«یکی بود؛ یکی نبود. در روزگاران کهن...» همین چند واژه وقتی در کودکی پشت هم قطار و به گوشمان خوانده میشد، ما را به دنیای خیالانگیز قصه میبرد و به سراسر وجودمان شور میبخشید. شور و اشتیاق شنیدن روایتی از روزگاران دور که معمولا با تخیل، فانتزی و افسانهها آمیخته بود. پس از آمدن دوربین و آغاز فیلمسازی در این سرزمین، این دسته از قصهها به ژانری بدل شد که تصویرکردنشان نیازمند توانمندی در زمینههای گوناگون نرمافزاری و سختافزاری ازجمله مطالعه و امکانات بود. شاید بتوان ادعا کرد قصههایی که در ژانر علمی - تخیلی دستهبندی میشود و معمولا نگاهی به آینده بشر و جهان دارد، باز برخاسته از بستر ادبیات و افسانههای کهن است که با قوه تخیل مخاطبان بازی میکند. در تلو یزیون خودمان سریالهایی داشتیم که برخاسته از ادبیات کهن بودند نظیر مثلآباد، هشت بهشت و... یا با نگاهی به این قصهها، فضای فانتزی را پررنگ کردند؛ سریالهایی مثل سمندون، علاءالدین، افسانه هزار پایان و.... در اینجا و در گفتگو با دستاندرکاران آثاری که چاشنی فانتزی داشتند و سری هم به فضای افسانهها و ادبیات کهن زدند، به الزامات و دلایل جذابیت این آثار در مواجهه با ذائقه مخاطبان ایرانی پرداختیم.
بیشتربخوانید
مطالعه؛ عنصر مفقوده تولید اثر
گنجینه غنی ادبیات جهان را که کنار بگذاریم؛ همین ادب پارسی آنقدر قصه و متل دارد که میتواند تا سالهای دور منبع اقتباس باشد و از آبشخور آن فیلمنامههای آثار متعدد نمایشی تعذیه کنند. ادب کهن ما در خود ظرفیت درخور توجه دیگری هم دارد که کمتر مجال پرداخت به آن وجود داشته است. این مجال را امکانات ناکافی، بیتوجهی و بیعلاقگی فیلمسازان و... از ما دریغ کرده که خوب است آن را دریابیم. ظرفیت ادبیات کهن برای تحریر و تولید آثار فانتزی همین ظرفیتی است که از آن نام بردیم. به این طریق است که میشود مخاطبان ایرانی را از گروههای مختلف سنی به فیلمها و سریالهای تخیلی و فانتزی از جنس وطنی جذب کرد که گریزی هم بر افسانههای کهن دارند و در ادبیات ما نقلهایی از آنها موجود است.
این موضوع را با محمد میرکیانی، نویسنده کودک و نوجوان طرح کردیم. او سابقه طولانی در به تحریر درآوردن آثاری دارد که از آنها برای تولید قصههای تلویزیونی بهره برده است. میرکیانی درباره استفاده و اقتباس از ادبیات کهن و تزریق افسانههای قدیمی در فیلمنامه سریالهای تلویزیونی بیان میکند: در بین آثار مکتوب مورد علاقه کودکان و نوجوانان یکی از پرشمارترین و پرخوانندهترین آنها، قصههای کهن و عامیانه است؛ یعنی عمدتا دوستانی که در این زمینه کار تخصصی کردند، کارشان مورد اقبال گسترده قرار میگیرد. نویسندگان مشهوری در این زمینه صاحبنام شدند که از آنها میتوان به مهدی آذریزدی اشاره کرد که آثار مکتوبش غالبا از ادبیات عامیانه و کهن گرفته شده بود. مجموعه ادبیات کهن ما در جهان بینظیر است. ایران بهدلایل ویژگیهای اقلیمی، فرهنگی و جغرافیایی که در چهارراه جاده ابریشم قرار داشته، محل تلاقی تمدنهای بزرگ تاریخ بوده است. به همین دلیل ادبیات ما لبریز از مفاهیم ارزشمند اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی است و برای همین میشود گفت یکی از منابع تولید سریال برای گروههای سنی مختلف ازجمله گروه سنی کودک، نوجوان و بزرگسال منابع غنی ادبیات کهن است. میان نویسندگان ادبی حوزه کودک، من جزو خوشاقبالترینها بودم که آثار بسیاری را در رسانه براساس قصههای مکتوب من که برگرفته از ادبیات کهن بوده است تبدیل به آثار شنیداری و دیداری کردند. مشهورترینشان برای گروه سنی نوجوان، مجموعه ۱۰۶قسمتی «قصه ما مثل شد» و همچنین مجموعه چندقسمتی «قصههای کهن» بود که با تکنیکهای مختلف نظیر تکنیکهای دوبعدی، سهبعدی و تلفیقی به پویانمایی تبدیل شد. همچنین مجموعه ۲۶قسمتی «روزی بود، روزی نبود» که آن هم برگرفته از آثار من برای گروه سنی نوجوان و بزرگسال بود، سالها پخش شده است.
