رسول نقوی بازی در نمایشهای گوناگونی را در کارنامهاش دارد و در چند سال اخیر در سریال «سرزمین کهن» ساخته کمال تبریزی و فیلمهای «انگشتر» و «لاک قرمز» به کارگردانی سید جمال سیدحاتمی مقابل دوربین قرار گرفته است. «مستوران» جدیدترین سریالی است که با بازیِ نقوی هر شب از شبکهی یک پخش میشود.
نقوی در این سریال نقش صمصام را برعهده داشت که به تازگی بازیاش در این سریال به اتمام رسیده است. به گفتهی نقوی، صمصام بین تیپ و شخصیت است و بازی در چنین نقشهایی مثل حرکت روی طنابی است که کوچکترین خطایی میتواند بازیگر را به سمت پایین پرتاب کند.
این بازیگر همچنین معتقد است نویسندگان سریال با پرداخت درست نسبت به هر شخصیت در بازیِ بازیگران نقش بهسزایی داشتهاند. با رسول نقوی در این زمینه گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
اولین مواجههی شما با فیلمنامه سریال مستوران چطور بود؟
من از آن دسته کسانی بودم که به شدت با فیلمنامه و به طور کلی با روند داستان موافق بودم. با نویسندگان سریال هم آشنایی نداشتم و تصویر ذهنیام این بود که شاید کسانی فیلمنامه را نوشتهاند که نویسندگان بنامی هستند و من توفیق آشنایی با آنها را نداشتهام. اما بعد که متوجه شدم از نسل جوان هستند، اتفاقا بیشتر استقبال کردم. به دلیل اینکه نوع نوشتار و نوع قصهپردازیشان بسیار خوب بود. البته این موضوع به این معنا نیست که فیلمنامه خالی از ایراد و اشکال نیست. اما در مجموع جزو فیلمنامههایی بود که من ترغیب شدم در سریال «مستوران» به عنوان بازیگر حضور داشته باشم. برای ساخت یک اثر کارگردانی و همهی عوامل مهم هستند و مهمتر از همه فیلمنامه است. مواجههی من در ابتدا با فیلمنامه خیلی خوب بود.
از ابتدا برای بازی در نقش صمصام انتخاب شدید؟
آن زمان درگیر نوشتن کاری به کارگردانی آقای حاتمی بودم و زمان آنچنانی و حتی توقع اینکه بخواهم برای بازی از سوی آقای حاتمی دعوت شوم، نداشتم. اما بعد از اینکه به دفتر دعوت شدم اولین نقشی که به من گفته شد، نقش صمصام بود که آقای حاتمی خواستند که این نقش را بخوانم و نظرم را بگویم.
برای بازی در نقش صمصام با چه چالشهایی مواجه شدید؟ نقش مردی بیکار که بدون هیچ تلاشی میخواهد پول به دست بیاورد و نیاز به کنترل زیادی از سوی بازیگر دارد.
