صبح سرد زمستانی بود که با صدای پیامک تلفن همراه از خواب بیدار شدم، خبر به اندازهای تلخ و باورنکردنی بود که صدای طپش قبلم گوشهایم را به شدت آزار میداد. آنجا ژنرال پر کشیده بود و اینجا قلب من در گنگی خواب و بیدار چشمانم، آرزو میکرد خبر کذب باشد.
بیشتربخوانید
«حاج قاسم آسمانی شد ـ در دل سیاهی شب در اوج آسمان ـ ایرانم تسلیت» خبر در دستانم میلرزید و خون در رگهایم یخ زده بود، شهادت برای سردارمان کم بود، اما برای ما شیفتگانش غمی به وسعت از دست دادن پدر!
تلخی خبر اختیار اشک را از چشمانم رُبود، و من همچنان داغدار از دست دادن عزیزی هستم که عزیز همه جانها بود.
سه سال از آن روز تلخ میگذرد و من باید در سومین سالگرد عروجش راوی خاطراتی باشم از همرزمانی که با سردار بودند و زیستند.
گاه حسودیم میشود به آنهایی که سردار را از نزدیک دیدهاند، خاطرات را که مینگارم یاد روزی میافتم که قرار بود حاج قاسم در اراک سخنران ویژه کنگره شهدا باشد، با خودم گفتم بهانهای میآورم و به جای پوشش اخبار تنها به نظاره سردار مینشینم، اما حضورش لغو شد و من محروم از دیدنش، هنوز هم در درددلهایم با سردار میگویم آن دنیا از دستت گلایه خواهم کرد که نیامدی! نمیدانم شاید فهمیده بود که قصدم چیست و داغ دیدنش را بردلم نهاد!
در آستانه شهادت سردار سلیمانی با حمیدرضا ابراهیمی از پاسداران اراکی پیرامون خاطراتش از سردار دلها به گفتگو نشستیم، ابراهیمی با اشاره به خاطرهای که از سردار سلیمانی دارد، میگوید: چندین بار از نزدیک با سردار سلیمانی دیدار داشتم و در هر دیدار محو اخلاق و جوانمردیش شدم.
وی میافزاید: در سال ۹۴ فرماندهی قرارگاه العیس سوریه را بر عهده داشتم، العیس منطقهای سوقالجیشی و از نظر نظامی بسیار با اهمیت بود که باید به هر طریقی حفظ میشد تا به دست افراد مسلح و نیروهای جبههالنصره نیافتد.
این همرزم شهید سلیمانی با بیان اینکه منطقه العیس ۳۶۰ متر بلندی داشت که اگر به دست نیروهای جبهه النصره میافتاد تا ۵۰ کیلومتری شهر حلب در تیررس آنها بود و به راحتی میتوانستند حلب را محاصره کنند، اظهار میکند: ما در منطقه تحت محاصره بودیم و درست در زمانی که درگیریها شدت گرفته بود سردار سلیمانی با نیروهای تحت امرش به کمک ما آمد و موجب پیروزی محور مقاومت و فرار افراد مسلح شد، که اگر درایت و حضور به موقع سردار نبود تمام ۷۶ نفر نیروهای محور مقاومت که ۴۳ نفر از آنان از تیپ فاطمیون بودند در آن نقطه به شهادت میرسیدند و العیس سقوط میکرد، بعد از خروج نیروها از محاصره و پایان گرفتن عملیات سردار سلیمانی به سمت من آمد و بعد از اینکه دستی به شانهام زد و خدا قوت گفت، پرسید: «از بچههای کجا هستی» و من گفتم: «اراک» لبخندی زد و گفت: «سلام مرا به اراکیها برسان».
ابراهیمی میافزاید: دومین خاطره شیرینی که از سردار دارم مربوط به سیل خوزستان است، در سیل خوزستان سردار سلامی جانشین سپاه، استانها را موظف به امدادرسانی به روستاها کرد که سپاه روحالله استان موظف به امدادرسانی به ۱۸ روستای خوزستان شد.
وی بیان کرد: زمانی که برای بررسی وضعیت این روستاها رفتیم تمام ۱۸ روستا در محاصره کامل آب بود و امکان رساندن غذا، آذوقه و پوشاک به روستاییان وجود نداشت، در جلسهای با حضور سردار سلیمانی و دیگر مسوولان ما وضعیت را به طور کامل شرح دادیم و آنجا قرار شد فردا صبح به وسیله هلیکوپتر آذوقه و خوراک و پوشاک را به روستاییان برسانیم، فردا ساعت ۹ صبح زمانی که با هلیکوپیتر به روستاها رفتیم اهالی روستا به ما گفتند شب گذشته سردار با قایق برایمان همه چیز آورد، آن شب جلسه ما تا ساعت دو بامداد طول کشیده بود و بعد از آن سردار سلیمانی با وجود خستگی با قایق خود را به روستاها رسانده و وسایل مورد نیاز را بین مردم توزیع کرده بود که من آنجا درس انسانیت و از خودگذشتگی را از حاج قاسم یاد گرفتم.
وی میگوید: سردار سلیمانی چهره دوست داشتنی داشت، بسیار مهربان بود و هر فردی که او را میدید خواسته یا ناخواسته جذبش میشد، مردم عراق و سوریه در حد پرستش سردار سلیمانی را دوست داشتند و او را ژنرال خطاب میکردند، یادم هست در نزدیکی تیفور یک گروه روسی بودند که مجروحان ما در بیمارستان آنها بودند و ما برای سرکشی به آنجا میرفتیم، فرمانده روسها زمانی که اطلاع پیدا میکرد با سردار سلیمانی هستیم با اشتیاق تمام در مورد سردار از ما سوال میپرسید، یادم هست در یکی از روزها تقویمی که پشت جلد آن عکس سردار سلیمانی بود را به او دادم و آن فرمانده با تمام وجود به عکس سردار سلیمانی احترام نظامی گذاشت و عکس آن را بوسید.
ابراهیمی از خود گذشتن و دنبال پست و مقام نبودن را شاخصه مهم سردار سلیمانی دانسته و بیان میکند: خدا وعده کرده است هر کس با خدا معامله کند، او را عزت میدهم و من به جرات میگویم خدا به وعده خود در باره سردار سلیمانی عمل کرد و او را عزتی ابدی داد.
منبع: فارس