این نویسنده در مورد ساخت آثاری در این فضا برای گروه مخاطبان بزرگسال و چالشهای آن میگوید: برای بزرگسالان یک مشکلی که داریم این است که غالب نویسندگان ما که در عرصه فیلمنامه فعالیت میکنند ارتباطی با ادبیات کهن ندارند. ادبیات کهن در دورههای مختلف نثر و زبانهای متفاوتی دارند. در برخی دوران نثر این آثار سبکتر و راحتتر است و زبان بعضی آثار سنگینتر و فاخرتر است. این میطلبد کسانی که علاقهمند به حوزه ادبیات کهن هستند و برای بزرگسالان کار میکنند بر زبان ادبیات کهن فارسی اشراف داشته باشند. این کار خیلی صبر و حوصله میخواهد. غالبا افراد به یک زبان روان و راحت مثل نثر معاصر عادت کردند. بیشتر در سینما، کتابها را تورق سطحی میکنند. فقط میبینند که این کار چقدر ماجرا دارد و میشود آن را به فیلمنامه تبدیل کرد یا خیر. شاید این کار برای کسانی که میخواهند اقتباس کنند، کفایت کند، ولی اگر فیلمنامهنویسی قرار است مبنای کارش تولید فیلمنامه و اثرش برای رسانه، ادبیات کهن باشد باید مطالعه کند. یا اگر این امکان برایش فراهم نیست با کسانی که در این زمینه مطالعه کردند مشورت کند. وقتی این اتفاق نیفتد ما در حقیقت نمیتوانیم استفاده لازم را از منابع ادبیات کهن ببریم. البته جسته و گریخته در این سالها کارهایی شده است؛ مثلا سالها پیش سریال سلطان و شبان به کارگردانی داریوش فرهنگ را داشتیم.
سریال گرگها به کارگردانی داوود میرباقری و اخیرا مستوران هم بود که پخش شد. منتها مشکل ما این است که نویسندههای فیلمنامه خیلی با ادبیات کهن مانوس نیستند. حتما سریالهای کرهای را دیدهاید که الان یکی از پرمخاطبترین سریالها در دنیاست. سریالهای کرهای در حقیقت تلفیقی از تاریخ و ادبیات کهن است یعنی داستانهایی که بر مبنای ادبیات کهن کره ساخته شده است؛ ولی آنچنان کار درست، بجا و دقیق فیلمنامه نوشته است که شما وقتی میبینید، این تصور برایتان ایجاد میشود که تاریخ کره ۲۰ - ۱۰ هزار سال است، در صورتیکه چنین چیزی نیست. فیلمنامهنویسان تسلط خوبی بر ادبیات کهنشان دارند که میتوانند اقتباس کنند، بسط و گسترش دهند و شخصیتپردازی دقیق داشته باشند. فیلمنامهنویسان ما واقعا باید در هر زمینهای با ادبیات مانوس باشند. فرض کنید فیلمنامهنویسی بخواهد فیلمنامه طنز بنویسد؛ باید آثار طنز موفق دنیا را مطالعه کند. اگر بخواهد فیلمنامه اجتماعی بنویسد باید آثار موفق در این زمینه را مطالعه کند. نکته بعدی قدرت خلاقه و برداشت درست از یک حکایت کهن برای بزرگسالان است. این خیلی مهم است. فرض کنید ما یک حکایت ۶۰، ۷۰ صفحهای داریم و میخواهیم آن را به