همین چند روز پیش بود که در کمال ناباوری در مراسم تشیع پیکر دوستی شرکت کردم که سالها با هم همکار بودیم و در کنار هم فعالیت اجتماعی داشتیم، در همه دورانی که با هم و کنار هم کار میکردیم خندیدیم و گریستیم و امیدوار بودیم. لحظه وداع پاهایم سست شده بود و نمیتوانستم سمت مزارش بروم، آخر چطور ممکن بود، همین چند روز قبلتر همکاران با او صحبت کرده بودند! آه که مرگ زمانی که انتظارش را نداری سراغ عزیزانت میآید، گفتم عزیزان! خانواده اش را میبینم که سر مزارش مویه میکنند. همسر، مادر، پدر، برادر، فامیل ها، دوستها و همکاران، اما پس دخترش؟ دختر یکی یک دانه اش کجاست؟ چشم میچرخانم دختری با مشخصات دختر او سر مزار نمیبینم. از چند نفر از اطرافیانم سر مزار میپرسم: «پس دختر کوچک مرحوم کجاست؟» یک نفر پاسخ میدهد: «هنوز خبر ندارد» - «چرا؟»، کسی جواب میدهد: «هنوز به او نگفته اند، ممکن بود آسیب ببیند.»
با همه درد و ناراحتی که در وجودم احساس میکنم، اما فکر میکنم، اگر بعدها این سوگ را بدون حضور او در مراسم تشیع مادرش تجربه کند، آیا تجربه بدتری نخواهد بود؟ آیا بهتر نبود که اینجا باشد؟! گریه کند و خودش را تخلیه کند. درست است که یک کودک شش ـ هفت ساله است، اما بعدها پرسشهای بیشتری از مرگ مادرش خواهد داشت. حال پس از این چطور میخواهند او را با این واقعیت روبه رو کنند. این پرسشها و پرسشهای دیگر در ذهنم نقش میبندد، در حالیکه اشک میریزم و برای همکارم اشک میریزم. اما حالا سوال این است که چطور میتوان یک کودک را با سوگ پدر یا مادرش آشنا کرد؟ آیا بچهها این واقعیت را میتوانند بپذیرند یا خیر و بهترین راه برای آرام کردن کودکان سوگوار چیست؟
مرگ حق است، اما پذیرشش برای کودکان دشوار
شاید عدهای بگویند که هر کسی یک طوری با مرگ عزیزانش کنار میآید، چون مرگ حق است و همه میمیرند، اما واقعیت این است که روح حساس بچهها شاید نتواند این واقعیت را به راحتی قبول کند و برایش سنگین باشد که مادر یا پدرش را از دست بدهد، چرا که آنها منبع وجودی بچهها هستند و بچهها نیازهای طبیعی شان را با آنها در دوران کودکی تأمین میکنند. خیلی از بچهها در دوران کودکی سوالاتی درباره مرگ از پدر و مادرها میپرسند، مثل اینکه «مرگ چیست؟»، «آدمها میمیرند کجا میروند؟»، «مادر یا پدر کجاست؟». یا سوالاتی از این دست که باید براساس سن و سال بچهها توسط پدر و مادر حتما پاسخ داده شود تا بچهها به خیال بافیهای بی مورد نپردازند. اما اگر یک پدر یا مادر خودش فوت کند، آن هم ناگهانی. آیا باید واقعیت را به بچهها گفت یا خیر؟ و چطورباید گفت؟
«محمد متفقی» روانشناس در این باره میگوید: «نکته اصلی این است که بدانیم هیچ بچهای در هر مقطع سنی مرگ پدر یا مادر را به طور کامل فراموش نمیکند و قطعا اثرات آن کم یا زیاد در وجودش باقی میماند، مخصوصا اگر کودک بوده و میزان حمایت پدر و مادر از او زیاد باشد. مرگ پدر یا مادر بچهها را با چالشهای عدیدهای روبه رو میکند، چون بچه اُبژههای اولیه زندگی اش را از دست میدهد. مادر منبع حیات و نزدیک تری فرد به کودک و پدر حامی و تکیه گاه او است.
