دوستان صمیمی شهید فریدالدین معصومی به ذکر خاطره‌ای درباره این دانشمند نخبه شاهچراغ پرداختند.

این روزها حرف‌های زیادی درمورد «سبک زندگی» شنیده می‌شود، از بسیاری از رسانه‌های نارسا گرفته تا برخی از محافل و مجلس علمی، شاید هم طبیعی باشد که هیچ کدامشان در این زمینه نه درد مشترک دارند و نه حرف مشترک.روانشناسان، جامعه شناسان، بازاریابان، اقتصاددان‌ها، سیاستمداران و… هرکدام این اصطلاح را از دریچه‌ی نگاه خودشان و نیازهایی که احساس می‌کنند، تعریف و برایش مفهوم‌پردازی می‌کنند.

اما به راستی در این دنیای پر از حرص و طمع و آز و ناز و نیاز، کدامین سبک است که زندگی را به معنای واقعی کلمه می‌سازد، زندگی جاودانه می‌سازد و در یک کلام شهید می‌سازد، آن هم در هر روزگاری، چه روزگار جنگ باشد و چه جنگ روزگار. 


بیشتربخوانید


مثلا همین دانشمند بزرگوار، «سید فریدالدین معصومی» شاخصه‌های مهم زندگی برایش چه بود که عاقبتش شد شهید «سیدفریدالدین معصومی» از شهدای حادثه‌ی ترور شاهچراغ؟ آنچه در نوشتار پیش رو می‌خوانید حاصل گفت‌وگویمان با پنج نفر از دوستان صمیمی «شهید معصومی» است، هر کدام برایمان از نگاه خودشان قطعه‌ای کوتاه گفتند از قصه‌ای بلند…

رزومه‌ای فشرده و خلاصه

از یکی از دوستان شهید خواسته بودم رزومه‌ای از «شهید معصومی» برایم بفرستد، زحمت کشید و فرستاد. دیدم فقط تیتر خلاصه‌ی فعالیت‌ها و توانمندی‌های شهید معصومی از سه بُعد تخصصی و فنی، مدیریتی و اقتصادی، و ارتباطات بین المللی شامل ۴۵ مورد می‌شود که حتی ذکر تیتروار آن‌ها خارج از ظرفیت این نوشتار می‌شود.برایم سخت بود اما به ناچار چشمم را بر روی این همه فعالیت و توانمندی و تخصص بستم و در معرفی اولیه‌ی شهید به همین مختصر اکتفا کردم: 

«متولد سال ۶۲ در تهران، فارغ التحصیل رشته‌ی دکتری در زمینه مهندسی مکانیک از دانشگاه «کنتر بری» (نیوزلند)، اتمام موفقیت‌آمیز دوره‌ی مهندسی انرژی باد، تکنولوژی انرژی و سیستم‌های حرارتی در دانشگاه «اوکلند» (نیوزلند)، اولین مخترع دو ربات ماهی در کشور نیوزلند و اولین مخترع بین المللی ربات ماهی بهینه در چند گام حرکتی. 

«شهید معصومی» تا قبل از شهادت در نیروگاه‌سازی و تامین برق کشور فعالیت داشت و مدیر عامل هلدینگ برق و انرژی شرکت غدیر بود. 

سید فریدالدین معصومی در حال دریافت جایزه
شهید«سید فریدالدین معصومی»

نجابت برخورد «سید فریدالدین» برای همه جلب توجه کننده بود

«محمد سالاری نسب» رفیق متولد سال ۶۱ «شهید معصومی» است، فوق لیسانس مکاترونیک از دانشگاه علم و صنعت، که خودش هم هفت هشت تا اختراع دارد. درمورد «شهید معصومی» می‌گوید: «با اطمینان می‌گویم که «شهید معصومی» واقعا به دنبال خدمت کردن بود. ویژگی برجسته‌ی «شهید معصومی» حیا و عفتی بود که در گفتار و رفتار ایشان کاملا مشخص بود. در واقع نجابت برخورد ایشان حتی برای کسانی که فقط در حد یک جلسه با ایشان برخورد داشتند جلب توجه کننده و جذاب بود و شاید هم همین بود که رفقا می‌گفتند «سید فرید» به اصطلاح «تودل برو» بود. 

