همه چیز از یک پیراهن مشکی شروع شد.وقتی اولین محرم عمرش را به چشم دید و مادرش پیراهنی را از صندوقچه بیرون آورد و بر قامتش پوشاند. او جز خانواده نزدیکش چهره دیگری را نمی شناخت و از سیاه پوش شدن خود، اطرافیان و حتی دیوارهای خانه چیزی نمی دانست اما گویی مادر می خواست با همان یک تکه لباس ، عاقبت فرزندش را به اعتقاد اجدادی خود گره بزند ، گره ای کور که حتی آماج مشکلات و حوادث روزهای پیش رو نتواند آن را باز کند. درست در پانزدهمین محرم بود که تاثیر سیاهی لباس شب اول محرم چند ماهگی اش مشخص شد و دم حسین حسینش فضای هیئت را پر کرد و از آن به بعد بود که ذاکر اهل بیت لقب گرفت.
روزها گذشت و صادق با سوز دل از امام حسین بچگی اش گفت و عزاداران ، فاطمی اشک ریختند. به خودش که آمد متوجه فراز و فرود خمپاره ها از بالای سقف خانه شان شد. درکی از جنگ و سختی راه دفاع نداشت اما وقتی احساس خطر کرد ، برای پس زدن تهدید و حفظ سرزمینش به زنی اقتدا کرد که جان خود و فرزند در شکمش را داد اما تسلیم دشمن نشد. با برادرش و بچه های اروندکنار هم قسم شد که تا پای جان از خاک وطن حراست کند و برای این کار مسلح و جزء نیروهای بسیج شد . انگار عشق به سرزمین و خاکش را هم از خانواده به ارث برده بود چون آن ها هم تا سه ماه بعد از آغاز درگیری توان دل کندن از شهرشان را نداشتند و در نهایت با اصرار او و برادرش قانع شدند برای سکونت به خارج از منطقه جنگی بروند.
اعتقاد و راه و رسم عاشقی که از آموزههای مادرش بود و ۲۳ سال با وجودش خو گرفته بود در آن روزهای دشوار هم قدم به قدم او میآمد. نمک گیر این خاندان شده بود و تصمیم گرفت علاوه بر نبرد با دشمن شبهای جبهه را هم با نور دعا و روضه برای همرزمانش روشن کند.
صادق ترکیان میگوید: وقتی رزمندهها عزاداری میکردند یا به دعاخوانی و شنیدن اشعار حماسی میپرداختند انگار شجاعتشان برای رویارویی با عراقیها چند برابر میشد و این در حالی بود که دشمن تا دندان مسلح ما از همه دنیا تقویت میشد، اما در این میان تنها پشتوانه ایرانیها اعتقاد و توکلشان بود و همین عاملی بود که بر تفاوتهای قومیتی مهر پایان میزد. انگار همه اهل خطه جنوب و فرزند نخلها شده بودند و برای دفاع از آن دست از پا نمیشناختند.
او از حکایت سربندهای یازهرا بر پیشانی بسیاری از رزمندهها میگوید و دلهایی که حتی در اوج حملات و حساسترین لحظات دشوار عملیات دفاع به مهر مادر سادات گره خورده بود و با این حضرت انس عجیبی داشت.
این رزمنده آبادانی در این باره بیشتر توضیح میدهد: آن زمان بیشتر رزمندهها اصرار داشتند با سربند یازهرا به عملیات اعزام شوند و به دلیل وابستگی زیاد بچههای رزمنده به حضرت فاطمه (س) همه عملیات بزرگ هشت سال دفاع مقدس با نام این بانو آغاز میشد و از آنجا که همه حضور و کمک او را در تمام میدانهای نبرد حس میکردند میتوان گفت پیروزی در جنگ نابرابر ایران و عراق را مدیون بی بی و اعتقاد خالص و توکل رزمنده هایمان هستیم.
حاج صادق یکی از کرامات دیده شده در زمان جنگ تحمیلی را مربوط به زمانی میداند که یک غواص ایرانی هنگام عبور از سیم خاردار دشمن متوجه نگاه سرباز عراقی به سوی او میشود.
