محیط اخلاقی آن فضایی است که در‌بردارنده باور‌های ما درباره نحوه زندگی است جایی که امر پسندیده و ناپسند را برای ما روشن می‌کند.

پسایمون بلکبرن ۱ فیلسوف پرآوازه انگلیسی و استاد دانشگاه کمبریج در سن هفتاد‌وهشت‌سالگی هنوز هم، چون آموزگاری پرنشاط و با‌روحیه در پی نشان دادن اهمیت و ارزش فلسفه‌ورزی به دانشجویان و دیگر اقشار جامعه است. بلکبرن نام آشنایی برای کسانی است که فلسفه و به‌طور مشخص فلسفه اخلاق می‌خوانند. پاره‌ای از ایده‌های او همچنان و پس از گذشت سال‌ها در کلاس‌های درس و محیط‌های آکادمیک جهان نقد و بررسی می‌شود. فیلسوف انگلیسی کتاب‌های خود را نتیجه سال‌ها دست و پنجه نرم کردن با دشواری‌هایی می‌داند که برای علاقه‌مند کردن مردم به فلسفه و اندیشه داشته است.


بیشتربخوانید


بلکبرن در سالیان گذشته تمام همت و تلاش خود را به کار بسته بلکه بتواند در مقام معلمی دلسوز، فلسفه را از دپارتمان‌های علمی بیرون آورده و با زندگی اجتماعی بشر گره بزند. او افزون بر بحث‌های تخصصی در فلسفه اخلاق و طرح کردن ایده‌های نو و چالش‌برانگیز در این زمینه، همواره در کتاب‌های عمومی خود مانند «تفکر» ۲ و «درآمدی کوتاه بر اخلاق» ۳ تلاش کرده با بیانی بسیار ساده و شیوا با گستره بیشتری از مخاطبان ارتباط برقرار کند. دو کتابی که نام آن‌ها به میان آمد در زمره مهم‌ترین درآمد‌های فلسفی‌اند که در آن نویسنده تمام تلاش خود را می‌کند تا به بهترین شکل مفاهیم انتزاعی را برای دانشجویان و دیگر افراد علاقه‌مند توضیح دهد. بلکبرن همچنین در مقدمه «درآمدی کوتاه بر اخلاق» به این موضوع اشاره می‌کند که این کتاب در‌واقع دنباله‌ای برای کتاب «تفکر» و برادر کوچک‌تر آن است.

به یاد دارم در گفت‌وگویی ویدئویی که ماه‌ها پیش با او داشتم به این نکته اشاره کردم و ضمن تشکر از تلاش‌های بی‌وقفه او در نشان دادن هرچه بیشتر کارکرد فلسفه به مخاطب عام این اشکال را پیش کشیدم که برخی معتقدند فلسفه اصطلاح‌ها و شرایط خود را دارد و آوردن آن به ساحت عمومی و مخاطبانی که با این اصطلاح‌ها بیگانه‌اند شاید مشکلات و نارسایی‌هایی را به بار آورد. فیلسوف کمبریجی لبخندی زد و گفت خیر، چنین نیست. او بر ایده خود اصرار ورزید و گفت آثار و دستاورد‌های روشی که به کار گرفته‌ام آن اندازه مهم است که مشکلات احتمالی در برابر آن ناچیز می‌نماید، ضمن اینکه اگر کسی هنر آن را داشته باشد می‌تواند فلسفه را برای مردم به بیانی قابل فهم و جذاب مطرح سازد.

بلکبرن به‌درستی در آغاز کتاب «درآمدی کوتاه به اخلاق» به این نکته توجه می‌دهد که ما آدمیان به آسانی آموخته‌ایم که در‌برابر محیط‌زیست وظیفه داریم و نیک می‌دانیم که محیط‌زیست تا چه اندازه شکننده است و از قدرت خود بر ویرانی آن نیز آگاهیم. اما چند نفر از ما این دغدغه را در باب محیط اخلاقی پیرامون‌مان دارد؟ محیط اخلاقی آن فضایی است که در‌بردارنده باور‌های ما درباره نحوه زندگی است. جایی که امر پسندیده و ناپسند را برای ما روشن می‌کند و این توانایی را به ما می‌دهد که داوری کنیم که در چه زمانی اوضاع به سامان است و در چه شرایطی چنین نیست. باری، همان‌گونه فیلسوف انگلیسی می‌گوید، ما نسبت به این محیط اخلاقی و آثار و نتایجش غفلت داشته‌ایم و از این رو در جامعه گرفتار بسیاری از مشکلات می‌شویم.