یادم هست دوران دانشجویی‌اش در ایران و قبل از رفتن به نیوزلند، فیلم «محمد رسول الله» را خیلی می‌دید، قشنگ یادم هست که می‌گفت فلان بار فیلم را دیده‌ام و باز هم می‌خواهم ببینم. به حضرت زهرا(س)  ارادت ویژه‌ای داشت و عاشق پیامبر(ص) بود. انگار هر دفعه از طریق فیلم «محمد رسول الله» عشق خودش را تقویت می‌کرد و رابطه‌اش را عمق می‌داد.

بعد هم که از همان دوران لیسانس چند سالی همزمان با تحصیلات دانشگاهی تحصیلات حوزوی هم داشت و برای عمق دهی به مسائل اعتقادی‌اش تلاش می‌کرد. برمبنای همین عمیق بودن اعتقاداتشان هم بود که وقتی در زمان تحصیل ایشان در دانشگاه نیوزلند، بحثی در مورد فلسطین پیش می‌آید و یکی از دانشجویان علیه فلسطین صحبت می‌کند، «شهید معصومی» بلند می‌شوند و جواب آن دانشجو را می‌دهد و از فلسطین دفاع می‌کند و همین ماجرا یک دردسر جدید برای سید درست می‌کند.

با وجود آنکه برای دکتری با استادی که ارشدش را با او گرفته بود هماهنگ بود، اما بعداز این ماجرا استادش به او می‌گوید به من گفته‌اند من دیگر نمی‌توانم با شما ادامه بدهم. ایشان هم بدون اینکه کسی متوجه شود به ایران برمی‌گردد و حدود شش ماه در شرکت با ما همکاری داشتند و همزمان پیگیر رفع مشکل ادامه تحصیلشان هم بودند که بالاخره بعداز آن پروسه‌ی شش ماهه موفق به برگشت به نیوزلند و ادامه‌ی تحصیلاتشان در مقطع دکتری می‌شوند.»

شعید معصومی و دوستان
شهید«سید فریدالدین معصومی» و دوستان

 تعبد نسبت به خواست پدر و مادر نقطه عطف زندگی «شهید معصومی» بود 

«امیرحسین منصوری نوری» دوست دیگر شهید در دوره‌ی تحصیلش در رشته‌ی مهندسی متالوژی هم دانشگاهی«شهید معصومی» بوده ودر حال حاضر دکتری فلسفه دارد، این استاد دانشگاه ومعاون پژوهشی داخلی حوزه‌ی مروی در مورد شهید معصومی می‌گوید: «از سال ۱۳۸۰ در دانشگاه با «سید فریدالدین» آشنا شدم، ویژگی برجسته «شهید معصومی» از نظر من خوش اخلاقی ایشان بود.

توفیق الهی و اخلاص ایشان باعث شد که عاقبتشان ختم به شهادت بشود. نقطه‌ی عطف و اوج زندگی «شهید معصومی» از نظر بنده تعبد نسبت به خواست پدر ومادرش بود. به طور کلی «سید فریدالدین» به مباحث اعتقادی اهتمام ویژه‌ای داشتند.» 

شرط شهید شدن، شهید بودن است 

دربین صحبت‌های دوستان یک حرف مشترک بیش از بقیه‌ی حرف‌ها توجهم را جلب می‌کند، همان اهتمام شهید به عمق بخشیدن به مسائل اعتقادی اش. لذا گفت‌وگویی داشتم با «حاج آقا مجید خیرآبادی» که نزدیک سی سال است در حوزه‌ی علمیه‌ی مروی مشغول تحصیل و تدریس است.

«حاج آقا خیرآبادی» می‌گوید: «آشنایی من با «سید فرید» به اوایل دوره‌ی دانشگاه ایشان برمی‌گردد. من با جمعی از دوستانم حوزه علمیه‌ی دانشجویی تشکیل دادیم که دانشجویان خوب و نخبه بتوانند دروس طلبگی را به شکل عمیق و درازمدت و هدفمند دنبال کنند. ایشان هم در همان سال‌ها به ما پیوستند و ایشان با پیگیری و علاقه درس‌های حوزوی را پیگیری می‌کرد که این از علاقه‌ی ایشان به سواد دینی و تربیت دینی خودش ناشی می‌شد.

