حجت الاسلام عالی گفت: حضرت ابوالفضل (ع) از کودکی، از مادرشان یاد گرفته بودند که به امام حسین (ع) بگویند: یا سیدی و مولایی.

حجت الاسلام والمسلمین مسعود عالی،کارشناس و سخنران مذهبی، درمورد شخصیت والای حضرت ام البنین(س) و باب الحوائج بودنشان بیان کرد: ما شیعیان، معمولاً چهار نفر را باب الحوائج می‌دانیم. حضرت موسی بن جعفر (ع)، حضرت علی اصغر (ع)، حضرت ابوالفضل (ع) و مادر گرامی شان حضرت ام البنین (س) که بسیار با عظمت و نزد اهل بیت (ع) محبوب بودند. 

او گفت: شوخی نیست کنار امیر مومنان (ع) به عنوان مظهر عدل خداوند مهربان بود و کم نیاورد. اما حضرت ام البنین (س) چنین بودند و با وجود این که سال‌ها همسر حضرت علی (ع) بودند، ولی نزد حضرت علی (ع) کم نیاوردند که این نشان دهنده عظمت ایشان است؛ به طوری که حضرت علی (ع) به حضرت ام البنین (س) اسراری را گفته بودند که قابلیت ایشان را نشان می‌دهد.

به گفته این سخنران مذهبی، ۳۴ سال قبل از واقعه کربلا، وقتی حضرت ام البنین (س) وارد خانه شدند، حضرت ابوالفضل (ع) نوزاد بودند و قنداقش را باز کرده و دستان خود را از قنداق بیرون آورده بودند و به حالت خمیازه، دستانشان را می‌کشیدند که حضرت ام البنین (س) دیدند حضرت امیر مومنان (ع) بر بالین حضرت ابوالفضل (ع) نشسته اند و دستان کوچک ایشان را می‌بوسیدند و روی چشم خود می‌گذارند و اشک می‌ریزند. از اینرو، حضرت ام البنین (س) فرمودند: آقا چیزی یا مطلبی هست؟ که همان موقع، حضرت امیرمومنان (ع) یکی از اسرار را به ایشان گفتند و فرمودند که این دست‌ها در رکاب برادرش در راه خدا قطع خواهد شد. 

حجت الاسلام عالی ادامه داد: شوخی نیست که به یک مادر، زمانی که بچه‌اش هنوز قنداقی است چنین چیزی گفته شود. این در حالی است که حضرت ام البنین (س) ظرفیت دارند و همان موقع، در عین حال که گریه می‌کردند دستانشان را به سوی آسمان بلند کردند و گفتند الحمدلله. 

او تصریح کرد: هنگامی که حضرت امیر مومنان (ع) با این زن با عظمت ازدواج کردند، وقتی حضرت ام البنین (س) می‌خواستند وارد خانه حضرت (ع) شوند، فرمودند: آقا اجازه دهید دختر بزرگ خانه ( حضرت زینب (س) و از حضرت ام البنین (س) کوچک‌تر بودند) به من اجازه ورود دهند. یعنی تا این حد با معرفت و با ادب بودند و پس از این که وارد خانه حضرت علی (ع) شدند فرزندان حضرت زهرا (س) را جمع کردند و به آن‌ها فرمودند: عزیزان من! نیامده ام جای مادرتان را بگیرم. من کنیز مادرتان هستم و به این جا آمده ام تا خدمتکار شما باشم. 

این سخنران مذهبی افزود: با توجه به این که نام حضرت ام البنین (س) فاطمه کلابیه بود، وقتی نگاهشان به فرزندان حضرت زهرا (س) می‌افتاد و متوجه بغض و اشک آن‌ها می‌شدند به حضرت علی (ع) می‌فرمودند: آقا، دیگر کسی در این خانه، من را فاطمه صدا نزند. این خانه فقط یک فاطمه داشت و من، کنیز آن فاطمه هستم و به حضرت ابوالفضل (ع) و دیگر فرزندانشان نیز یاد داده بودند اگرچه پدرتان علی (ع) هستند، ولی مادرتان زهرا (س) نیستند و به همین دلیل، فکر نکنید همسان فرزندان حضرت زهرا (س) هستید. شما خدمتکار فرزندان حضرت زهرا (س) هستید و به همین دلیل، حضرت ابوالفضل (ع) از کودکی یاد گرفته بودند که به امام حسین (ع) بگویند: یا سیدی و مولایی. زیرا حضرت ام البنین (س) به ایشان یاد داده بودند و این زن تا این حد با معرفت و با ادب و باوفا بودند و چنین زنی است که حضرت ابوالفضل (ع) تربیت شده ایشان هستند.