یک سریال ۵۰ قسمتی تبدیل کنیم؛ باید قدرت خلاقه برای برداشت درست از حکایت کهن وجود داشته باشد. ظرفیت داستانی آن اثر را درست مثل محاسبه ریاضی بررسی کنیم. یعنی ببینیم اگر این سریال ۵۰ قسمت شد واقعا کشش دارد و مخاطب میتواند ببیند یا نه. باید چه کار کند که بتواند کشش لازم را در پرداخت شخصیتها و موضوع ایجاد کند تا ظرفیت داستانی متناسب با سیال ۵۰ قسمتی تعریف شود. این نکته خیلی مهم است. مثلا ما یک حکایت کهن را جذاب میپنداریم اگر در شروع کار، ظرفیت داستانی بررسی نشود شاید آن کار در حد ۱۳ قسمت جواب دهد، نه ۵۰ قسمت. کار تولید میشود و روی آنتن میرود، اما با اقبال مخاطبان روبهرو نمیشود.
میرکیانی ادامه میدهد: نکته بعدی این است که زبان اثر باید به زبان رسانه تبدیل شود. یعنی زبان رسمی رسانه مخاطب امروز که بفهمد و درک کند. چون زبان ادبیات کهن یک زبان فاخر است. چطور ما یک قصه قدیمی و حکایت کهن را باید از نظر زبانی، نثر و ویژگیهای زبانی به گونهای تنظیم کنیم که مخاطب امروز بتواند با آن ارتباط برقرار کند. این هم هنر فیلمنامهنویس است. اگر این توان را ندارد باید یک مشاور به او مشورت دهد. مشاوری که در این زمینه کار کرده باشد، کنار فیلمنامهنویس قرار بگیرد. مثل همه جای دنیا که کار حرفهای کاری است که گروهی انجام میشود. مثلا اگر برای سریال یا فیلم سینمایی موضوع فانتزی یا تخیلی و فانتزی نوشته شود یک گروه پشت آن قرار میگیرند. چند نفر موضوع را پیدا میکنند. یکی دیالوگها را تنظیم کرده و یکی فضای فیلمنامه را پرداخت میکند. ما باید یاد بگیریم گروهی کار کنیم. اگر این کارها گام به گام و سریع صورت گیرد قطعا آنچه مد نظر است به دست میآید و این آثار برای مخاطبان قابل قبول و دلپذیر میشود. سال ۶۱ تا ۷۲ من سردبیر و نویسنده ظهر جمعه رادیو بودم یعنی بیش از ۹۰درصد این قصهها را بانویسی کرده و آنها را از ادبیات کهن به قصه تبدیل میکردم. یعنی زبان، زبان رسانه میشد. زبان محاوره، زبان امروزی که گوینده میگفت دقیقا همان چیزی بود که من نوشتم و خودم اجرا میکردم.
برخی آثار که از ادبیات کهن الهام گرفته شده است، وجوه تخیلی و فانتزی دارد و به همین خاطر میتواند مخاطبانی که مشتاق این دست آثار هستند را هم به تماشا وادارند. میرکیانی میافزاید: وقتی نویسنده فیلمنامهای مرتبط با ادبیات کهن مینویسد باید دربارهاش بخواند. لازم است مثل یک بازیگر بخواند. ببیند واقعا میتواند زبان آن نثر را اجرا کند یا خیر. اگر این اتفاق بیفتد در نهایت اثری که به دست میآید قابل قبول میشود. این کارهایی است که با تجربه به دست میآید.
