«اردوگاه اطفال» ،«پروژه‌ی پدری» ، «مامان مثل هیچ کس نیست» عنوان سه کتابی است که در این بسته به علاقمندان معرفی شده است.

«اردوگاه اطفال» اثر احمد یوسف زاده سال ۱۳۹۸ در ۳۲۷ صفحه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است، این اثر روایت دیگری از رنج‌ها و درد‌های اسرای هشت سال دفاع مقدس در زندان‌ها و اردوگاه‌های عراق است؛ یوسف زاده در کتاب اردوگاه اطفال به سراغ اسرای زیر بیست سال رفته است، اسرایی که در فاصله سال‌های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۴ در اردوگاه‌های رمادی یک و دو معروف به «اردوگاه اطفال» بوده‌اند.

نویسنده ماجرای ۴۰۰ اسیر نوجوانی را روایت کرده است در آن زمان عراقی‌ها با جمع‌کردن آن‌ها در یک اردوگاه جدید، فصل تازه‌ای از تبلیغات را شروع کردند درحالی که اسرای نوجوان هم برنامه‌های جالبی برای مقابله با تبلیغات دشمن داشتند که محور اصلی این کتاب را به خود اختصاص داده است.

///

او در نگارش این کتاب علاوه بر مشاهدات شخصی، ساعت‌ها با آزادگان این اردوگاه‌ها مصاحبه کرده است هرچند خودش می‌گوید که هنوز ناگفته‌های زیادی از آن اردوگاه‌ها مانده است که نتوانسته روایت کند.

او می‌گوید: «با این کتاب، تا کنون سه سال از هشت سال اسارت من و همراهانم روایت شده است. می‌ماند پنج سال آخر که در اردوگاه موصل دو گذشته و در یک کتاب جداگانه، اگر خدا بخواهد و عمری باقی باشد شرحش را خواهم نوشت.»
گفتنی که کتاب اردوگاه اطفال ادامه کتاب آن بیست و سه نفر به قلم همین نویسنده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

آفتاب در غروبگاه بود که امیر را آوردند، برهنه پا. در راه رفتنش رنجی دیده میشد از دور، اما نه که شکسته باشدش یک طرفش جواد، یک طرفش گروهبان علی و در دستشان دسته کلنگی و تازیانه‌ای از کابل و امیر روی ریگ‌های تیز و برنده راه می‌آمد، با پا‌هایی خونچکان و دم فرو بسته بود و نشکسته بود و عذابی در چهره اش پیدا و رنج سنگین بر شانزده سالگی اش.

به طاقتی که نداشت تن خسته و ضربه دیده اش را جلو می‌کشید، در نیمه راه ته مانده رمقش رفت. زانوهایش سست شد نشست، جواد برگشت، دست کلنگش رابالا برد که او را بزند یا بترساند. نوجوان بالا دیده حرکتی کرد که دل‌های ما را آتش زد. سوزاند. دستانش را از سر بی پناهی بی حالتی غریب گرفت روی سرش. جواد دسته کلنگ را آهسته پایین آورد.

نزد امیر بلند شد؛ به سختی. پشت میله‌ها ایستاده بودیم به نظاره، از راهرو آسایشگاه ما عبورش دادند و دل‌های ما ریش می‌شد. بردند و با پا‌های بریان شده در اتاق کوچکی که انتهای راهرو بود زندانی اش کردند؛ تک و تنها. تمام شب صدای ناله‌های ضعیف امیر از آن زندان به گوش می‌رسید. مثل صدای راه گم کرده‌ای تشنه، از ژرفای چاهی عمیق، در برهوتی خشک!

کتاب «پروژه ی پدری» ، شرح پدرانی ست که پدرشدن و بودن را برگزیده اند و بر سر آن با تمام فهم غمگین خود از جانکاهی این تجربه‌ی بکر، شیرین و تلخ ایستاده اند، این کتاب را پانزده مرد ایرانی در پانزده روایت خودشان ساخته اند. روایت‌هایی که هرکدام رو به سوی بخشی از پدرشدن و پدربودن دارند؛ پدرانی که به تجربه و به درک غریزی و اکتسابی شان از وضعیت‌هایی که در آن محصور بوده اند، وارد ماجرای پدری شده اند و هرکدام در هر لحظه اش واقعیت‌هایی را برابر خودشان دیده اند که پیش از آن بدین حد شدید نبوده است.

