شهید عبدالله اسکندری پانزدهمین روز از فروردین ماه سال ۱۳۳۷ پا به این دنیای خاکی گذاشته و سال ۵۸ بود که با عقیدهای راسخ و محکم لباس خدمت سبز سپاه را بر تن کرده و پاسدار انقلاب و مهین اسلامی شده بود. اول خردادماه سال ۱۳۶۰ با دخترخاله خود «اعظم سالاری» ازدواج کرد. جنگ تحمیلی بود و او نیز مانند جوانهای ایثارگر و مدافع وطن ۸۴ ماه در جبهههای حق علیه باطل به دفاع از سرزمین و مردم ایران اسلامی پرداخت و در عملیاتهای مختلفی شرکت کرده بود. با توجه به توانمندی و مسئولیت پذیریاش، مسئولیتهای بسیاری در این دوران بر عهدهاش بود، از فرماندهی گردان و دستههای مختلف گرفته تا معاونت تیپ ۶۴ امام هادی (ع) و مثل یک سرباز از وطن خود دفاع و ترکشهای بسیاری بر بدنش جا خوش کرده و مفتخر به جانبازی ۲۵ درصدی شده بود.
بیشتربخوانید
به همراه خانواده اش ۴ سال در اهواز زندگی میکرد و دو سال بعد از تصویب قطعنامه به شهر خود یعنی شیراز برگشت. پس از دوران دفاع مقدس مسئولیتهای مختلفی در تهران و سبزوار داشت؛ مدت یک سال جانشین تیپ ۴۷ سلمان و سه سال فرمانده تیپ ۴۲ قدر اراک بود و سپس به شیراز بازگشت و ۴ سال و چندماه رئیس بنیاد شهید امور ایثارگران استان فارس شد. علاوه بر آن مسئولیتهای مختلفی طی مدتهای مختلف در استان و خارج از استان بر عهده داشت. سردار «عبدالله اسکندری» اواخر سال ۱۳۹۲ پس از سالها خدمت به میهن اسلامی بازنشسته شد، اما او همچنان به فکر دفاع از اسلام و حریم اهل بیت (ع) بود.
سال ۹۲ و ۹۳ هنوز در بین مردم، خبری از مدافع حرم و دفاع از حریم عقیله بنی هاشم (ع) نبود، چه بسا پاسداران و غیورمردان ایران اسلامی همیشه بیدار و آگاه بودند و به خوبی از وقایع و اتفاقات کشور سوریه و عراق که به دست دشمن قسم خورده اسلام یعنی داعش رخ میداد، مطلع بودند. سردار اسکندری نیز به خوبی این وقایع را دنبال میکرد و تاب نشستن نداشت و حدود ۲ و ماه و نیم پس از بازنشستگی، راهی دیار شام و دفاع از حریم عقیله بنی هاشم (ع) شد.
تمام و کمال همسرم را قبول داشتم
«اعظم سالاری» همسر سردار شهید مدافع حرم «عبدالله اسکندری» در خصوص همسرش میگوید که ۳۲ سال با همسرم زندگی کردیم و همواره او و تصمیماتش را قبول داشتم و پا به پایش هر شهری که برای ماموریت میرفت همراه بودم، چراکه به خوبی و تمام و کمال ایشان را قبول داشتم و هیچ گاه با تصمیمهای ایشان مخالفتی نداشتم. به شهرهای مختلف که برای ماموریت میرفت، همراهشان برای زندگی میرفتم و مخالفتی نداشتم و هیچ گاه مانع فعالیتها و تصمیمهای همسرم نبود. حتی خیلی خوشحال بودم که میتوانم در کنار ایشان باشم، با اینکه طی سالهای خدمتشان خانه به دوش بودیم، اما هیچ وقت ابراز نارضایتی نمیکردم و رضایت قلبی داشتم. دوست داشتم همیشه یار و یاور همسرم باشم و هیچ گاه مانع فعالیت هایشان که مقدس هم بود نبودم و در یک کلام من دربست ایشان را قبول داشتم.