حضرت ام البنین(س)؛ بانوی ادب و پاکی که حضرت ابوالفضل(ع) در دامانش پرورش یافت

حجت الاسلام عالی بیان کرد: حضرت ام البنین (س) به حدی مهربان بودند که فرزندان بزرگوار امیر مومنان (ع) و حضرت زهرا (س)، ایشان را مادر صدا می‌زدند و هنگامی که کاروان امام حسین (ع) از مدینه راه افتاد و در نهایت به کربلا ختم شد، خیلی از افراد در باب نصیحت، به امام حسین (ع) گفتند که حسین جان نرو! اما تاریخ سراغ ندارد که یک بار، حضرت ام البنین (س) به امام حسین (ع) گفته باشند که به کربلا نروند. 

به گفته او، در حالی که کاروان آماده رفتن بود، حضرت ام البنین (س) جلو آمدند و با چشمان اشک بار رو به سیدالشهدا (ع) کردند و فرمودند: آقا! اگر رفتید سلام من را به مادرتان حضرت زهرا (س) برسانید. زیرا می‌دانستند این کاروان به کجا ختم می‌شود و امام حسین (ع) هم ایشان را دعا کردند و فرمودند: مادر جان! خداوند به شما جزای خیر دهند در حق ما کوتاهی نکردید. سپس، حضرت ام البنین (س) نزد ۴ پسرشان آمدند که همه جوان و بزرگ ترینشان، حضرت ابوالفضل (ع) ۳۴ساله بودند و محکم و قاطع گفتند که عباسم! با حسین (ع) برو و بدون حسین (ع) برنگرد. من تو را برای چنین روزی بزرگ کرده ام. مبادا بدون حسین (ع) برگردی که این‌ها نشان می‌دهند حضرت ام البنین (س) تا این حد، باعظمت بودند. 

این سخنران مذهبی تصریح کرد: واقعه کربلا تمام شد و شهدا به شهادت رسیدند و سفر اسارت اُسراء هم تمام شد و وقتی کاروان اُسراء به مدینه برگشتند، ملاقات دو بانو؛ حضرت زینب (س) و حضرت ام البنین (س) دیدنی بود؛ به طوری که وقتی به هم رسیدند و سلام و علیک کردند. اولین جمله‌ای که حضرت ام البنین (س) فرمودند، این بود که زینبم چرا این قدر پیر شدی؟ و حضرت زینب (س) فرمودند: مادر جان، مصیبت‌ها مرا پیر کردند و حضرت ام البنین (س) فرمودند: زینبم، یک سوال از شما دارم. عباس من در کربلا وفا کرد؟ حضرت زینب (س) گریه کردند و فرمودند: مادرجان! عباس در کربلا وفا کرد و سپس، سپری از حضرت ابوالفضل (ع) را آوردند و به حضرت ام البنین (س) دادند که وقتی ایشان، یادگار فرزند بزرگوارشان را دیدند، غش کردند و افتادند. 

حجت الاسلام عالی ادامه داد: اولین نوحه خوان امام حسین (ع) که با شعر نوحه خوانی می‌کردند، حضرت ام البنین (س) بودند؛ به طوری که در بقیع می‌آمدند و چهار صورت قبر به عنوان چهار فرزندشان درست می‌کردند و شروع می‌کردند به نوحه گری کردن و نوحه خواندن و می‌فرمودند: دیگر به من ام البنین نگویید. یک زمانی می‌گفتم به من فاطمه نگویید، حالا می‌گویم ام البنین هم نگویید. چون این نام برای وقتی بود که بنین و فرزندانی داشتم، ولی الان، دیگر کسی را ندارم. 

این سخنران مذهبی افزود: حضرت ام البنین (س) در اشعارشان می‌فرمودند: عباسم! شنیده ام عمود آهنی به سرت زدند. درست است؟ سپس، خودشان پاسخ می‌دادند: اول دستانت را قطع کردند که جرأت کردند به تو نزدیک شوند وگرنه کسی جرأت نداشت به تو نزدیک شود.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.