از میرکیانی میپرسیم در میان نسل جوان کسانی را مشاهده کردید که چنین قابلیتی داشته باشند و آثارشان را برای دریافت نظر، مشورت یا بازنویسی به شما ارجاع دهند. او پاسخ میدهد: آن زمانی که در رادیو مینوشتم جوان بودم. ۲۴ سال داشتم. در برنامه چهل تیکه مصاحبه کردم و راجع به خاطراتم گفتم.
آن زمان روزانه حداقل حدود ۱۰ ساعت مطالعه میکردم. صرف اینکه جوانی به این کار علاقه داشته باشد، کافی نیست. باید مطالعه کند تا با آن فضا آشنا شود. یک بخشی از فعالیت روزانهشان باید مطالعه ادبیات کهن باشد. از سادهترین که بوستان و گلستان است شروع کنند. چون میشود گفت زبان امروز ما زبان سعدی است؛ مثل مثنوی، تاریخ الوزرا، بختیارنامه، مثنوی طاقدیس ملااحمد نراقی، بهارستان، کلیات شیخبهایی، کلیلهودمنه، منطقالطیرو... منابع ادبیات کهن فراوان هستند. برای هر موضوعی تا در فضای آن قرار نگیری نمیتوانی کاری انجام دهی. این یک کار مکانیکی یا با فرمول ریاضی نیست که کسی یکباره تصمیم بگیرد بنویسد و نویسنده شود. باید بخوانند، کار کنند و زحمت بکشند. نابرده رنج، گنج میسر نمیشود. موفقیت در سینی تقدیم آدم نمیشود بلکه باید در هر زمینهای آن را به چنگ آورد.
راهش هم همین است. اگر نویسندگان ما در حوزه فیلمنامهنویسی به ادبیات کهن اشراف داشته باشند سالها میتوانند از این مطالب اقتباس کنند. حتی میتوانیم در سطح جهان و منطقه این آثار را به مخاطبان علاقهمند عرضه کنیم؛ به این دلیل که ادبیات کهن ما مورد علاقه هم جهانیان است. باید اقتباس را بشناسیم. البته بعضی از آثار اقتباسی را روی آنتن دیدید مثل سریال حکایتهای کمال که انشاءا... تولید فصل دوم آن هم شروع میشود.
اگر اقتباس را بشناسید به عنوان فیلمنامهنویس میتوانید از یک حکایت ۱۰برداشت داشته باشید.
«قصههای مجید» میتواند با اقتباسی جدید دوباره تولید شود. بوستان سعدی، مثنوی یا تاریخ بهارستان میتواند ۱۰ تا برداشت داشته باشد. منتها از همه مهمتر ادبیات کهن و شناخت ظرفیتهای نمایشی و داستانی است که میتواند خیلی کمک کند.
قابلیتهای نمایشی در ادبیات کهن
محمد حنیف، رماننویس و پژوهشگر ادبیات داستانی با سابقه انتشار دهها مقاله و چندین کتاب در پاسخ به این سؤال که به نظرش ادبیات کهن ایران چه میزان از پتانسیل تبدیلشدن به یک کار تصویری یا بازآفرینی مجدد در قالب یک اثر نوشتاری در ژانرهای مختلف ادبی برخوردار است به جامجم چنین میگوید: ادبیات کهن ایرانزمین و ادبیات عامه، ظرفیت اقتباسی بسیاری دارد. علاوه بر متون مدون ادبیات کهن و قصههای فولکلوریکی که در گذشته مکتوب شدهاند، از اولین سالهای دهه ۴۰ شمسی نیز به همت زندهیاد انجوی شیرازی، هزاران سند از سراسر کشور توسط شنوندگان و فرهنگیاران به برنامه رادیویی «فرهنگ مردم» و واحد فرهنگ مردم مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما ارسال شده است.
