یکی از آمریکایی‌ها که از ما به‌ شدت ناراحت بود، گفت: به این‌ها بگو که دیگر در خلیج‌فارس پیدای‌شان نشود. علی ایوانی باقری پاسدار وظیفه اهل اهواز گفت: خدا لعنت کند پدرت را، فردا در آب‌‌های خلیج‌فارس نگاه کن و ببین چه خبر است.

در اواخر جنگ تحمیلی و بعد از اینکه حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی صدام به این نتیجه رسیده بودند که صدام توانایی برتری نظامی بر ایران را ندارد، حمایت‌های سیاسی و نظامی و اقتصادی خود را از رژیم بعثی بیشتر و علنی‌تر کردند.

بعد از تصویب قطعنامه آمرانه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل و عدم پذیرش آن توسط ایران، بهانه و زمینه برای دخالت‌های مستقیم و غیرمستقیم حامیان صدام و به ویژه آمریکایی‌ها در جنگ تحمیلی فراهم شد که از جمله این اقدامات حضور چشمگیر نیرو‌های دریایی آمریکا و متحدینش در آب‌های خلیج فارس به بهانه حمایت و اسکورت نفت‌کش‌های کشور‌های متحد خود به منظور محافظت از گزند نیروی دریایی ایران بود.

این استراتژی نظامی آمریکا که به منظور تنگ‌تر کردن حلقه امنیتی و نظامی جنگ بر ایران در بعد دریایی پیگیری می‌شد، بعضاً با وقوع درگیری‌های مستقیم نظامی ایران و آمریکا در آب‌های نیلگون خلیج فارس همراه می‌شد.

از جمله این درگیری‌ها و رویارویی‌ها می‌توان به جدال دریایی بین رزمندگان ایران به رهبری نادر مهدوی (فرمانده ناوگروه‌های قرارگاه نوح نبی (ع) سپاه پاسدران انقلاب اسلامی) و همرزمانش با نیرو‌های دریایی آمریکا در روز ۱۶ مهرماه سال ۱۳۶۶ اشاره کرد که به مناسبت سالروز این حماسه‌آفرینی دریادلان ایرانی در ادامه روایت این نبرد نابرابر می‌آید:

درگیری در ساعت ۲۲ با حمله هلی‌کوپتر‌های آمریکا به قایق‌های تندرو ایران در ۱۸ مایلی جزیره فارسی شروع شد که به مدت نیم ساعت ادامه داشت.

در گزارش فرماندهی نیروی دریایی سپاه به فرمانده کل سپاه درباره این درگیری آمده است: بعد از آنکه حدود ۲ ساعت قایق‌ها در منطقه غرب جزیره فارسی مشغول گشت‌زنی بودند، ناگهان هلی‌کوپتر‌های آمریکایی که تا ۲۰۰ متری قایق‌ها نزدیک شده بودند، به قایق‌ها تیراندازی می‌کنند که بلافاصله برادران با دوشکا و مینی کاتیوشا به مقابله با آنان می‌پردازند.

در این حال یکی از برادران یک موشک استینگر به سمت هلی‌کوپتر آمریکایی پرتاب می‌کند که بعد از ۳ ثانیه، انفجار هلی‌کوپتر را در هوا مشاهده می‌کند و از این مرحله فیلم‌برداری نیز شد، ولی دوربین فیلم‌برداری به داخل دریا پرتاب شد.

بعد از آن هم قایق‌ها مورد هجوم مجدد و وسیع حدود پنح فروند هلی‌کوپتر قرار می‌گیرند و برادران به داخل دریا پرتاب می‌شوند. هلی‌کوپتر‌های آمریکایی مدت یک ساعت و نیم به برادران در داخل دریا تیراندازی می‌کنند که تعدادی از برادران را در حالی که در دریا شناور بودند، به شهادت می‌رسانند.

مسئول نیروها، نادر مهدوی از بهترین بچه‌های نیروی دریایی بود. بیژن گرد، معاون مهدوی بود. نصرالله شفیعی دوره فرماندهی را می‌دید. در این درگیری نابرابر، علاوه بر این سه نفر، برادران مهدی محمدی‌ها، غلام‌حسین توسلی، خداداد آبسالان و مجید مبارکی هم شهید شدند.

همچنین در جریان درگیری قایق‌های ایرانی و هلی‌کوپتر‌های آمریکایی، چند ناوچه آمریکایی نیز به کمک هلی‌کوپتر‌ها شتافتند که با آتش سپاهیان اسلام روبرو شدند و یک ناوچه آمریکا نیز هدف موشک‌های سبک رزمندگان قرار گرفت و آسیب دید.

بنا به اظهار واینبرگر وزیر دفاع آمریکا، هلی‌کوپتر‌های آمریکایی بدون کسب اجازه از مرکز فرماندهی درگیری را شروع کردند و هیچ نوع مکالمه رادیویی بین هلی کوپتر‌ها و قایق‌های ایرانی نبوده است.

روایت علی ایوانی باقری از بازجویی و شکنجه در ناو آمریکایی

علی ایوانی باقری، پاسدار وظیفه اهل اهواز که در جریان این عملیات به اسارت نیرو‌های آمریکایی درآمده و بیش از سایر برادران، تحت شکنجه آمریکایی‌ها قرار گرفته بود، درباره این حادثه گفت: وقتی که مشغول گشت زنی بودیم، هلی‌کوپتر‌های آمریکایی آمدند و به شناور ما حمله کردند. بعد از آنکه شناور ما را زدند، شناور از عقب آتش گرفت. دگمه اولیه مینی کاتیوشا را فشار دادم. یک گلوله رفت و دیگر نتوانستم بزنم. بعد از شناور خود بیرون پریدم.