حال نکته دیگر این است که چطور بچهها را با این واقعیت باید آشنا کرد. گام اول این است که اطرافیان پدر یا مادر باقی مانده باید طوری این بحران را شرح دهند که کمترین آسیب را بچه ببیند و کودک دچار اختلالات مختلف از جمله استرس پس از سانحه یا انواع اختلالات دیگر نشود چرا که برخی بچهها شاهدان مرگ پدر یا مادر براثر تصادف یا بحرانهای دیگر مثل زلزله، سیل یا هر اتفاق دیگری هستند؛ بنابراین لازم است که بازماندگان مثل مادر یا پدر یا پدربزرگ و مادربزرگ واقعیت را به زبان ساده به کودک بگویند. مثلا اینکه «کسی که مُرده نفس نمیکشد. گرسنه نمیشود یا سردش نمیشود و همینطور به دنیا بر نمیگردد». نکته دیگر این است که به کودک همدلی را آموزش دهید، مثل اینکه: «بقیه در کنارش هستند و او تنها نیست و بقیه هم از این واقعه ناراحت هستند و به او اطمینان دهید که در کنارش هستید و تنهایش نمیگذارید؛ بنابراین اجازه دهید بچهها با مقولههای از دست دادن، پیری، بیماری، تصادف و بحرانهای دیگر به فراخور سنشان آشنا شوند. بهتر است گاهی که او ناراحت و افسرده است آلبوم عکسهای خانوادگی تان را مرور کنید و عکسهای پدر یا مادر از دست رفته اش را ببنید تا او با آنها التیام پیدا کند، اما هرگز به کودک نگویید که فرد از دست رفته را فراموش کند یا اینکه او باز میگردد یا خدا او را از شما گرفته است، چرا که اثر منفی در روحیه اش خواهد گذاشت و باعث خشم یا اضطرابش میشود».
درباره مرگ عزیزان به کودکان دروغ نگویید!
برخی از پدر یا مادرها از ترس روبه رو کردن بچهها با واقعیت مرگ عزیزشان به آنها دروغ مصلحتی میگویند. مثلا به بچه میگویند که مادرت سفر رفته یا بیمار است و مدتی در بیمارستان به سر میبرد و مدام بچه را در چشم انتظاری میگذارند. متفقی در این باره میگوید که چنین کاری اشتباه است، چون هم بچه مدام پرس و جو میکند و چشم انتظاری باعث اختلال اضطرابی اش میشود و هم اطرافیان باید دروغهای مختلف به او بگویند که یک جا فاش و اعتماد بچه نسبت به دیگران سلب میشود؛ بنابراین حقیقت، حقیقت است؛ هر چند تلخ کودک باید با آن به طور صحیح روبه رو شود.»
مواجهه کودک با مرگ پدر یا مادرش؛ چگونه؟
کودک باید با مرگ پدر یا مادرش روبه رو شود. مثلا کودکی که مادرش مریض شده، مدتی هم در بیمارستان بوده و بعد فوت میکند، بهتر است ارام آرام در جریان مرگ مادرش قرار بگیرد، ابتدا بداند که مادر مریض بوده و بعد ازشدت بیماری فوت شده است. اینکه مرگ پدر یا مادر را از بچه پنهان کنند و اجازه ندهند او در مراسمهای آنها شرکت و عزاداری کند، کاملا اشتباه است. کودک در هر مقطع سنی به ویژه کودک بالای شش سال حتما باید در مراسم عزاداری مادر یا پدرش شرکت کند تا تخلیه روحی و روانی شود. این بچه اگر دور از مراسم نگه داری شود و ناگاه زندگی اش را خالی از پدر یا مادر ببیند، قطعا افسرده یا دچار اختلالات دیگر میشود.
سعی کنید اطلاعاتی که درباره مرگ عزیزی به فرزند او میدهید کاملا صادقانه و درست باشد تا او نیز درک درست و واقعی از این رخداد کسب کند. نکته دیگر پدر یا مادر باقی مانده بهتر است بتوانند شرایط را پس از مدتی از مرگ همسر خود مدیریت کنند و اجازه ندهند سایر اقوام یا دوستان در تربیت بچه یا رفتار با او خللی به وجود بیاورند. چرا که عدهای ممکن است به دلیل دلسوزی شروع به رفتارهایی کنند که بچه سردرگم و گیج شود. بهتر است پدر یا مادر پس از فوت همسرش، زندگی خود را بعد از مدتی به حالت اول در بیاورند.»
