سید رضا اورنگ، منتقد سینما در برنامه «سینما معیار» رادیو گفتوگو درباره رابطه سینما و ادبیات گفت: وقتی سینما متولد شد موجود ناقصالخلقه بود. هنرهای دیگری از جمله ادبیات، تئاتر، نقاشی، هنرهای تجسمی و موسیقی آمدند و به سینما کمک کردند. وقتی ادبیات داستانی شکل گرفت، ادبیات به بخش مهم آن تبدیل شد. مهمترین فیلمهای دنیا را که نگاه کنید، میبینید فیلمهای اقتباسی هستند. یعنی فیلمهایی که از کتابها ساخته شدند. ادبیات نمایشی واسطه ادبیات و صحنه است. یعنی اولین وظیفه ادبیات نمایشی این است که ادبیات را به صورتی تبدیل کند که یا در تئاتر و صحنه اجرا شود یا جلوی دوربین قرار گیرد. البته درست است که ادبیات نمایشی به سمت تئاتر حرکت میکند.
همچنین محمد حسن خدایی، منتقد تئاتر در پاسخ به این سوال که به چه متنی ادبیات نمایشی میگوییم، گفت: بحث ادبیات نمایشی به زمانی برمیگردد که تمدن شکل گرفت و انسانها دورهم جمع شدند. در اینجا مفهومی به نام روایت شکل گرفت. یعنی کسی اتفاقی را که به شکل داستان است، برای دیگران تعریف کند. اینجاست که با فیگوری به نام قصهگو روبهرو میشویم. هرچقدر که جلوتر میرویم و به دموکراسیهای یونان باستان میرسیم، این شکل روایی به امر نمایشی اجرایی تبدیل میشود که همان درام میگوییم. از دل این درام هم به متنی احتیاج پیدا میکنیم که قرار است بعدها به امر اجرایی و نمایشی تبدیل شود. اینجاست که با شکلهای مختلف روایت مواجه میشویم که میتواند کمدی، تراژدی و ... باشد.
خدایی ادامه داد: هرچقدر جامعه بشری پیشرفتهتر و صنعتی میشود، مفهومی به نام رمان ضرورت مییابد. به مرور درام یونان باستانی به درام جامعه اروپایی تبدیل میشود. نمایشنامهنویسانی مانند شکسپیر، مولیر به وجود آمد و قصهها را به امر اجرایی و نمایشی درآوردند. متونی که مختص به صحنه نمایش است. اینجاست که در جامعه مدرن و صحنههای نمایشی اجراهایی را میبینیم که افراد از طبقات اجتماعی کنارهم قرار میگیرند و یک امر مشترک را با هم تجربه میکنند. حتی در آن سالنها میدیدیم که از لحاظ طبقاتی افرادی هستند که میتوانند بلیت گران قیمتی را بخرند و در جای مناسبتری قرار بگیرند. هرچه جامعه جلوتر آمد، با اختراع دوربین فیلمبرداری و تصویر، امر اجرایی و نمایشی به چیزی به نام سینما تبدیل شد. یعنی با صنعتی شدن این امکان فراهم میشود که ساخت فیلم در اختیار تودهای از افراد زیاد قرار گیرد.