مهدی جوانمردی عضو هیأت علمی دانشگاه امیرکبیر است که بیش از نیمی از عمر خود را در کشور ژاپن سپری کرده. او هفت سال پیش به سبب مدیریتی که در دانشگاه المصطفی در توکیو داشت با زنی آشنا میشود که به گفته خودش، اگر چه اهل ژاپن بود، اما از ایرانیها ایرانیتر بود.
خانم کونیکو یامامورا بعدها به واسطه ازدواجش با اسدالله بابایی که از تجار انقلابی بود، مسلمان شد و نامش را به سبا بابایی تغییر داد. وی محمد فرزند آخرش را در دفاع مقدس تقدیم اسلام کرد و خود در ۸۴ سالی که از خدا عمر گرفت، زندگی پربرکتی در راه تبلیغ دین اسلام داشت.
خانم بابایی زمانی را که در ژاپن سپری میکرد، چشمه امید و دلگرمی برای هموطنانی بود که میخواستند به اسلام روی بیاورند و نیز حامی ایرانیهایی بود که دور از خانواده مجبور بودند در یک کشور بیگانه ساکن شوند.
مهدی جوانمردی که خانم بابایی را مادربزرگ ژاپنی میخواند، اینگونه از آشنایی با این مادر شهید ژاپنی یاد میکند:
از سمت راست تصویر: مهدی جوانمردی و خانم سبا بابایی
روایت زمان آشنایی
قبلا در رسانهها شنیده بودم خانم ژاپنی در ایران زندگی میکند که مادر شهید است، اما توفیق دیدار و آشنایی با او را نداشتم؛ تا اینکه ۷ سال پیش خانم بابایی به جهت تدوین محتوای آموزشی برای افراد ژاپنی در دورهای به ژاپن آمد. آن زمان من مدیر قسمتی از دانشگاه المصطفی بودم و همانجا باب آشنایی من با این خانم منحصر به فرد باز شد. خانم بابایی مسلط به فرهنگ و زبان ژاپنی بود و از همانجا با او صمیمی شدیم و به نوعی مادربزرگ ژاپنی ما محسوب میشدند.
خانم بابایی از ایرانیها ایرانیتر بود
آنچه مرا در دیدار با خانم بابایی مجذوب میکرد، خصلت بارز ایرانی بودن و انقلابی بودنش بود. مثلا در برخی برنامهها که او را دعوت میکردیم تا سخنرانی کند و یا تجربیاتش را بگوید، او به قدری روحیه انقلابیاش بالا بود که گاهی حتی از خود من نوعی و جمع ایرانی ما، ایرانیتر بود و حساستر.
به خانم بابایی میگفتیم میزان ایرانی بودن شما زیاد است
خاطرهای از دکتر آیت حسینی که الان عضو هیأت علمی دانشگاه تهران هستند، برایتان تعریف میکنم: او میگفت وقتی خانم بابایی در دانشگاه تهران استاد ما بود، درسی داشتیم با عنوان مروری بر روزنامهنگاری. سر کلاس، تیتر روزنامهای را قرار بود بررسی کنیم. عنوان تیتر این بود: «جرج بوش پسر، ایران را محور شرارت میداند». در مدت مرور این مطلب، حاج خانم به قدری عصبانی شده بود که بدنش میلرزید.
بیشتر بخوانید
او به قدری روی نام و اعتبار ایران نزد ژاپنیها و ایرانیها حساس بود که گاهی به شوخی میگفتیم: خانم بابایی! ما شما را به عنوان یک ژاپنی دعوت کردیم، مقداری میزان ایران بودن شما زیاد است.
دلداری دادن خانم بابایی به تازه مسلمانها
حدود یک سال پیش وقتی کتاب خاطرات خانم بابایی منتشر شد، حاج خانم زحمت کشید و کتاب را امضا کرد و به من هدیه داد. او محور بسیاری از فعالیتهای ایران و ژاپن بود و بسیاری از ژاپنیهای تازه مسلمان شده و یا علاقهمند به اسلام با او ارتباط داشتند.
یکی از دغدغههای اصلی افرادی که علاقه داشتند، مسلمان شوند این بود که من الان اگر حجاب داشته باشم، خانواده عکسالعمل خوبی ندارد. حتی همین که میروم سراغ کتب اسلامی توپ و تشر به من میزنند؛ چه برسه به اینکه بخواهم شروع کنم به رعایت آداب اسلامی. حاج خانم برای آرام کردن این دوستان به نقل از خاطرات خود و سختیهایی که بر او گذشته بود، میپرداخت و از روزهای ازدواج و دوری از خانواده میگفت.
مادر بزرگ ژاپنی ما
من بیش از نصف عمرم را در ژاپن گذراندهام و به همین سبب از مادر بزرگهایم دور بودم. تغذیه روحی که آدم از حضور آنها میبرد، جدای از نصیحتهایشان بسیار مهم است. من این توفیق را نداشتم، اما خانم بابایی با لبخندها و نوع ارتباطی که با ما برقرار میکرد، این خلا را پر کرده بود.
امر به معروف و نهی از منکر با روش خانم بابایی
جمعی بودیم با تازه مسلمانها و ایرانیهای فعال فرهنگی، خانم بابایی هم حضور داشتند. جمع خانمها و آقایان صمیمی بود. بعدها خانم بابایی به من گلایه کرد که فلانی! چرا اینقدر نزدیک به هم نشستهاند؟ این درست نیست و باید مدیریت شود. البته بسیار آرام و باظرافت و رعایت اصول دینی و اخلاقی به من گوشزد کرد. او همواره مبانی اسلام را در دستور کار داشت و مبلغش بود.
منبع: فارس