هفت‌گونه تهدید برای اخلاق

بلکبرن در بخشی از کتاب «درآمدی کوتاه به فلسفه اخلاق» به ارزیابی باور‌هایی می‌پردازد که بی‌ثباتی و تردید آدمی را در مواجهه با معیار صحیح انتخاب و رفتار‌های اخلاقی در پی دارد. باور‌هایی که نرم‌نرمک انسان‌ها را به این سمت سوق می‌دهد که اخلاق امری غیر‌ممکن است. او به هفت نوع از این باور‌ها که می‌تواند با رسوخ به محیط اخلاقی جامعه افراد را تحت تاثیر بگذارد، اشاره دارد. بلکبرن با تحلیل این هفت باور و ایده به‌دنبال این است که نشان دهد این موارد چگونه اخلاق را تهدید می‌کنند؟ و اینکه شاید برخی از این موارد را بتوان به‌گونه‌ای توضیح داد که در زمره تهدیدی برای اخلاق به‌شمار نروند. در ادامه به خلاصه‌ای از این هفت تهدید به روایت بلکبرن اشاره می‌کنم.

نسبی‌گرایی

به‌عقیده بلکبرن، نظریه نسبی‌گرایی همواره مورد حمله بسیاری از سوی فیلسوفان اخلاق قرار گرفته است. لازمه فرآیند نسبی‌گرایانه این است که حقیقتی یگانه وجود نداشته باشد، بلکه حقایق متعددی به تعداد جوامع مختلف وجود داشته باشد. از طرفی نسبی‌گرایی به‌دلیل روادار بودنش نسبت به شیوه‌های مختلف زندگی، از جذابیت بسیاری برخوردار است. به باور بلکبرن ایده نسبی‌گرایی از دو عنصر اصلی تشکیل شده است. نخست آنکه تنها قانون، عرف و سنت است و غیر آن چیزی اعتبار ندارد. عنصر دوم این است که قانون برخاسته از این سنت، شایسته آنچنان احترامی است که تنها دیوانگان با آن به مخالفت برمی‌خیزند. بلکبرن معتقد است جدال‌های اخلاقی بر سر درستی یا نادرسی افعال مانند نزاع بر سر محل پایان یافتن رنگین‌کمان است. هر‌کس براساس زاویه دید خویش مکانی را برای پایان رنگین‌کمان نشان می‌دهد.

از طرفی نسبی‌گرایی با یک چالش و دو راهی جدی نیز مواجه است. ضرب‌المثلی وجود دارد که می‌گوید هنگام زندگی در روم چونان رومیان رفتار کن. حال اگر رومیان تصمیم به انجام کار‌های ضد‌اخلاق گرفتند باید چه کرد؟ در دوره مدرن هنوز هم جوامعی وجود دارند که در آن‌ها برده‌داری، نظام طبقانی، بی‌احترامی و اهمیت ندادن به حقوق زنان و مسائلی از این دست وجود دارد. حال در این شرایط باید چه کرد. از یک سو نسبی‌گرایان وجود دارند که معتقدند مردم هر‌جامعه‌ای کار خود را انجام می‌دهند و برای خود آن‌ها خوب است و ربطی به ما ندارد و از طرف دیگر همه ما با این احساس قوی مواجهیم که پاره‌ای از امور اساسا قبیح هستند و نباید بی‌توجه از کنار آن‌ها عبور کرد. در این شرایط ما هرگز راه برون رفتی برای این مشکل که کدام رویه اجتماعی باید ملاک عمل باشد، پیدا نمی‌کنیم.

