین حالتی دارد. همه میگویند «عجب روستایی!»، اما بسیاری از شهرستانکیها تعلقخاطری به روستا ندارند، چون ندیدهاند برایشان سودی داشتهباشد.
حالا اگر بتوانند از گردشگری پول دربیاورند، دلشان برای کاخ ناصری هم میسوزد. فروشگاه و رستوران هم راه میاندازند و خیلی کارهای دیگر، اما الان دلشان به زمینهایشان خوش است. وقتی از تهران به شهرستانک بزرگراه زدند، زمینهای یکمیلیونی ناگهان ۱۰ میلیون تومان قیمت خوردند. چرا راه دور برویم؟ خود ما هیچی نداشتیم.
۱۰ سال پیش بهسختی خانه خریدیم، ولی الان سرمایهای ۱۰ میلیاردی داریم بابت زمینی که نه بیلش زدیم، نه زحمتی برایش کشیدیم. قیمت زمینها که بالا رفت، سیاستمدارها و هنرپیشهها شروع کردند به باغ و ویلاسازی در روستا. اهالی هم همه چشم امیدشان به زمینهایشان است و دیگر در فکر تغییر و بهبود شرایط نیستند. تا چندسال دیگر از باغهای روستا چیزی باقی نمیماند. شهرستانک هم میشود مثل لواسان که ویلاها آن را بلعیدهاند.»
منبع: روزنامه خراسان
تمام خاک و آشغال عمرانی این پروژه ی وسیع توسط کامیون هایی که
پیک مرگ برای اهالی هستند با سرعت خیلی زیاد در رفت و آمد هستند روی کوههای شهرستانک تخلیه می شوند .
تمام درخت ها ی باغ ما از خاک دستگاه سیمان این پروژه خشک شده است
و هیچ ارگانی حتی شواری روستا رسیدگی نمی کند