بسیاری از این آثار، قابلیتهای نمایشی خوبی برای اقتباس دارند. هرکدام از افسانههای ادبیات مکتوب گذشته نیز در طول تاریخ، تسلیدهنده روحی بسیاری از مخاطبانش بوده؛ برخی از این کتابها پیشتر در مکتبخانه تدریس میشده و حتی بعضی از آثار روایی آن در قهوهخانهها یا در خانهها، نقل میشده و جنبههای آموزشی آنها بخشی از هویت فرهنگی این مردم را در طول تاریخ ساخته است. اقتباس از این آثار، اگر با رویکرد هدفمند انجام شود، آنچنان که در مستوران بهوقوع پیوست و نقش بارز و برجسته تمامی عوامل در آن هویداست، سرچشمهای برای سالها اقتباس خواهد بود.
او که کتاب مستورانش منبع اقتباس برای نگارش فیلمنامه سریال مستوران قرار گرفته است، ادامه میدهد: نکته حائز اهمیت این که نه ادبیات ما خالی از چنین آثاری که تکیهشان بر ادبیات کهن و فرهنگ عامه باشد است و نه مردم ما نسبت به این که بخشی از وقت خود را به دیدن سریالهایی بر مبنای بازآفرینی ادبیات کهن اختصاص دهند بیعلاقهاند و صرفا سیاستهای کلان فرهنگی رادیو و تلویزیون است که باید این اجازه را دهد، همانطور که در مورد سریالهای تاریخی، مذهبی، اجتماعی و طنز شاهد همراهیاش هستیم و در این صورت است که غنای ادبیات کهن و فرهنگ عامهمان را بر آنتن تلویزیون خواهیم دید و در این میان ساخت و پخش سریالی، چون مستوران را با چنین ویژگیهایی به فال نیک میگیریم.
حنیف در جواب این که این تصور که سریالهایی که در آن شاهد وقوع اتفاقات تخیلی و فانتزی هستیم، چه برگرفته از ادبیات کهنمان باشد و چه نه، ویژه کودکان و نوجوانان است و نه بزرگسالان، چگونه باید اصلاح شود؟ میافزاید: تلقی عام اینگونه است که افسانه، متل، حکایت و قصه برای خواب کردن کودک است در صورتی که لزوما اینگونه نیست و بهراحتی میتوان از آثاری، چون هزار و یکروز، هزار و یک شب، سمک عیار، اسکندرنامه، جوامعالحکایت و لوامعالروایات، شاهزاده شیرویه، حسین کرد شبستری، امیرارسلان نامدار، فلکنازنامه، لطایفالطوایف و... نام برد که برای مخاطب بزرگسال نوشته شده است و تا قبل از ورود رادیو و تلویزیون به محافل عامه مردم، گرمابخش محافل مردم، چه در خانهها و چه در قهوهخانهها بودهاند. این آثار، یکی از اصلیترین وظایف قصه، یعنی سرگرمی را به شنوندگان خود انتقال میدادهاند.
بهعنوان مثال خاطرم هست پدربزرگ مادری من با این که مقنی بود، اما بسیاری از بخشهای فلکنازنامه را از حفظ میخواند. باوری که به آن اشاره کردید در دهههای اخیر و با باز شدن پای رادیو و تلویزیون به خانه ایرانیان و محکم شدن جای پای آن، شکل گرفته است و از نظر من پیش از آن اینگونه نبوده است. هرچند بخشهایی از قصههای شفاهی و متلها و حکایات ما همچون گلستان و کلیهودمنه برای هر دو مخاطب بزرگسال و کودکونوجوان مناسب است.