بلکبرن در ادامه پای دو موضوع عدالت و حقوق را به میان می‌آورد و می‌گوید ما حقوقی با عنون حقوق‌بشر داریم که بسیاری از جوامعی که آداب و رسوم خاص و متفاوتی دارند آن را مسخره می‌کنند. حال با سخن نسبی‌گرایان چه کنیم؟ بسیاری از بند‌های حقوق‌بشر از معیار‌های خوب و آزاد‌منشانه جامعه غربی است. آیا می‌توان گفت این معیار‌ها چیزی بالاتر از ارزش‌ها و رسوم فرهنگی جوامع است؟ و اگر چنین است ما چه حقی داریم که آن را بر دیگران تحمیل کنیم؟ تعدد فرهنگ‌ها و احترام به آن‌ها با مبانی لیبرالیسم همخوانی ندارد.

نکته دیگر اینکه آیا می‌توان استدلالی یافت که با آن دیدگاه نسبی‌گرایان را به چالش کشید؟ دو مساله در این زمینه وجود دارد، نخست این ایده که ما در لوای دفاع از حقوق بشر، معیار‌ها و ارزش‌های خاص برخاسته از فرهنگ غرب، دیگران را به تبعیض نژادی، قومی، قبیله‌ای و جنسی محکوم کرده و نکوهش می‌کنیم، همواره درست نیست. پاره‌ای از ارزش‌هایی که ما بدان پایبندیم برای دیگران یکسره بیگانه و جدید نیست. نکته دوم اینکه نسبی‌گرایی با توجه به محدودیت‌هایی که پدید می‌آورد از امری واقعی به ذهنی تبدیل می‌شود. از این رو که با توجه به نسبی‌گرایی نه‌تن‌ها هر فرهنگ و جامعه‌ای حقانیت دارد، بلکه هر فردی دارای حقانیت مخصوص به خود است. حال در این میان چه کسی می‌تواند بگوید بر حق است؟

خودگرایی

به باور بلکبرن انسان حیوانی است که تا اندازه‌ای خودخواه است. شاید هم در پاره‌ای موارد حیوانی یکسره خود‌خواه. از این رو شاید بتوان گفت دغدغه آدمی در رعایت حقوق دیگران و پروای دیگری داشتن گونه‌ای تظاهر است و باید این نقاب دروغین را از چهره اخلاقی بشر برداشت. برای پی بردن به دغدغه انسان می‌توان به دو روش او را آزمود. روش اول به وسیله پرسیدن از خود افراد و در ادامه سنجیدن صداقت پاسخ‌ها و معقول بودن آنها. روش دیگر این است که به عملکرد و تلاش او بنگریم و در پی آن داوری کنیم.

باری هر دو روش امکان خطا دارند. موارد بسیاری وجود دارد که به‌راحتی می‌توان نشانه‌های ریاکاری و فریب را در ادعا‌های افراد یافت. برای نمونه دولت بریتانیا و برخی دیگر از کشور‌ها با بیانی محکم و بلیغ همواره از مسئولیت اخلاقی و انسانی خود در باب فرستادن نیرو‌های مدافع صلح به بسیاری از کشور‌ها می‌گویند، درحالی‌که این دولت‌ها به‌راحتی انواع تسلیحات نظامی را در مقیاسی زیاد به همین کشور‌ها می‌فروشند. بلکبرن در ادامه به بحث «منفعت شخصی» نیز اشاره می‌کند و در انتهای سخن خویش در این باب می‌گوید، شاید بتوان نادرستی نظریه خودگرایی انسان را با تصور موارد خاصی که این نظریه در آنجا صادق است دریافت. این موارد در ارتباط با جایی است که وجود یک نگرانی بزرگ‌تر چهره منفعت شخصی را می‌پوشاند.