موقعی که شناور غرق شد، بالا آمدم. ۲ تا دستم سالم بود، هلی‌کوپتر هم بالای سرم رگبار می‌زد. موقعی که رگبار می‌زد برای آنکه در امان باشم، سرم را داخل آب می‌کردم. پس از مدتی که در آب شناور بودم، ناوچه آمریکایی آمد و خدمه آن مرا بالا کشیدند و دست‌وپایم را بستند و کیسه‌ای بر روی صورتم انداختند و مرتب با پوتین و به شدت به پای تیرخورده‌ام می‌زدند.

درد و فشار زیادی را تحمل کردم تا به ناو رسیدیم. همین‌که به ناو رسیدیم، بازجویی شروع شد. سؤال کردند، درجه‌ات چیست؟ به عربی به آن‌ها گفتم: نمی‌فهم. در جواب گفتند، دروغ می‌گویی، کاری می‌کنیم که به حرف بیایی، سپس مرا به دست‌شویی بردند و یک پارچ آب که پر از تاید بود، به من دادند تا بخورم.

وقتی‌که امتناع کردم چهار نفر نظامی غول‌پیکر مرا گرفته، دهانم را بازکرده و پارچ آب تاید را به زور به دهانم ریختند، طوری که شکمم باد کرد و حالت تهوع پیدا کردم و چند روز بالا می‌آوردم. پس از ۲ روز دژخیمان غول‌پیکر آمریکایی به سراغم آمدند و از من اطلاعات خواستند؛ اما من با آن‌ها عربی صحبت می‌کردم که باعث شدت خشم آن‌ها می‌شد. مأموران امنیتی مجدداً مرا به دستشویی بردند و به طرز فجیعی یک میخ ۱۰ سانتیمتری را در کمرم فرو بردند. بعد از اینکه از من ناامید شدند و خودشان هم خسته شده بودند؛ مرا به حال خود رها کردند و رفتند.

درد کمر به درد‌های دیگر که ناشی از اصابت گلوله‌های کالیبر هلی‌کوپتر بود، اضافه شد. تمام بدنم یکپارچه درد شده بود. حالم مناسب نبود. عده‌ای آمدند و مرا به مکانی که در آنجا بودیم، بردند. روز بعد، گرگ‌صفتان آمریکائی به سراغم آمدند. مثل‌اینکه بره‌ای را شکار کرده‌اند و هر روز قسمتی از بدنش را می‌درند، دوباره مرا با خودشان بردند.

این بار شکنجه‌گران یک شیئی مانند گلوله، به زور در دهانم گذاشتند و با طپانچه مانندی در دهانم شلیک کردند که از قسمت تحتانی بدنم خارج شد... پس از این عمل وحشیانه، به مدت نیم ساعت تمام بدنم می‌لرزید و مجدداً حالم منقلب شد. آن روز هم به همین منوال سپری شد، اما در تمام این مدت یاد و ذکر خدا بود که باعث تقویت روحیه من و استقامت در برابر یانکی‌ها می‌شد.

در تمام لحظات به امامان معصوم (ع) متوسل می‌شدم و از آنان مدد می‌طلبیدم. به هر جهت در آخرین روز‌های بازجویی، خفاشان آمریکایی خواستند که آخرین ضربه خودشان را بر پیکر مجروحم وارد سازند. دیوصفتان غول‌پیکر این بار مرا به دستشویی ناو بردند و به شکم روی ناو خواباندند و درحالی‌که بدنم را با فشار گرفته بودند، یکی از آن‌ها ماهیچه بازوی دست چپم را به‌وسیله دستگاهی کشید، آنگاه با یک کلت کمری به بازوی چپم شلیک کردند.

فردا در آب‌های خلیج‌فارس نگاه کن ببین چه خبر است

پس از این عمل باز هم مرا رها نکردند. بیرحمانه با چاقو به دستم می‌زدند و باز هم که از گرفتن اطلاعات از من ناامید شدند، بیرحمانه با چاقو ماهیچه دستم را بریدند و مرا با انبوهی از درد و رنج به حال خودم رها ساختند. روزی که قرار بود صلیب سرخ بیاید، جراحات بدنم را کمی پانسمان کردند. صلیب سرخ آمد و به واسطه مترجم به من گفت که می‌خواهیم شما را تحویل ایران بدهیم. پس از چند روز تحمل درد و رنج به خاطر خدای بزرگ، با شنیدن این خبر، احساس وجد و خوشحالی در من به وجود آمد.

در آخرین لحظات که می‌خواستیم ناو آمریکایی را ترک کنیم، یکی از آمریکایی‌ها که از ما به شدت ناراحت بود، به مترجمش گفت: به این‌ها بگو که دیگر در خلیج‌فارس پیدایشان نشود. من هم گفتم: خدا لعنت کند پدرت را، فردا در آب‌های خلیج‌فارس نگاه کن و ببین که چه خبر است.

منبع: مهدی انصاری، محمود یزدان‌فام، جنگ محدود ایران و عراق در خلیج فارس: روزشمار جنگ ایران و عراق: (کتاب ۵۱)، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس.


بیشتربخوانید


منبع: فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.