او در پاسخ به این سؤال که برای از بین بردن این تلقی غلط چه میتوان کرد؟ میگوید: به نظر من نخست باید اهمیت این قبیل آثار را یادآوری کرد و ضرورتش را نشان داد. درواقع اول باید به این سؤال جواب داد که ضرورت اقتباس از ادبیات کهن و فرهنگ عامه برای نگارش متون تازه در چیست؟ این نکته را فراموش نکنید که اتفاقا مهمترین بخش مخاطبان این آثار میبایست کودکان و نوجوانانمان باشند که امروزه نظرسنجیها نشان میدهد چه میزان با قهرمانان، ضدقهرمانان اسطورهها و پهلوانان غیرایرانی آشنا و چه میزان با فرهنگ خودشان ادبیات کهن خودشان، ادبیات عامه خودشان و اسطورههای خودشان غریبه هستند. فراموش نکنیم این سخن مشهور را: کودکی میتواند کودک فرهنگ مملکت خود تلقی شود که قصههای فرهنگ مملکتش را شنیده باشد. حاصل بیتوجهی به قصههای مردم و ادبیات گذشته فارسی در سالهای گذشته، یکی از عوامل مهم در از دست رفتن آرامآرام روحیه تعلق به این آب و خاک بوده است. کودک و نوجوان ابتدا باید به زمین و سکونتگاهش، خاکش، آداب و رسومش، فرهنگ و باورهایش احساس تعلق و وابستگی کند تا برای حفظ آن بکوشد. اینجاست که گمان میکنیم با جنگیدن با این نسل میشود به رعایت هنجارهای رایج جامعه در گذشته، وادارش کرد. در صورتی که اینگونه نیست. چرا؟ به دلایل متعدد که یکی از آنها جداشدن این نسل از پیشینه فرهنگیاش است و به همین دلیل بسیاری از فرزندان ما، حتی آن عده که اهل مطالعهاند، نویسندگان غیرایرانی را بیش از نویسندگان ایرانی و نویسندگان معاصر ایرانی را بیش از نویسندگان متون کهن میشناسند. این که آشنایی برخی بچههای امروز ما با شخصیتهای فرهنگی غیرایرانی بهواسطه به عنوان مثال انیمیشنهای خارجی که تماشا میکنند بیش از آشناییشان با قهرمانها و ضدقهرمانهای فرهنگ خودمان است نکتهای است که نباید آن را نادیده گرفت، زیرا همین شناخت است که میتواند به فرزندان ما بیاموزد خیر و شر کدام است، رفتار اخلاقی و غیراخلاقی چیست؟ دفاع از آب و خاک چه معنایی دارد و چرا باید انجام شود؟
او در مورد عوامل تاثیرگذار در توجه مخاطبان به مستوران، میگوید: من شاگرد همه اهل قلم ایران هستم و گمان میکنم آنچه کارهایی مانند مستوران را در معرض توجه قرار میدهد این است که مستوران، اثری بازآفرینی شده است و با دقتی که در مورد آن صورت گرفته است داستانهایی بسیار از کتب کهن و قصههای شفاهی را در قالبی تازه ریخته است و با توجه به ویژگیهای زیباییشناختی امروز آن را تبدیل به تصویر کرده است. تصاویری که نمیتوانم بگویم هنوز آنگونه که شایسته است، جایش را در میان خانوادههای ایرانی باز کرده، اما بهواسطه بازخوردهایی که دیدهام میتوانم بگویم بسیاری از مخاطبان تعجب کرده و این حرکت را حرکتی نو قلمداد کردهاند. این راهی است که تاکنون گامهای اندکی در آن نهاده شده است و به گمان من اگر صادقانه پیش برویم و آنچه را انجام میدهیم به سیاست روز نیالاییم، شاهد پربارتر شدن روزبهروزش خواهیم بود. محمد حنیف درباره حضورش در فصل دوم سریال «مستوران» توضیح میدهد: در فصل اول مستوران، پژوهش و فراهم آوردن قصه اولیه بهعهده من بود و فیلمنامهنویسان این اثر فائزه یارمحمدی و یزدان کاظمی بودند، اما در فصل دوم با همراهی عطا پناهی، جسارت کردهام و بخشی از کار فیلمنامهنویسی را هم انجام دادهام. البته کار و علاقه من رمان است و در فیلمسازی، مهمان و در واقع شاگرد یکی دو روزهام، صاحبخانههای اصلی دیگر عوامل هستند که در سطوح مختلف این کار، پایههای اساسی و ماندگار محسوب میشوند.