برخی از روان شناسان معتقد هستند که کودک در هر سنی که باشد، با از دست دادن یک عزیز مثل پدر یا مادر باید در مراسم عزاداری شرکت کند، تا هم غمگین شدن و گریه کردن را یاد بگیرد، با عزیزانش همدلی کند و هم اینکه با او وداع داشته باشد. حال ممکن است پیامدهای پس از این واقعا برای کودکان کمتر یا بیشتر از شش ـ هفت سال متفاوت باشد، مثلا اینکه کودک کمتر از شش سال حساسیتهای بیشتری از خود نشان میدهد و ممکن است درجه وابستگی اش به پدر یا مادر باقی مانده بیشتر شود، گاهی سوالاتی بپرسد مثل اینکه: «کی میتواند دوباره مادر یا پدرش را ببیند؟» یا «آیا آنها باز خواهند گشت یا خیر؟». نکته اینجا این است که اعضای خانواده صبور باشند و خیلی قطعی درباره بازگشت ناپذیر بودن جسم پس از مرگ با بیان کودکانه صحبت کنند.
برای بچههای بالای هفت سال نیز که در مراسم پدر یا مادرشان شرکت میکنند، ممکن است سوالات بیشتری پیش بیاید، مثل اینکه اضطرابشان درباره نحوه زندگی پس از فرد فوت کرده، زیاد شده و حال چطور باید زندگی کنند، آیا خودشان هم ممکن است بمیرند، سایر عزیزانشان را از دست بدهند یا بر اثر بیماری پدر یا مادر باقی مانده شان را هم از دست بدهند؟
متفقی میگوید: «اگر این دست سوالات برای فرزند شما هم پیش آمد که مثلا آیا ممکن است بقیه اعضای خانواده هم بمیرند و او را تنها بگذارند یا خودش بمیرد، بهتر است پدر یا مادر واقعیتها را طوری به بچه بگویندکه او احساس عدم اطمینان و اضطراب جدایی نکند. مثلا به او بگویند که تا خیلی پیر نشوند یا دچار بیماری نشوند نخواهند مُرد و او را تنها نمیگذارند.
در توضیح مرگ مادر یا پدری که به طور ناگهانی مثلا با تصادف یا بیماری یکباره فوت شده نیز اطرافیان خیلی باید مراقب باشند و کاملا شفاف به او بگویند که مادر مریض شده و از دنیا رفته یا مثلا تصادف کرده، مدتی در بیمارستان بوده، اما ممکن است دیگر بیدار نشود و پیش خدا برود.»
در نهایت اینکه صحبت درباره مرگ با کودکان کار دشواری است چرا که بزرگترها میترسند اشتباه کنند، بچهها را بترسانند یا دچار اضطراب کنند، بنابراین برای اینکه بچه را در موقعیت امن قرار دهند، تمام تلاششان این است که او را از فاجعه مرگ عزیزان دور نگه دارند، اما واقعیت این است که کودک باید با مرگ عزیزانش کنار بیاید و صبر را تمرین کند. برای آشنا کردن مفهوم مرگ برای کودکان در سنین مختلف میتوانیم تمرینهایی بکنیم مثل اینکه از تمرین آشنا کردن ذهن بچه با مرگ حیوانات شروع کنیم، اگر پرنده یا گربهای دیدیم که مرده، برایش کودکانه توضیح دهیم، اگر فرد غریبهای براثر بیماری مرد، سوالاتش را پاسخ دهیم، اما به حدی که باعث اضطرابش نشود.
پدر یا مادری که با بحران سوگ فرزندشان در اثر فوت یکی از عزیزان روبه رو شده اند و نمیدانند چه کار باید بکنند نیز بهتر این است که نزد یک مشاور و روانشناس حاذق کودک مراجعه کنند و از او مشاوره بگیرند.
منبع : فارس
بیشتر بخوانید