حتی در دوره‌ی تحصیلشان در نیوزلند هم ایشان گاهی بامن تماس تلفنی داشتند و باهم سوالات و مشورت‌های متناسب با فضای آنجا را داشتیم. به عنوان کسی که مدرس و استاد ایشان در علوم حوزوی بودم از همان ابتدا چند نکته در وجود ایشان برای من روشن بود. اول صداقت و نجابت ایشان، دیگری نظم ایشان و مرتب و منظم بودن برنامه هایشان. نکته‌ی دیگری که برای من جالب بود داشتن دغدغه‌ی تربیت اسلامی هم برای خودش و هم برای خانواده‌اش بود. آن موقع خواهر و برادر کوچکتر داشت و دلسوزانه پیگیری می‌کرد که چطور می‌تواند کمک کند به خواهر و برادر کوچکترش که آن‌ها را در مسیر اسلامی و مکتب الهی کمک کند. مادر شهید هم از اخلاص شهید خیلی تعریف می‌کرد.

نکته‌ی قابل توجه دیگر در خصوصیات ایشان، ادب شهید بود. ادب ایشان به گونه‌ای هم نبود که برای طرف مقابل زحمت درست کند. یعنی در عین راحتی و خودمانی بودن، مودب هم بود. پیگیر بودن موضوعات از طرف ایشان هم برای من جالب توجه بود. نکته‌ی مهم دیگر این بود که ایشان بعداز ازدواجشان هم دغدغه‌ی تربیت دینی و اسلامی بچه‌هایش را داشت. از من می‌خواست مشاوری به او معرفی کنم که علاوه بر تسلط بر فنون مشاوره، سواد دینی و اسلامی هم داشته باشد.

خلاصه که دغدغه‌ی تربیت و وقت گذاشتن در این مورد برای خانواده‌اش جالب توجه بود. ایشان گاهی از نظر شرعی در حوزه‌ی کاری‌اش با من مشورت می‌کرد، اگر کاری یا پروژه‌ای را می‌خواست شروع کند و متوجه می‌شد از نظر شرعی مسئله هنوز روشن نشده، می‌دیدم که پروژه را کنار می‌گذاشت و تا این حد تعهد داشت که که موضوع می‌بایستی حتما کاملا روشن باشد و مورد تایید دینی قرار بگیرد.

به نظر من چیزی که باعث شد «سید فریدالدین» عاقبتش ختم به شهادت شود همان چیزیست که «حاج قاسم سلیمانی» عزیز گفته اند که اگر شهید باشی آن موقع می‌توانی شهید بشوی. یعنی اگر روحیات شهید شدن را داشته باشی شهید می‌شوی. خب ایشان این روحیات را داشت و جریان «انالله و اناالیه راجعون» را شناخته بود.» 

صحبت‌های «حاج آقا خیر آبادی» که تمام می‌شود اولین کاری که می‌کنم جمله دقیق سردار دل‌ها را پیدا می‌کنم و سعی می‌کنم با چشم جان دوباره بخوانمش. «حاج قاسم» عزیز گفته بود: «شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد شهادت نصیبش می‌شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند.» 

شهید معصومی در میان خدام
شهید «سید فریدالدین معصومی» و خدام

امروز دیگر غبطه نمی‌خورم، چون خودم هم رفیق شهید دارم

یکی دیگر از دوستان «شهید معصومی» که کارشناسی مهندسی مواد دارد و در حال حاضر مشغول طلبگی و ادامه تحصیل و تبلیغ در شهر مقدس قم هست از تاثیری که «شهید معصومی» در رفع تردید و گرفتن یک تصمیم مهم برای ایشان داشته است این گونه می‌گوید: « طبیعی است هر فردی در هر مجموعه‌ای که قرار می‌گیرد، دنبال هم تیپ های خودش می‌گردد، با «سید فرید» در نماز خانه دانشکده و در رفت و آمدهایی که در دفتر بسیج انجام می‌شد آشنا شدم. 

ایشان دانشجوی مهندسی مکانیک بود، در همین حین متوجه شدم که به طلبگی علاقه‌مند شده و با فردی به نام حجت الاسلام و المسلمین «حاج آقا مجید خیر آبادی»، که شاگردان آقا مجید صدایش می‌زدند مراوده دارند، «حاج آقای خیر آبادی» در حوزه علمیه مروی تهران یک مجموعه حوزوی برای دانشجویان در روزهای پنجشنبه و جمعه تشکیل داده بودند و سلسله دروس حوزوی را توسط خود و شاگردان قدیمی شان تدریس می‌کردند.