نظریه تکامل

بلکبرن معتقد است بسیاری از کتاب‌های مهم اخلاقی را که در بازار وجود دارند می‌توان در دو گروه قرار داد. پاره‌ای از کتاب‌ها درتلاشند با ارائه مطالبی شیرین و انرژی‌زا به روح آدمی کمک کنند و به‌دنبال افزایش روحیه و آرامش افراد هستند. در آن‌سوی ماجرا پاره‌ای از کتاب‌ها را می‌توان یافت که توسط دانشمندان علوم طبیعی نوشته شده است. باری عصب‌شناسان، رفتارشناسان و نظریه‌پردازان تکامل تمایل بسیاری برای اثبات این نکته دارند که براساس یافته‌های علمی همه ما یک‌چیز و یک‌گونه‌ایم و ماهیت آدمی این‌گونه است که انسان موجودی برنامه‌ریزی‌شده و دارای خودپرستی و بی‌بهره از نوع‌دوستی است؛ بنابراین پرسش این است که آیا اخلاق فقط بهانه‌ای برای مخفی کردن روش‌های خودخواهانه آدمی است؟

بلکبرن در ادامه می‌گوید برای گام برداشتن در وادی نظریه تکامل باید پیش‌تر با سه شبهه آشنا بود و توان مقابله با آن‌ها را به‌دست آورد. نخست آنکه ما با دو پرسش مواجهیم که تا اندازه‌ای شبیه یکدیگرند. اول اینکه ما چگونه موجودی هستیم و دوم این پرسش که آیا ما موجودی متفاوت با آنچه فکر می‌کنیم هستیم؟ باید به این نکته توجه کرد که ما با دو گونه از اطلاعات طرف هستیم که نباید با هم اشتباه شوند: اولی ادعای نظریه تکامل در باب نقش ژنتیکی ویژگی‌های شخصیتی و دومی توضیح روانشناسانه در باب آن‌ها با باز کردن ماهیت واقعی‌شان. حال برای رهایی از این شبهه می‌توان مساله شهوت جنسی را در نظر آورد. این ویژگی دارای نقشی سازگار است که رونق و ترویج گونه‌ها را درپی دارد. اما بسیار روشن است افرادی که مطابق با شهوت جنسی خود رفتار می‌کنند تنها هدف‌شان بقای نسل نیست، بلکه در بسیاری از موارد افراد اصلا به این موضوع فکر نمی‌کنند.

شبهه دوم این مساله است که از آنجا که توضیح و دلیل تکاملی برای برخی نگرانی‌های انسانی نداریم، درنتیجه چنین نگرانی‌هایی اصلا وجود ندارند. این نتیجه‌گیری نامعقول است؛ چراکه برای هیچ‌یک از سلیقه‌های آدمی توضیح تکاملی وجود ندارد. برای نمونه هیچ توضیح روشن و مشخصی برای لذت بردن ما از آواز پرندگان وجود ندارد. شبهه سوم که باید به آن دقت کرد، نسبت دادن ویژگی‌های روانی و شخصیتی به طبیعت و به‌خصوص ژن‌ها و سپس نسبت دادن همان ویژگی‌ها به شخص صاحب آن ژن است. بد‌ترین نمونه از این غفلت و اشتباه توسط ریچارد داوکینز و با نام ژن خودخواهی بیان شد. در رد این شبهه می‌توان گفت ژن‌ها خودخواه نیستند. آنچه پدید می‌آید این است که این ژن‌ها فرصت دارند که در محیط‌های متفاوت خود را تکثیر کنند. حال اگر شخصی که دربردارنده این ژن‌هاست خودخواه نباشد و نوع‌دوست و معتقد به اصول اخلاق باشد، فرآیند تکثیر ژن‌ها بهتر انجام می‌شود. افزون بر این جامعه‌ای که ما در آن رشد و نمو داریم، محیطی یکسره اجتماعی است.