او میگوید: این غواص رزمنده در آن شرایط تنها یا زهرا گفت و به یک باره دید توجه دشمن به سمت دیگری پرت شده و خود نیز با احساس اینکه کمری خم شده و پاهایش روی آن قرار گرفته تا راحت تر بتواند از مقر دشمن اطلاعاتی بگیرد، در نهایت هم با امنیت و سلامت کامل به سوی ما بازگشت.
آنطور که او میگوید این همهی ماجرا نیست و یکی دیگر از معجزات الهی را که او و همرزمانش به چشم دیده بودند مربوط به عملیات فتح شهر فاو در عراق بود: بعد از ناکامی در عملیات رمضان و والفجر مقدماتی و موفقیت آمیز نبودن به تسلط گرفتن بصره، جبهه ایران از هر جهت قفل شده بود و در آن شرایط فتح فاو تنها نتیجه همفکری نیروهای نظامی و سیاستمداران ایرانی بود که البته برای انجام این عملیات عبور از اروندرود گریزناپذیر، اما به دلیل عمق زیاد و پر جوش و خروش بودن آن، اجرایش هم در آن موقعیت تقریبا غیر ممکن بود.
آقای ترکیان که یکی از ترکشهای رژیم بعثی عراق حالا سالهاست در کنج سینه اش جا خوش کرده است میگوید: در نهایت تصمیم گرفته شد ۲۰ بهمن درست روزی که مد آب رودخانه کمتر از دیگر روزهاست به آب بزنیم و پرچم ایران را در فاو به اهتزاز دربیاوریم. عمق آب کم شده بود، اما ماه چنان روشنی روی زمین ایجاد کرده بود که هر آن ممکن بود دشمن با چشم غیر مسلح ما را ببینید و عملیات لو برود. با استرس زیادی رو به جلو به حرکت افتادیم که یک دفعه به یاری خدا ابرها با پوشاندن ماه به استتار نیروهای ایرانی کمک کردند و صدای باد و باران دید دشمن را ضعیف و صدای ما را در آن فضا گم کرد.
خاطره این رزمنده به فتح شیرین فاو توسط رزمندگان کشورمان، دستیابی به تاسیسات نفتی و تجهیزات بندری این شهر عراقی و همسایگی جدیدمان با کشور کویت ختم میشود که البته هراس دشمن از فتح کامل عراق و دیگر شهرهای مهمش را در پی داشت و همین عاملی شد که بدون اطلاع ایران در سازمان ملل قطعنامه ۵۹۸ صادر و دستور آتش بس داده شود.
مداح جبهه دفاع که در عملیاتهای کربلای ۴، کربلای ۵، والفجر ۸ و بیت المقدس نقش آفرینی کرده، یادی از جوانی پر شور و حرارت خود و دوستان همرزمش میکند و میگوید: راهپیمایی ۲۲ میلیونی اربعین حسینی امسال در شهریور ۱۴۰۱ نشان داد جوانهای حالا هم به همان اندازه شجاع و انقلابی هستند، اما برای اینکه در پیچ و خم جنگ نرم دشمن راه گم نکنند لازم است وصیت نامه شهیدان را سرلوحه زندگی خود قرار دهند.
حاج صادق ترکیان که حالا بازنشسته و ساکن اهواز است به مسئولان به ویژه آنهایی که در مناطق آسیب دیده از جنگ منصبی دارند توصیه میکند پا به پای رزمندگان و وفادار به راه شهدا و انقلاب عمل کنند و پست خود را تنها امانتی بدانند که باید به مردم بازگردانند و اگر چنین نکنند به عذاب الهی دچار خواهند شد که هیچ کس را از آن فراری نیست.
صحبتهای حاج صادق رزمنده و جانباز هشت سال جنگ تحمیلی و وضعیت کنونی شهرهای آسیب دیده از جنگ را که کنار هم بگذاری زخم گلایه ساکنان این شهرها از بازسازیهای انجام نشده و محرومیتشان از ابتداییترین نیازهای شهروندیشان هنگام سفر مسئولین کشوری و استانی بیشتر لب میگشاید. به راستی شاید کلید این معما و نمکی که سالهاست بر زخم جنگ زده بودن آبادان و خرمشهر پاشیده میشود در امانتداری مسئولان است و شاید هم توجه نداشتن کافی به وصیت نامههایی است که رزمندگان برای بهبود شرایط حاضر تجویز میکنند.
گزارش از لیلا احمدی