«سید فرید» با مجموعه آشنا شده بود و مشغول تحصیلات حوزوی هم بود. من کمی تردید داشتم، شاید بتوان گفت یکی از افرادی که کمک کرد برای تصمیم گیری من، ایشان بود. حتی پیشنهاد داد در دانشکده بعد از دروس متداول، صرف ساده بخوانیم، صرف ساده از اولین کتاب های ادبیات عرب هست که در حوزه خوانده می‌شود، چند جلسه‌ای کتاب صرف ساده را باهم خواندیم، کم کم من هم جذب مجموعه «حاج آقای خیر آبادی شدم». و همراه سید عزیز پنجشنبه و جمعه‌ها مشغول دروس حوزوی شدیم. 

آخرین تماس ما روز عید غدیر امسال بود، «سید فریدالدین» به من زنگ زد و عید را تبریک گفت، از او معذرت خواستم و گفتم وظیفه من بوده برای تبریک در چنین روزی به شما زنگ بزنم. «سیدفریدالدین» از شرایط سخت کاری‌اش و اینکه در حال حاضر خیلی نمی‌تواند به خانواده‌اش رسیدگی کند صحبت کرد. از اینکه صبح‌ها، خواب آلود هست و روحیه‌اش به صبح زود بیدار شدن نیست، ولی برای تعهد کاری که دارد از صبح زود تا آخر شب مشغول کار هست، و بعضا جمعه‌ها هم سر کار می‌رود. از اینکه مدتهاست دنبال یک جلسه مذهبی مناسب می‌گردد که گمشده‌هایش را پیدا کند و از اینکه به من قول داد در اولین فرصت همراه خانواده‌اش بیاید قم، ولی چه کنیم که «گاهی بساط عشق خودش جور می‌شود، گاهی به صد مقدمه ناجور می‌شود…

همیشه غبطه می‌خوردیم، وقتی بچه‌های جنگ، رفیق شهید داشتند و از آنها یاد می‌کردند، عکس هایشان را در اتاق می‌زدند و برای ما خاطره می‌گفتند، ولی دنیا چقدر کوچک است و آرزوهای ما یک به یک برآورده می‌شود. امروز دیگر غبطه نمی‌خورم، چون رفیق شهید دارم.» 

شهید معصومی و فرزندانشان
شهید «سید فریدالدین معصومی» و فرزندان

اهمیت به نماز اول وقت، شهادت را برایش دست یافتنی کرد

«حامد تقوامنش» برادر همسر «شهید معصومی» و دوست چندین ساله‌ی «شهید معصومی» است. می‌گوید: «چون مادرهای ما از زمان بچگی ما باهم دوست بودند ما هم از بچگی یکدیگر را می‌شناختیم و دوست بودیم. دوره راهنمایی هم باهم در یک مدرسه بودیم. وقتی «سید فرید» با خواهر من ازدواج کردند، برای ادامه‌ی تحصیلاتشان در نیوزلند دوباره به اتفاق خواهرم به خارج از کشور رفتند. ولی با وجود امکانات و شرایط بسیار خوبی که در نیوزلند برایشان فراهم شده بود و علیرغم پیشنهادات خوبی که برای ماندن ایشان در نیوزلند و چند کشور اروپایی دیگر شده بود، ایشان می‌گفتند من باید حتما برگردم و با استفاده از این درسی که خوانده‌ام به کشورم خدمت کنم.

پسر ایشان هم در نیوزلند به دنیا آمد و با وجود اینکه می‌توانست تابعیت آنجا را بگیرند، اما این کار را نکرد و برای پسرشان «مهدیار» شناسنامه‌ی ایرانی گرفتند و گفتند ما ایرانی هستیم و به ایران برمی‌گردیم. به نظر من آنچه که «فرید» را به «شهید معصومی» تبدیل کرد، اعتقاد قلبی و صاف بودنش بود. یعنی همواره با همه رو بود و هیچ پشت پرده‌ای نداشت و ظاهر و باطنش یکی بود. و البته به نظر من نماز اول وقت و دائم الوضو بودن «سید فرید» بزرگترین الویتش بود و من همیشه در این باره به ایشان غبطه می‌خوردم.»