جبرگرایی

به باور بلکبرن مفهوم جبرگرایی یکی دیگر از مواردی است که از لوازم علوم طبیعی به‌شمار می‌آید و اخلاق را با تهدید مواجه کرده است. این معنا که همه‌چیز از ژن‌ها برخاسته است، ناامیدی و ناکارآمدی اخلاق را درپی دارد. ما نمی‌توانیم با طبیعت بجنگیم، بنابراین نباید انتظار بیهوده از اخلاق داشت. این بحث همچنین معضل و مشکل «اراده آزاد» را پیش می‌کشد. حال باید پرسید آیا به‌دلیل این جبر ژنتیکی همه قوانین بیهوده و اجرانشدنی‌اند؟ پاسخ منفی است؛ چراکه هر اندازه که ترکیب ژنتیکی برای ما آدمیان برنامه‌ریزی کند، بازهم فرصت برای انجام آزادانه بسیاری از کار‌ها را داریم. به این بیان که ما این فرصت را داریم رفتار‌های خود را در پاسخ به آنچه می‌شنویم، احساس می‌کنیم، می‌بینیم یا لمس می‌کنیم تغییر دهیم و به‌شکل دیگری رفتار کنیم. ما آن اندازه آزادی عمل داریم که بتوانیم هوس‌های خود را مطابق آنچه می‌آموزیم مدیریت و به‌نحوی مختارانه عمل کنیم، بنابراین ما این آزادی را داریم که به فضای اخلاقی محیط واکنش نشان دهیم.

انتظارات نامعقول

بلکبرن به ما توجه می‌دهد که باید واقع‌بین بود و نباید انتظارات بیش‌ازاندازه از خود و دیگران داشت. تهدیدی که در این شرایط رخ می‌نمایاند، این است که کار اخلاق تنها حل مشکلات سطحی است و برای معضلات بزرگ و عمیق هیچ راهی جز بیان اصول ندارد؛ بنابراین اخلاق تنها در بیان اصول و نظریه‌ها سودمند است نه در مقام عمل و حل مشکلات واقعی. برای نمونه این قانون را در نظر بگیرید: «نباید دروغ بگویی.» تصور و تحلیل این قانون ما را به درست بودن آن می‌رساند. باری، ما نباید از اعتماد دیگران به خود سوءاستفاده و با گفتن دروغ به آن‌ها از روی فریبکاری اعتمادشان را خدشه‌دار کنیم.

اما موارد مهم دیگری نیز وجود دارد؛ دروغ‌های مصلحت‌آمیز. مواردی پیش می‌آید که اگر حقیقت گفته شود فاجعه‌ای پدید می‌آید. (مانند مثالی تاریخی که در آن مردی دیوانه و تبر به‌دست به‌دنبال جای خواب بچه‌ها می‌گردد و باید در اینجا به او دروغ گفت.) یا دروغ‌هایی که برای کمک کردن به حقیقتی بزرگ‌تر گفته می‌شود. (مانند جمله خلبان هواپیما که به مسافران این اطمینان را می‌دهد که هیچ خطری وجود ندارد، درحالی‌که اگر بخواهد راست بگوید باید اشاره کند که خطری کوچک آنان را تهدید می‌کند.) برخی فیلسوفان بزرگ تا بدان‌جا پیش رفته‌اند که حتی چنین دروغ‌هایی را روا نمی‌دانند. برای نمونه ایده اصلی نظریه اخلاقی کانت این است که ممنوع بودن دروغ همواره وجود دارد و هیچ استثنایی در آن وجود ندارد. حال اگر با کانت هم‌داستان شویم و دروغ را در هر شرایطی ناروا بدانیم، آنگاه با واکنش منفی و منطقی عده‌ای روبه‌رو می‌شویم. در این صورت باید جواب مادر آن بچه‌ها، خلبان و مانند آن را چه بدهیم؟

بهترین کار این است که به‌دنبال اصولی باشیم که عملی هستند و خواسته‌های محدود و ممکن دارند. پیروی کردن از برخی اصول سختگیرانه شاید تحسین عده‌ای را درپی داشته باشد، اما از ما خواسته نشده است. برخی از خواسته‌ها بالاتر از تکلیف ماست. آنچه بیان شد می‌تواند به‌عنوان دستاویزی برای کسانی باشد که بخواهند از مسئولیت اخلاقی شانه خالی کنند، چیزی که در نظر کانت و بسیاری از ما خوشایند نیست. شخص کمال‌جو و اخلاقی از این بهانه‌ها استقبال نمی‌کند، اما می‌تواند راهگشایی برای او هنگام رفتار‌هایش باشد.

