در کتاب با راست‌قامتان پهنه اندرز روایتی از مرحوم شیخ حسینعلی راشد نقل شده است که گویای محبت غیر قابل وصف پدر و مادر به فرزند است.

در کتاب با راست‌قامتان پهنه اندرز، یادنامه راشد نقل شده است: خطیبِ دانشمند، مرحوم استاد حاج شیخ حسینعلی راشد، صاحب کتاب ماندگار فضیلت‌های فراموش‌شده ، در شرح حال خودنوشت‌شان حکایت لطیف و عبرت‌آموزی آورده‌اند که به جهت احیای یاد آن فرزانه، نقل می‌شود که فرموده‌اند: از خاطره‌های دورهٔ جوانیم، یکی این است که سالی بر سر موضوعی کوچک با پدرم قهر کردم و بی‌خداحافظی به مشهد رفتم. چون به مشهد رسیدم، از کردهٔ خود سخت پشیمان گشتم و دریافتم که در میان صد‌ها میلیون افراد انسانی که در روی زمین‌اند و در سینهٔ هریک دلی می‌تپد، فقط دو دل هست که برای من می‌تپد و آن دو دل، پدر و مادر من است و من قدر این دو دل را نشناختم و حرمت آن‌ها را رعایت نکردم و خود را در همهٔ جهان بی‌تکیه‌گاه می‌دیدم؛ زیرا از آن‌ها که تکیه‌گاهم بودند، به قهر جدا گشته بودم.

‌می‌اندیشیدم که نامه‌ای بنویسم و پوزش بخواهم، امّا می‌ترسیدم که خفیف گردم یا جواب نامه‌ام را ندهند یا بگویند دیدی اعتنایت نکردند، خودت از درِ عذرخواهی بازگشتی! سرانجام به خود جرأت دادم و نامه‌ای مبنی بر اعتراف به تقصیر و طلب عفو نوشتم و به پست دادم. در این بیم و امید بودم که جواب چه خواهد بود که دیدم زودتر از موعد معمول، پاسخ مشروحی از پدرم رسید، مبنی بر منتهای لطف و مرحمت و تحسین و تمجید، بدون یک کلمه توبیخ یا تخفیف.

نوشته بود: پس از رفتن نورچشمی، من و مادرت خیلی نگران بودیم که مبادا بر آن فرزند عزیز بد بگذرد، تا بحمدالل‍ه نامه‌ات رسید و از دو جهت باعث مسرّت گشت: یکی باخبر گشتن از سلامتی آن نور چشمی، دیگر آن که دانستیم آن نورچشم مکرّم در یاد پدر و مادر مهجور خود است. آن‌گاه اظهار محبت فراوان کرده و نوشته بود هرچه لازم داری، از پول و اشیاء دیگر بنویس تا ان شاءالل‍ه تدریجاً فرستاده شود و چیز‌هایی هم با مسافر فرستاده بود. "

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.