فیلم سینمایی «پله آخر» به نویسندگی و کارگردانی علی مصفا دومین فیلم اوست. این فیلم با هزینه شخصی او ساخته شده و جزو فیلمهای مستقل در سینمای ایران محسوب میشود. از بازیگران فیلم میتوان به لیلا حاتمی، مصفا و علیرضا آقاخانی اشاره کرد.
«پله آخر» در سیامین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر نامزد دریافت دو جایزه شد و جایزهٔ بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی را از آن مصفا کرد. ماجرای فیلم درباره لیلی (لیلا حاتمی) ستاره سینماست که به تازگی شوهرش را از دست داده و سر صحنه فیلمبرداری و در مقابل دوربین ناگهان خندهاش میگیرد و از کار بازمیماند. هیچکس نمیتواند دلیل خندههایش را حدس بزند.
کوروش حسینی، منتقد سینما در برنامه «بوطیقا» رادیو فرهنگ درباره تحلیل فیلمنامه «پله آخر» گفت: این فیلمنامه میتواند برای عزیزانی که به سینمای پست مدرن علاقهمند هستند، مفید باشد. ما در این فیلم با سینمای پست مدرنی طرف هستیم که بسیار خوش ساخت است. نویسنده توانسته با یک روایت سینمای اروپایی یک فیلم مستقل ایرانی را بسازد.
حسینی ادامه داد: سوال اینجاست که سینمای پست مدرن چیست؟ ما در سینمای کلاسیک از عدد یک به عدد دو میرسیم. از عدد دو به سه و ... میرسیم. اما قرار نیست در سینمای پست مدرن این توالی سینمای کلاسیک را رعایت کنیم. یعنی ممکن است از عدد ۶۷ به عدد یک برسیم؛ بنابراین قرار نیست این نامنظمی و جامپ داستانی ما را با آشفتگی روبه رو کند؛ بنابراین در اینجا با فیلمنامه خوب روبهرو میشویم.
این منتقد سینما با بیان اینکه کارگردان و نویسنده اثر که آقای علی مصفاست، به خوبی از پس این کار مشکل برآمده، افزود: در یک دقیقه ابتدایی فیلم خسرو شخصیت اول فیلمنامه میگوید من دیگر نیستم و فوت شدهام. روایت هم از ذهن، زبان و دید اوست که تعریف میشود. جالب اینجاست که در همان ابتدا تمام ماجرا لو میرود. یعنی انتقال اطلاعاتی که باید در پایان داشته باشیم، در سینمای پست مدرن در همان یک دقیقه ابتدایی میبینیم. از آنجایی که این تخلیه اطلاعاتی باعث میشود فیلم درجا بزند، خوشبختانه فیلمنامه درجا نزد و به راحتی و با عزت نفس رو به جلو حرکت کرد.
وی درباره شخصیتهای داستان توضیح داد: شخصیتها با ظرافت ورود و خروج میکنند. جالب است بدانید شخصیتها با برخوردی که با اشیا، محیط و آدمهای افراد دارند، سریع معرفی میشوند. این سریع بودن به معنای تندی غیرمنطقی نیست. بلکه منظور این است که شخصیتها قابل لمس میشوند و ما با آنها همراه میشویم. بنابراین، شخصیتها زمخت، ناشناخته و وصله شده نیستند. خسرو، شخصیت اصلی دیالوگی دارد و آن این است: من قبل از مُردنم زیاد از ترتیب وقایع سر در نمیآوردم، چه برسد به اینکه من مُردم. این دیالوگ تکلیف ساختار فیلم را مشخص میکند که با سینمای کلاسیک مواجه نیستیم.