هوشیاری کاذب

فیلسوف کمبریجی معتقد است پس از موارد یادشده به‌عنوان تهدید هنوز هم می‌توان برای معیوب دانستن نقش اجتماعی اخلاق دلایلی یافت، اگرچه انگیزه عامل‌های اخلاقی برخی اعمال پاک و صادقانه باشد. این مطلب به‌دلیل آن است که این انگیزه‌ها به درون ساختاری کشیده شده‌اند که آن ساختار صادق نیست. بلکبرن برای نمونه به انتقادی فمینیستی از رفتاری مردانه اشاره می‌کند. هنگامی که مردی در را برای ورود یک خانم باز می‌کند یا پیشنهاد می‌دهد که کیف او را بیاورد یا صندلی‌اش را به یک خانم تعارف می‌کند، همه این رفتار‌ها از نظر فمینیست‌ها اهانت‌آمیز است، آن‌ها بر این باورند که این رفتار در زمره دسته‌ای از رفتار‌ها قرار می‌گیرند که برداشت نهایی آن‌ها این نکته است که زنان از مردان ضعیف‌تر و نیازمند حمایت مردان هستند.

از سویی برای مردی که چنین رفتاری را انجام داده نیز چنین برداشتی اهانت‌آمیز است و درست از همین‌جاست که نزاع جنسیتی آغاز می‌شود. نمونه دیگری از این رفتار‌ها که به‌دلیل وجود نظام غیر درست اشتباه تلقی می‌شوند رفتار کشیشان کلیساست. بلکبرن می‌گوید کشیش مخلصی را در نظر بگیرید که سعی در گرفتن بخشش برای گناه شرکت‌کنندگان در مراسم کلیسا دارد. کشیش یادشده عمیقا دلسوز مردم است و درپی سعادت آنهاست. اما ما می‌دانیم که در پس برخی از این اعمال کلیسا نیت‌های درستی وجود ندارد. کلیسا در پاره‌ای موارد به‌دنبال تثبیت قدرت خود و درآمدزایی است. حال امکان دارد برخی بگویند بنابراین اخلاق نهادی است که ظاهر آن با باطن آن تفاوت دارد و در واقعیت برخلاف ظاهر زیبای خود به‌دنبال چیز‌های دیگری است.

بلکبرن می‌گوید باری، ما پاره‌ای از این انتقاد‌ها را می‌پذیریم و درک می‌کنیم، اما گمان نمی‌کنیم این انتقاد‌ها آن اندازه کلی و مهم باشند که بتوانند همه اخلاق را نابود کنند. روشن است که انسان‌ها در هر شرایطی به‌نوعی ارزش و معیار پایبندند. برای انسان‌ها زندگی بدون داشتن معیار معنایی ندارد. اخلاق نهادی مخوف و شرور نیست که تلاش کنیم نقاب از چهره‌اش برداریم. اخلاق محصول دسیسه‌های پنهانی جامعه یا نظام مردسالارانه نیست که درپی تصحیح آن باشیم. باری امکان دارد رفتار و کنش نهاد‌هایی مانند کلیسا یا دولت که درپی کنترل کردن معیار‌ها هستند مورد پرسش و اشکال قرار گیرد، ولی درمجموع وجود چنین نهاد‌هایی انواع مختلفی از اخلاق را درپی دارد، نه اینکه کل اخلاق توسط این نهاد‌ها بیان شود.

سایمون بلکبرن معتقد است درکنار تهدید‌های یادشده امکان دارد تهدید‌های دیگری نیز وجود داشته باشد، برای مثال نقش شانس در زندگی اخلاقی افراد یا این فکر که حتی اگر زندگی خوب و رضایت بخشی را متناسب با ارزش‌های موجود داشته باشیم، شاید اگر عوامل دیگری دست‌به‌دست هم می‌دادند ما نیز در زمره انسان‌های بد قرار می‌گرفتیم. بلکبرن معتقد است در این شرایط باید دقت کرد و به‌جای ناامیدی و تسلیم شدن، به این نکته توجه داشت که درمان و کلید پیروزی بر تمامی این حالات در دستان خودمان است.

منبع: روزنامه فرهیختگان

برچسب ها: اخلاق ، فلسفه اخلاق
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.