فانتزی؛ ژانری برای همه
غلامرضا بختیاری که فصل اول سریال «خانه پرتقالیها» را در فضایی فانتزی و کمدی در مقام تهیهکننده روی آنتن شبکه دو داشته در پاسخ به این سؤال که نقطه قوت این قبیل آثار را که میتوان جزئی از ژانر تخیلی دانست در چه میداند به جامجم میگوید: یکی از خصوصیات سریالهای فانتزی و تخیلی میتواند به تصویر کشیدن زندگی واقعی مردم با زبانی شیرین باشد. بهگونهای که هم نقدش شیرین باشد و هم بررسی مسائل مختلف اجتماعی توسط آن. این قبیل سریالها میتواند داستانهایی از زندگی مردم را با زبانی شیرینتر نسبت به آثار رئالیستی بیان کند. به عبارت دیگر در میان ساکنان خانهای در یک اثر فانتزی و تخیلی همچون ساکنان خانهای در یک اثر رئالیستی، ممکن است دعوا و مرافعه پیش بیاید، اما ساکنان خانه مثال اول، دعوایشان هم شیرین است و شما به عنوان مخاطب میتوانید اشتباهی را که به این دعوا منجر شده، تحلیل کنید. سریالهای فانتزی و تخیلی به مخاطبشان اجازه میدهند مسائل گوناگون اجتماعی و خانوادگی را راحتتر تحلیل کنند و به عنوان مثال درگیر جزئیات تلخ و دردناک واقعهای، چون طلاق نشوند. پس در حالی که موضوع همان است، بسیار پیرایششدهتر به مخاطب ارائه میشود. همچنین سریال فانتزی و تخیلی برای مخاطب جالب توجه است، چراکه نمیتواند آن را پیشبینی کند. از نظر من در دورانی که شاهد اوج گرفتن آثاری هستیم که میخواهند موضوعات را در لایههای پنهان مطرح کنند، جای خالی آثار فانتزی و تخیلی به وضوح به چشم میآید. اشکال کار این است که گمان میکنیم هرچه اثر پرطمطراقتر باشد، اتفاق بهتری رخ داده در صورتی که میتوان با یک اثر فانتزی و تخیلی جمعوجور هم توجه مخاطب را جلب کرد و این چیزی است که اهمیت دارد. همچنین این اشتباه است که گمان کنیم آثار فانتزی و تخیلی فقط میتوانند توجه مخاطب کودک و نوجوان را جلب کنند و در جلب نظر مخاطب بزرگسال ناتوانند.
ارزیابی من از واکنش مخاطب بزرگسال ایرانی به این اثر، یک ارزیابی کلی و بر این مبناست که مخاطب ایرانی هر جا که خود را ببیند، برایش قابل قبول است و آنچه را برایش به تصویر کشیدهاید، قابل لمس مییابد و همراه شما میشود و یکی از نقاطی که میتوان شاهد رخ دادن این اتفاق در آن بود همین آثار فانتزی و تخیلی است. بختیاری در پاسخ به این که با توجه به اشارهاش به توانایی فیلمنامهنویسانما در تولید سناریوهای فانتزی و تخیلی، آیا داستانهای ادبیات کهن ایران و از جمله آنها که شاید وقوع اتفاقاتی غیرواقعی را در دلشان شاهد هستیم، میتوانند کمککننده این سناریونویسان در ارائه آثار فانتزی و تخیلی باشند یا خیر، میگوید: این اقدام، کاری بسیار دشوار، اما در نهایت شدنی است به شرطی که فیلمنامهنویس به فضای ادبیات کهن ایرانی مسلط باشد. به عبارت دیگر عبور از این پیچ نیازمند ظرافتی خاص است که همه نویسندگان از پس آن برنمیآیند. فیلمنامهنویسی که بخواهد با چرخش در دل ادبیات کهن ایران، اثری فانتزی و تخیلی بیافریند باید هنرمندی بسیار متبحر باشد تا حاصل کارش دلنشین شود. طبیعتا اگر هنرمند، این وقت و انرژی را بگذارد و سازمان صداوسیما نیز از او حمایت کند قطعا خروجی کار درخشان خواهد بود و نویسندگان خوب، اما انگشت شمار ما از این آزمون سربلند بیرون خواهند آمد.
منبع: روزنامه جام جم