من در سن سیوپنج یا سیوشش سالگی نقش یک بچهی شش ساله را بازی کردم که در جشنواره بینالمللی تئاتر کودک، جایزهی بازیگری را برایم به همراه داشت. یعنی چالش از این سختتر وجود ندارد، یا نقشهای دیگری مثل یک نمایشی که هر شب روی صحنه ۷۰ درصد بداههگویی داشتم. منتهی تفاوت تئاتر با کارهای تصویری این است که در کار تصویر شاید در ظاهر یک نقش برای تماشاگر ساده جلوه کند. اولین مواجههی بازیگر برای بازی در نقش صمصام میتواند این باشد که، چون حال درستی ندارد باید تلو تلو بخورد یا مولفههای متعارف را برای بازی کردن در نظر بگیرد. به یاد دارم اولین نکتهای که دربارهی صمصام به ذهنم رسید و با آقای حاتمی در میان گذاشتم این بود که اتفاقا اگر بخواهم به این سمت بروم، به نظرم نتیجهی خوبی نخواهد داشت. چون خیلی متعارف است و اولین چیزی که به ذهن هر کسی میرسد همین نکته است. به همین دلیل به همراه کارگردان تصمیم گرفتیم که اگر بخواهیم صمصام را یک مقدار زیادی به سمت تیپ ببریم، خوب نمیشود. از طرفی هم خیلی به معنای شخصیت در فیلمنامه به او پرداخته نشده است. صمصام بین تیپ و شخصیت است و ما او را نه شخصیت میبینیم و نه تیپ. پس شخصیت صمصام روی طنابی حرکت میکند که کوچکترین خطایی میتواند بازیگر را به سمت پایین پرتاب کند؛ بنابراین پلان به پلان برایم اهمیت داشت. البته وقتی به بازیگر نقشهای اینچنینی داده میشود، اولین چیزی که به ذهنش میرسد این است که به سمت جذاب بازی کردن برود، چون نقش این امکان را فراهم میکند. اما تنها چیزی که به ذهنم میرسید این بود که به جای اینکه بخواهم زیبا بازی کنم اول باید بتوانم درست بازی کنم.
از نظر خودتان میشود گفت که صمصام یک نقش خاکستری است؟
بله دقیقا اینطور است. قبل از هر چیزی باید بگویم که منفیِ مطلق یا مثبتِ مطلق نداریم. اگر هم داشته باشیم، تماشاگر نمیپذیرد. حتی آن کسی را که میبینیم دزدی میکند، این سوال مطرح میشود که برای چه کسی دزدی میکند؟ برای مادر بیمارش میخواهد دارو بخرد و به همین دلیل به شخصیت مثبت تبدیل میشود. پس هیچوقت نمیتوانیم یک سویه به ماجرا نگاه کنیم.
اتفاقا یکی از جذابیتها و زحمات نویسندگان سریال همین است که تمام توانشان را هم به کار بردهاند. صمصام هم به هیچ عنوان نه یک شخصیت منفیِ مطلق و نه مثبت مطلق است. اصلا شخصیتها در مواجهه با رویدادها واکنشهای متفاوتی نشان میدهند و رویدادها میتوانند در لحظه واکنش افراد را به سمت مثبت یا منفی ببرند. به همین دلیل ما آدمِ خوب و بد نداریم، واکنشهای خوب و بد داریم. یعنی یک آدم خوب میتواند در یک موقعیت واکنش منفی یا بد داشته باشد و همچنین برعکس. درمورد شخصیت جهاندخت هم همینطور است. یعنی جهاندخت که خیلی از اتفاقات بد را رقم میزند، اما وقتی از زاویهای دیگر به این شخصیت نگاه میکنیم، دلمان به حالش میسوزد. به نظر من این نکات از ریزهکاریهای شخصیتپردازی است که نویسندگان به بهترین شکل به آن پرداختهاند و نباید از این موضوع غافل شویم که نویسندهها مثل کسی هستند که آدرس میدهند. زمانی که آدرس داشته باشید حتی با حداقلها هم میتوانید به طریقی به مقصد برسید. نویسندگان این آدرس را داده بودند نه حتی به اندازهی کم که اتفاقا اشارات خیلی خوبی هم برای بازیِ بازیگران داشتند؛ هوش و توان بازیگر جای خود دارد، اما این موضوع را فراموش نکنیم که همهی این مسائل به نوشتاری برمیگردد که از آن برای نشان دادن تبعیت میکنیم. به همین دلیل نمیشود نویسندگان را نادیده گرفت. اگر کم و کاستی در ارائهی نقش وجود دارد، به من برمیگردد و من همهی تلاشم را کردم که اینطور نباشد. آرزوی موفقیت برای همهی عوامل دارم که قرار است فصل دوم سریال هم ساخته شود. امیدوارم عواملی مثل «مستوران» برای تلویزیون کار کنند که کارشان را بلد هستند.