همسر سردار شهید اسکندری که از ازدواج با ایشان دو دختر و یک پسر دارند، سوریه رفتن همسرش را اینچنین تعریف میکند و میگوید قبل از اینکه به سوریه برود از اتفاقات آنجا کاملا آگاه بود و درباره مسائل و اتفاقاتی که در این کشور میافتد برای من و بچهها تعریف میکرد و با آگاهی کامل تصمیم به رفتن گرفت. روزی که تصمیم نهایی را گرفته بود من و بچهها را دور هم جمع کرد و به دلیل روحیه بچهها گفت میخواهم برای سفر کاری به لبنان بروم، اما من را از هیچ تصمیم خود بی خبر نمیگذاشت و به من گفت میخواهد به سوریه برود. از آنجا که میدانستم هر تصمیمی که ایشان میگیرد رضای خداوند و قرب الهی در آن وجود دارد، هیچ مخالفتی نکردم.
سالاری در ادامه تعریف میکند همسرم قبل از رفتن به سوریه همه کارهایش را انجام داده بود و از آن جایی که در زمان دفاع مقدس اکثر اوقات در جبههها بود، آمادگی کامل برای این سفر داشت. چندسالی که در بنیاد شهید خدمت میکرد به شدت متحول شده بود و انس و الفتی خاص با خانواده شهدا داشت و رزق معنوی خانواده شهدا نصیب همسرم شد، چون خانوادههای شهدا همیشه دعاگوی ایشان بودند. همسرم مراسم اعتکاف را خیلی دوست داشت و حدود ۹ سال، هر سال در این مراسم شرکت کرده بود. قبل از رفتن مرتب میگفتای کاش بتوانم در مراسم اعتکاف امسال هم شرکت کنم و بعد راهی سفر شوم. ۲۰ روز قبل از رفتنش من ساک ایشان را آماده کرده بودم، اما خداوند توفیق داد و مراسم اعتکاف آن سال را شرکت کرد و یک روز بعد از آن راهی سوریه شد.
کاش مثل امام حسین (ع) شهید شویم
همسر این شهید مدافع حرم میگوید همسرم یک هفته بعد از رفتن به سوریه در شهر «مورک» سوریه توسط داعشیها به شهادت رسید. بعد از شهادت همسرم یکی از همکارانش به منزلمان آمد و خاطرهای را نقل کرد. همکار همسرم تعریف میکرد به آقای اسکندری گفتم میخواهم بروم کربلاای کاش شما هم میآمدید که ایشان سرشان را پایین انداخت و آه کشید و گفتای کاش مثل امام حسین (ع) شهید شویم و مثل امام حسین (ع) سر از بدنمان جدا شود. به ایشان گفتم اگر شما شهید شوید همه شما را میشناسند، اما اگر من شهید شوم کسی من را نمیشناسد پس باید کارت شناسایی همراه داشتم باشم. به نظرم همان موقع حضرت زینب (س) دعای ایشان را قبول کرده بود و همانطور که خواستند شهید شدند.
سالاری در ادامه تعریف میکند همسرش دو هفته قبل از رفتن به سوریه در جمع همکارانش روایت گری عملیاتهای دوران دفاع مقدس داشته و حدود دو ساعتی برای آنها روایت گری کرده است. سالاری میگوید که همسرش در پایان، صحبتهای خود را به اتفاقات سوریه وصل میکند و با چشمانی اشک بار گفته بوده والله قسم اگر ببینم روزی اسلام در خطر باشد حتی اگر در دورترین نقطه دنیا هم باشد بنده خود را به آنجا میرسانم و بازنمی گردم و انقدر میجنگم تا شهادت را در آغوش بگیرم.
سر از بدنش جدا کردند و آن را امتیاز بزرگی برای خود میدانستند
همسر شهید اسکندری نحوه شهادت همسرش را اینچنین بازگو میکند که ایشان فرماندهی یک منطقه عملیاتی را به عهده داشته اند که به محاصره میافتند و در کنار نیروهای سوری تا آخرین لحظه مقاومت کرده بودند که سرانجام به شهادت میرسند. ایشان روی تپهای به شهادت رسیده بودند که به گفته همرزمانش امکان دسترسی و برگرداندن ایشان غیرممکن بوده و نیروها مجبور به عقب نشینی شده بودند. داعشیها هنگامی که به بالای پیکر ایشان رسیده بودند یک دفترچه با خط فارسی از جیبشان پیدا کرده و سر را از پیکر جدا کرده بودند و فردای آن روز فیلم و عکسهای آن را در فضای مجازی پخش کرده بودند و این را امتیاز بزرگی برای خود میدانستند.
