چند روز قبل مرد جوانی هراسان خود را به پلیس رساند و از سرقت گوشی تلفن همراهش خبر داد: در حال عبور از خیابان بودم که مرد جوانی سوار بر موتورسیکلت به من نزدیک شد و در یک لحظه گوشی را از دستم قاپید. مرد جوان صورتش را با ماسک و کلاه پوشانده بود و نتوانستم چهرهاش را ببینم.
با اعلام این خبر، مأموران پلیس وارد عمل شدند، در حالی که تحقیقات ادامه داشت ساعتی بعد سرقتهای دیگری به همان شیوه و شگرد به مأموران اعلام شد. بررسیها نشان میداد که قربانیان در خیابان یا مشغول صحبت یا سرگرم بازی با گوشی تلفن همراه خود بودند که هدف سرقت قرار گرفتهاند. نکته جالب توجه این بود که سرقتها در سه روز آخر هفته و مناطق شمالی تهران و توسط مرد موتورسواری که با ماسک و کلاه مشکی صورتش را پوشانده بود، انجام شده بود.
بررسیها برای دستگیری دزد تکرو ادامه داشت تا اینکه مأموران حین گشت به موتورسواری مشکوک شدند که پلاک موتورش را مخدوش کرده بود.
وقتی به او دستور ایست دادند، اقدام به فرار کرد. تعقیب و گریز آغاز شد و در نهایت مأموران گشت کلانتری موفق به بازداشت او شدند.
مرد جوان در تحقیقات اولیه مدعی بود مادرش در بیمارستان بستری بوده و برای رفتن به ملاقات او عجله داشته و قصد فرار از دست پلیس را نداشته است. اما زمانی که مأموران به بررسی گوشی تلفن همراه مرد جوان پرداختند، تصاویری به دست آوردند که راز سرقتهای سریالی را برملا کرد.
تصاویر مرد جوان با گوشیهای مختلف به دست آمد که سوار بر موتورسیکلت گوشیها را به دست گرفته و با آنها عکس سلفی گرفته است.
با مشاهده عکسهای سلفی، متهم به ناچار به سرقتهای سریالی گوشی تلفن همراه از عابران اعتراف کرد. تحقیقات برای شناسایی سایر مالباختگان احتمالی سارق تکرو ادامه دارد.
گفتگو با متهم
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
برای استخدام در یک باشگاه شبانه باید دزدی میکردم. من سالها در یک شرکت کار میکردم، اما به خاطر کرونا شرکت ورشکسته شد و بیکار شدم. برای انکه بتوانم خرج زندگیام را بدهم، با موتور، کار و مسافرکشی میکردم گرچه درآمد خوبی نداشت، اما زندگیام را میچرخاند. زمانی که با موتور کار میکردم با مرد جوانی آشنا شدم که او پای مرا به کلوپ شبانه یا بهتر بگویم پاتوق پولدارها باز کرد. در آن محل بر سر خانه و زمین و پول و هر چیزی که فکرش را بکنید، قمار میکردند و آنها که میبردند یک شبه ره صد ساله را طی میکردند.
میخواستی قمار کنی؟
بله، ولی، چون وضع مالی خوبی نداشتم، نمیتوانستم پول زیادی هم برای قمار بگذارم به همین دلیل تصمیم گرفتم بادیگارد کسانی بشوم که به آن کلوپ رفت و آمد داشتند، چون پول خوبی میگرفتند. آنها استخدام کلوپ بودند تا کسانی که میبازند دعوا و درگیری راه نیندازند. من هم دلم میخواست بادیگارد باشم با دیدن آنها فکری به ذهنم خطور کرد. با خودم گفتم اگر من در آنجا استخدام شوم هم به آرزوی کودکیام میرسم و هم اینکه پول خوبی گیرم میآید. ماجرا را با صاحب کلوپ شبانه مطرح کردم و او شروطی برایم گذاشت. یکی از شروط این بود که در سه روز ۱۰۰ سرقت انجام دهم و به همین دلیل تصمیم گرفتم خودم را اثبات کنم.
چه سرقتی باید انجام میدادی؟
فرقی نمیکرد. از آنجایی که سالهاست موتورسواری میکنم و دست به فرمانم خوب است، تصمیم گرفتم با پرسه زدن در خیابانها کسانی را که گوشی به دست دارند سوژه قرار دهم و از آنها سرقت کنم.
بعد از سرقتها چرا سلفی میگرفتی؟
میخواستم به مدیر کلوپ ثابت کنم که توانستهام شرطش را اجرا کنم. گوشیها را به خانه برده بودم تا پس از اینکه به ۱۰۰ تا رسید به مدیر کلوپ نشان دهم و به استخدام آنجا دربیایم.
بنظرم دروغ میگه
معلوم نیست با صد تا گوشی می خواسته چیکار کنه