با صدای اذان غیبش می‌زد!

«حامد تقوامنش» در ادامه می‌گوید: « به محض اینکه اذان می‌شد یکدفعه می‌دیدیم فرید غیب می‌شد، چون دائم الوضو هم بود، خیلی سریع نماز اول وقت را می‌خواند و می‌آمد. حتی در مسافرت‌هایی که با ماشین می‌رفتیم می‌دیدیم یکدفعه فرید کنار جاده می‌ایستاد و چون دائم الوضو بود همانجا کنار جاده سریع نمازش را می‌خواند و حرکت می‌کرد و اصلا مثل ما معطل این مسائل نبود که به جایی برسیم که وضو خانه و نماز خانه داشته باشد.  به نظر من همین اهمیت به نماز اول وقت شهادت را برایش دست یافتنی کرد.

حتی در روز حادثه هم ایشان رفته بود به شاهچراغ تا قبل از پروازش به تهران، نماز اول وقتش را بخواند. من به شوخی به فرید می‌گفتم نقطه عطف زندگی تو ازدواجت با خواهر من بود، اما واقعا نقطه عطف زندگی فرید آنجایی بود که همه‌ی امکانات عالی و پیشنهادات خیلی خوب را در خارج از کشور رها کرد و به ایران برگشت و چون مدت زیادی بود که ایران نبود وقتی به ایران برگشت حقیقتا دوباره از صفر شروع کرد، ولی به لطف و کمک خدا روز به روز بیشتر اوج گرفت.

آخرین خاطره‌ای که با ایشان دارم مربوط می‌شود به سفری که امسال بیست و هشتم صفر به کربلا و نجف داشتیم. روز آخر در نجف مشغول آماده‌سازی اتاق‌ها برای تحویل دادنشان و برگشت به ایران بودیم، اذان شد ما همانجا در نمازخانه‌ی هتل نماز خواندیم، اما فرید گفت من یک دقیقه بپرم حرم و برگردم. رفت و نمازش را در حرم امیرالمؤمنین خواند. وقتی برگشت گفت: «خب من دیگه همه‌ی کارهام را کردم دیگه الان وقت شهادتمه». به شوخی گفتم: «بابا فرید جمع کن، ولمون کن، اذیت نکن». گفت: « نه خوبه دیگه، آدم یک دفعه شهید میشه راحت میشه و این افتخاری هست که نصیب هرکسی نمیشه.» 
در آخر این را هم عرض کنم که به نظر من ایمان و توکل و پیگیر بودنش در کار و حسی که در هر کاری داشت که هر کاری به او سپرده می‌شد، سعی می‌کرد تا آخرش به بهترین نحو انجام دهد و همیشه از خدا و حضرت زهرا(س) کمک می‌گرفت که آن کاری که درست و صحیح هست را انجام دهد، باعث شد که فرید در اوج برود. یعنی به آن چیزی که لایقش بود رسید. و این سعادت یک نفر است که همه چیز برای فراهم باشد به این شکل که توی حرم باشد، با وضو باشد، موقع نماز باشد و درحال خدمت باشد و شهید بشود.»

حالا از این نخبه‌ی علمی کشور که به تعبیر «حاج آقا پناهیان» الگوی تمدنی و الگوی پیشرفت کشورمان است؛ دو یادگار مهم مانده است، دو فرزند داغدار، «مهدیار» ۱۰ساله و «محدثه» ۴ ساله. کم‌کم بزرگ می‌شوند و درک می‌کنند که باوجود همه‌ی دلتنگی هایشان، جایی برای تاسف و تاثر نیست، چراکه شهید با خدا معامله می‌کند.

منبع: فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
Reza
۱۷:۳۵ ۱۷ آبان ۱۴۰۱
همیشه فکر میکردم خادم ها افراد نه حالا بی سواد ولی متوسط عملی هستند
نظرم عوض شد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۰۱ ۱۸ آبان ۱۴۰۱
اکثر خادمهای حرم از افراد با رتبه های بالای علمی هستند .
چگونه تا بحال متوجه این موضوع نبودید ؟
البته این از کم کاری تبلیغات است که نمی توانند به خوبی معرفی کنند .