آرامشم همه را متعجب کرده بود/شهادتی همچون وهب
اعظم سالاری از روزی میگوید که خبر شهادت همسرش را به او داده بودند و تعریف میکند بعد از شهادت همسرم از طرف سپاه به منزلمان آمدند و خبر را دادند. من همانجا به یاد فیلم مختارنامه و صحنه شهادت وهب و کاری که مادر وهب با سر فرزندش کرد، افتادم و فقط از خداوند و حضرت زینب (س) طلب صبر کردم. خداوند یک آرامشی به بنده دادند که قابل وصف نیست و توانستم خودم و بچهها را آرام کنم و این آرامش همه را متعجب کرده بود. تا قبل از این همسرم هر ماموریتی میرفت به شدت نگران میشدم و انقدر تماس میگرفتم که ایشان میگفت حاج خانم چرا انقدر نگران هستی؟
تبادل پیکر همسرم را مساوی با کمک به تروریستها میدانستیم
همسر شهید اسکندری خاطرهای را نقل میکند و میگوید دو هفته بعد از شهادت همسرم یکی از همکارانش با بنده تماس گرفت و گفت تعدادی از مسئولین کشور برای سفری کاری قصد دارند به ترکیه بروند و قرار است در کنار آن به مسئله تبادل پیکر همسر شما با اسرای داعشی نیز بپردازند. وقتی بچهها از این ماجرا باخبر شدند، بین خودشان صحبت کردند و گفتند به همکار پدر بگویید ما حاضر نیستیم حتی یک ریال از پول بیت المال برای انتقال پیکر پدرمان به این گروه خبیث و تروریستی داده شود، پدر برای به درک واصل شدن آنها رفته بود و هر گونه کمک مالی و جانی به آنها شریک شدن در جنایت آنها است.
سالاری در ادامه میگوید به لطف خداوند همان سال ۹۳ موفق به دیدار با حضرت آقا شدم و بعد از صحبت با ایشان در انتها، خدمت ایشان جمله بچهها در خصوص بازگشت پیکر پدرشان را عرض کردم و گفتم اگر خدا بخواهد پیکر برمی گردد و اگر مصلحت باشد برای همیشه مهمان حضرت زینب (س) میمانند. اما کسی که سفرکردهای دارد همیشه به نوعی چشم انتظاری دارد، ولی ما همیشه میگفتیم اگر خدا بخواهد و این امر را به خدا محول کرده بودیم که اگر شهید دوست داشته باشد برمی گردد، ما هم راضی به رضای خدا بوده و هستیم و هیچ گاه ابراز نارضایتی از بازنگشتن پیکرشان نکردیم و معتقد بودیم اگر دوست داشته باشند خدا پیکرشان را برمی گرداند.
هدیه امام حسین (ع)
همسر شهید مدافع وطن سردار «عبدالله اسکندری» از لحظهای میگوید که خبر پیدا شدن پیکر همسرشان را به او دادند و گفت که این خبر را خیلی غیرمنتظره به ما دادند و تا قبل از آن بی خبر بودیم. وقتی خبر را شنیدم گفتم این هدیه امام حسین (ع) در ماه محرم به ما است و شهید از بندگان خاص خدا بوده و دوستشان داشته که این موقع پیدا شده اند.
سالاری معتقد است پیدا شدن پیکر همسرشان در این ایام عزای سرور و سالار شهیدان، میتواند الگویی برای جوانها باشد و به آنها انسان زندگی کردن و آزادمردی امام حسین (ع) را گوش زد میکند و شهید اسکندری و شهدای دیگر میتوانند الگوی جوانها باشند.
همسر شهید اسکندری در پایان از خداوند ثابت قدم ماندن در راه شهدا را طلب کرد و خواست همانطور که شهدا سربلند زندگی کردند و سربلند از این دنیا رفتند، او نیز سربلند باشد و بتواند از عهده مسئولیتی که بر دوشش گذاشته شده است، به خوبی بربیاید و امیدوار به شفاعت شهید عزیزش بود.
سردار شهید مدافع حرم «عبدالله اسکندری» در اول خردادماه سال ۱۳۹۳ در دفاع از حریم عقیله بنی هاشم (ع) به دست نیروهای داعش به شهادت رسید و سر وی توسط یکی از فرماندهان این گروه تروریستی از بدن جدا شد و پیکرش در سرزمین شام به امانت مانده بود. پیکر این شهید والامقام پس از سالها و توسط گروههای تفحص پیدا و توسط آزمایش DNA شناسایی شد و روز پنج شنبه به سومین حرم اهل بیت (ع) منتقل خواهد شد و در روز عاشورا در شیراز به خاک سپرده خواهد شد.
منبع: تسنیم