///

پروژه‌ی پدری روایتی خواندنی درباره‌ی پدری شان است؛ از روز‌هایی که پسر کوچکی بوده‌اند و خیال پدری را در سر داشتند، از روز‌های بلوغ و درس و کتاب و دانشگاه و سربازی، از روز‌های اولین عشق و عشق اول و ازدواج، و بالاخره پدری و رابطه‌ی پدر و فرزندی.

نویسندگان این کتاب پدران جوانی‌اند که کنار دغدغه‌ی معیشت و اقتصاد خانواده، نگران رابطه خود با همسر و فرزندانشان هستند، ترس دارند از احتمالِ تزلزل نقش اجتماعی شان پس از پدر شدن، نویسندگان پروژه‌ی پدری هر کدام از منظری به پدری کردنسان نگاه کرده‌اند و از آن نوشته‌اند، از ترس‌ها، از فقدان‌ها، از بیماری‌ها گفته اند، بی‌ترس از ترس‌هایشان نوشته‌اند، بی‌نگرانی از قضاوت شدن توسط دیگران.

کتاب حاضر روایتگر داستان‌های مختلف است، پدری که می‌فهمد خودش و همسرش نابارورند، پدری که برای اولین بار با قصه‌ی سقط جنین روبه رو می‌شود، پدری که کودک اوتیستیک دارد، پدری که ناگهان پس از تولد نوزادش می‌فهمد کودکش سندروم داون است، پدری که می‌فهمد مقصر احتمالیِ خواب‌های آشفته‌ی کودکش است، پدری که می‌ترسد پس از تولد نوزادش رابطه‌اش با همسرش کمرنگ شود و به کودکِ هنوزنیامده کمی حسادت می‌کند، پدری که نگران اجاره‌ی سر ماهِ خانه است و نگرانی‌اش را پشت دقیقه‌های کتابخوانی با کودکش پنهان می‌کند… این‌ها پدران پروژه‌ی پدری‌اند.

پروژه‌ی پدری را پدران نوشته اند، پدران نویسنده‌ای که آرزوها، کامیابی‌ها و حسرت‌هایی داشته و دارند و نوشتن از واقعه‌ی پدری و فرزندی را انتخاب کرده اند ، این کتاب در سال ۱۴۰۰ به کوشش قلم نویسندگانی، چون قاسم فتحی، حسام اسلامی، حسین جمشیدی گوهری، امیرعلی صفا، سید احسان عمادی، سلمان نظافت یزدی، سعیدحسامیان مجید فضائلی عقیل بهرا، مهدی حمیدی پارسا، حسام آبنوسی، میثم قاسمی، حسام الدین ایپکچی، علی اکبر دهبان، یحیی شامخی نوشته شده و از سوی انتشارات اطراف به چاپ رسیده است.

گزیده ای از این کتاب می‌خوانیم:

بابا بزرگ می‌گفت «آدم برای بچه‌اش کوه میشه. یه پدر م‌شه دامنه‌ی کوه، یکی دیگه می‌شه قله. اما کدوم پدره که نخواد برای زن و بچه‌اش محکم باشه؟ کوه شدن سخته، اما نمی‌دونی چه لذتی داره بچه‌ی آدم حس کنه یکی هست که بتونه تکیه کنه بهش»

این مامان با همه‌ی مامان‌ها فرق دارد، او اجازه می‌دهد بچه هر چه قدر می‌خواهد شکلات بخورد، یک عالم بازی کند، شب‌ها دیر بخوابد و خلاصه هر آتشی دلش می‌خواهد بسوزاند، بیشتر بچه‌ها بدشان نمی‌آید که چنین مامانی داشته باشند. معلوم است، خب این جوری خیلی خوش می‌گذرد. اما این مامان با بقیه یک فرق بامزه دارد...

///

پارگرافی که خواندید بخشی از کتاب حوزه کودک با نام «مامان مثل هیچ کس نیست» به قلم رودابه کمالی است که در ۵۲ صفحه و با تصویرگری مرتضی رخصت پناه سال ۱۴۰۰ از سوی نشر پرتغال روانه بازار شده است، شخصیت کتاب حاضر دختربچه‌ای دوست داشتنی است که مامان او هیجان انگیزترین مامان دنیاست، زیرا شبیه هیچ مامان دیگری نیست که او را مجبور به انجام دادن کاری بکند و او اجازه دارد هر لباسی که دوست دارد بپوشد و هر کاری که دوست دارد انجام بدهد. مامان او همیشه آماده‌ی شوخی و بازی کردن است، او مادرش را با هیچ چیز دیگری عوض نمی‌کند.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار