از هر کجای کلاف سردرگم زندگی زنان سرپرست خانوار را که بگیری به مقصدی به نان رنج نان میرسی .
زمختی سرانگشتان زنانه اش روایت دردناک اجبار برای ایستادن و قد خم نکردن است.
چروک دور چشمانش و آفتاب سوختگی صورت بی تکلفش نشان می دهد که برای زندگی با شرافت و آبرومندانه قید همه آنچه که زنان به آن دلخوش اند را زده است.
شاید روند زندگی این زنان متفاوت باشد اما در نتیجه به یک نقطه مشترک به نام درد نان و رنج جان میرسی، چالش های زندگی شان آنقدر متنوع است که یکی در قامت زنانه مرد می شود و یکی پا پس می کشد و درجا میزند، یکی برای آینده می جنگد و یکی مایوس و دربه در.
ریز جثه اما زرنگ است، همیشه افراد این چنینی را تحسین می کردم که با داشتن نقص جسمانی، اما از افراد سالم پرجنب و جوش ترند.
خودش را زهرا معرفی می کند و از روزگار پر از ماجرایش لب به سخن می گشاید.
لحظه ای به فکر فرو می رود و من غرق در نگاهی می شوم که تا دور دست ها سفر می کند.
انرژی عجیبی دارد و با هر کلمه ای که از دهانش خارج می شود، کودک بازیگوش درونش را به وضوح می توانی بینی که در کوچه پس کوچه های خاطرات کودکیش لی لی میکند.
با مهربانی نگاهی به کاغذهایم می کند و لب به سخن می گشاید.
در ابتدا از معلولیت مادرزادی اش از ناحیه هردو پاهایش می گوید که قربانی درد نداری شده بود.
صنوبر برای من از سال های گذشته اش گفت که در یک عمل ۱۶ ساعته تا حدودی نقص هر دو پایش را بهتر کرده بود.
بی درنگ به ماجرای سرپرست خانوار بودنش گریزی میزنم، او هم خیلی شمرده به گذشته می رود و این گونه بیان می کند.
اوایل سال ۱۳۸۱ بود که به عنوان اپراتور ۱۱۸ در بخش خصوصی مخابرات زرین دشت مشغول به کار شدم.
۱۰ سال از عمرم به امید استخدام شدن گذشت.
امید به رسمی شدن داشتم که مخابرات خصوصی سازی شد و شروع به تعدیل نیرو کرد.
ماهم شامل تعدیل نیرو شدیم آن هم بدون خبر قبلی، از کار بیکار شدم بعد از بیکار شدنم تازه فهمیدم یکی از دلایل ازدواج همسرم با من کارمند بودنم بوده که این بیکاری تاثیر خیلی بدی در روند زندگیم گذاشت.
او گفت: پس از گذشت پنج سال از ازدواجمان اختلاف هایمان شروع شد و بعد از این بیکاری با ۲ فرزند دختر و پسر که یکی از آن ها معلولیت خودم را به ارث برده مجبور به طلاق و جدایی از همسرم شدم.
صنوبر گفت: به خاطر آن ده سال طلایی که در مخابرات سپری کرده بودم دیگه شرایط سنی برا استخدام در هیچ اداره ای برایم میسر نبود و از سویی باید زمان زیادی برای ورزش های مخصوصی که پزشک برای پاهای پسرم تجویز کرده بود اختصاص می دادم تا آینده او شبیه خودم نشود.
این زن سرپرست خانوار، سرپرستی دو فرزند و معلولیت پسرش را عاملی برای کار نکردن خودش در یک مدت زمان چند ساله عنوان کرد و گفت: بیشتر کارهایی که به من پیشنهاد میشد به صورت دو شیفت و تمام وقت بود که به دلیل شرایط حاکم بر زندگی ام از عهده ام خارج بود.
او گفت: ۲ سال در بیمارستان زرین دشت در بخش های سونوگرافی و داروخانه به صورت ساعتی کار می کردم اما از بخت بد از آن جا نیز بیکار شدم.
صنوبر نفس عمیقی می کشد و دوباره به گل های رنگ و رورفته قالی خانه اش چشم می دوزد.
این زن سرپرست خانوار بی گمان به رویاهای قدنکشیده روزگار جوانیش می اندیشد، رویای استخدام شدنی که نشد و روزگاری که بر وفق مرادش نبود.
دوباره ادامه می دهد، ای کاش دولت درقبال کارمندان مخابرات که تعدیل شدند احساس مسئولیت می کرد، ۱۰سال سابقه کار مدت کمی نبود که هیچ نهادی پاسخگو نشد.
صنوبر گفت: الان من هستم و ۲ بچه، که پسر ۷ ساله ام تحت درمان است و باید با جدیدت درمانش دنبال شود با اندک مستمری بهزیستی و اقساط وام هایی که برای گرداندن چرخ زندگیم از بانک ها گرفته ام.
او از تازه کار بودنش با چرخ خیاطی می گوید و از دستمزد حلال و بسیار اندکی که از دوخت لباس هایی که خانواده اش به او می سپارند، می گوید، از اینکه همه تلاشش را می کند تا بچه هایش در آرامش باشند و به آرزوهایشان دست یابند.
این زن سرپرست خانوار از غم تنهایی اش می گوید که سعی می کند در لابه لای روزمرگی ها به فراموشی بسپرد و خودش را جان فدای دو فرزندش کند تا راه و رسم خوب زندگی کردن را بیاموزند.
او غم هایش را پشت مردمک چشمانش پنهان کرده و در عمل هر روز پا به پای فرزندانش کودکی می کند و حتی از دیدن برنامه های کودک دریغ نمی کند.
صنوبر کودک درونش هنوز با نشاط و فعال است و همین روحیه خوبش باعث شده تا با هر دو فرزندش ارتباط بسیار خوبی برقرار کرده و نشاط از چشمانشان سرازیر باشد.
او از همه زنان بی سرپرست یا بدسرپرست و افرادی که دچار مشکلات مالی هستند خواست تا خودشان برای نجات زندگی شان تلاش کنند و با مهارت آموزی در هر رشته ای که علاقه دارند درآمد کسب کنند تا بتوانند از پس مخارج زندگی برآیند.
این زن سرپرست خانوار تنها راه رسیدن به آرامش را امید به زندگی و رسیدن به شناخت و خودباوری دانست.
تلاش غیرتش را می ستایم و تلاش های بی انتهایش را برای به دست آوردن نان حلال، حفظ شرافت انسانی و کمک به زندگی خانواده اش است ارج می نهم.
چشمهایش فروغ زن چهل و دوساله را نشان نمی دهد، چین های متعدد صورتش را ناهموار کرده بود.
با کلمه به کلمه حرف هایش اشک چشمهایش مانند چینی ترک خورده می شکست و فرو می ریخت.
خانه اش متروکه بود، کمتر کسی حاضر به زندگی در آن جا بود، او اینجا را به دلیل نداشتن اجاره بها برای زندگی اش خواسته بود.
تمایلی به معرفی خودش نداشت انگار خودش را فراموش کرده بود ، اما تا دلت بخواهد حرف برای گفتن داشت. مثل اینکه سال ها بود کسی پای درد و دلش ننشسته بود.
صنوبر از ازدواج زود هنگامش آن هم در سال های دور و در ۱۵ سالگی اش سخن به میان آورد و گفت: ۱۵ساله بودم که ازدواج کردم و حاصل این ازدواج بی سرانجام ۴ بچه ۵ ساله تا ۱۵ساله است.
۸ سال پیش شوهرم به شیشه و هروئین معتاد شد و من مجبور بودم با کارگری مخارج بچه هایم را تامین کنم، اما در منطقه ما که کارگری هم فصلی است برخی اوقات که کار نبود بچه هایم گرسنه می ماندند و تنها راه نجات خودم و بچه هایم را طلاق دانستم تا با تحت پوشش قرارگرفتن نهادهای حمایتی حداقل مستمری ناچیزی که دولت به زنان سرپرست خانوار می دهد روزگار بگذرانم.
او گفت: ۳ سالی می شود که از شوهرم جدا شده ام و به خاطر اعتیاد شدیدش سرپرستی بچه ها را خودم عهده دار شدم.
این زن سرپرست خانوار گفت: سومین فرزندم به خاطر سوء تغذیه ام در دوران بارداری قلبش دچار نارسایی شد.
صنوبر از زندگی پس از طلاق خود در خرابه ای که به رایگان از سوی یکی از همشهریانش در اختیارش بود می گوید و بعد قطرات اشکی است که با بغض نشسته در گلویش هم صدا می شود.
او از دربه دری دوباره اش می گوید که صاحبخانه به دلیل ساخت و ساز عذر آن ها را می خواهد و مجبور می شود تا خانه ای متروکه ای دیگر پیدا و با اجاره بهای کمتر سرپناهی برای خود و بچه هایش دست و پا کند.
این زن سرپرست خانوار تنها راه تامین اجاره بهای منزل استیجاری اش را دریافت مستمری اندک از کمیته امداد بیان می کند و مجبور است هر جایی اگر کسی کارگر بخواهد فرزندانم را رها کنم و برای تهیه لقمه نانی از صبح تا عصر جان بکنم.
۱۹ ساله بود که همسرش را در سانحه تصادف از دست داده و ۱۶ سال است که بیوه شده و درد نداری و بیماری تا مغز استخوانش رسوخ کرده است.
رنج های بی شمارش را از چروک های دور چشمش و صورت تکیده اش به خوبی می شود دید و فهمید.
این ناهمواری ها ردی از دوران سخت تاب آوری است که در برابر مشکلات اکنون در صورتش نمایان شده است.
مشکلاتش نسبت به دو مورد بالا خیلی بیشتر است اما تفاوت زندگی نرگس با دیگر موارد بالا دربه دری و آواره گی بعد از فوت همسرش از خانه و کاشانه خود است.
نرگس معینی در ۱۵ سالگی همسر دوم مردی می شود که اهالی یکی از روستاهای شهرستان داراب بوده است.
پس از مرگ زود هنگام همسرش از محل زندگی اش ترد می شود و دست خالی با دو بچه قد و نیم قد به خانه پدری اش بر می گردد.
جبر روزگار از نرگس زنی رنجور و ناتوان و عصبی بار می آورد و همین فراز و نشیب های زندگیش باعث شده است تا با انواع ناراحتی های گوارشی دست و پنجه نرم کند.
نرگس سر پناهی ندارد و تنها پسرش بیماری صرع دارد و همین مسئله باعث شده است تا نتواند حتی کارگری را هم به نحو درست انجام دهد.
دخترش را بخاطر فقر حاکم بر روزگارش در ۱۵ سالگی و زودتر از موعد شوهر می دهد و حالا خودش با تنها پسرش در یک اتاق ۹ متری استیجاری روزگار می گذرانند.
نرگس سرپناهی ندارد و تنها خواسته اش از کمیته امداد ساخت یک واحد مسکونی برای رها شدن از رنج اجاره نشینی است.
وقتی به زندگی محقرش نگاه میکنی به عمق فقر مالی اش پی می بری که حتی وسایل سرمایشی و گرمایشی ندارد.
یک دست رختخواب، یک پیک نیک، یک یخچال همیشه خالی و دو زیلو به جای فرش و یک پنکه خلاصه تمام زندگی نرگس است.
نرگس تمام مخارج زندگی اش از یارانه و مستمری کمیته امداد تامین می شود که این هزینه اندک، بهای داروها و اجاره بهای تنها اتاق استیجاری اش را به سختی تامین می کند.
محمدرضا هوشیار سرپرست سازمان بهزیستی فارس گفت: در حال حاضر ۱۲هزار و ۲۷۰ زن سرپرست خانوار از بهزیستی استان فارس مستمری میگیرند که همه این تعداد از کمک هزینه معیشت بهرهمند هستند.
او گفت: دو هزار ۲۲۴ نفر از این گروه که ساکن شهرها هستند از بیمه تامین اجتماعی استفاده میکنند و سه هزار و ۳۲۶ نفر که در روستا سکونت دارند از بیمه عشایری و روستایی بهرهمند هستند.
هوشیار گفت: ۲۲۹ نفر از این زنان توانمند و از چرخه حمایت سازمان بهزیستی خارج شده اند.
سرپرست سازمان بهزیستی فارس گفت: کل جمعیت زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی فارس ۱۲ هزار و ۲۷۰ نفر هستند که از این تعداد ۹۶۷ نفرشان تحت آموزشهای مختلف از قبیل مهارتهای زندگی، فرزندپروری، خود مراقبتی و مهارتهای اجتماعی قرار گرفتهاند.
او گفت: در حال حاضر ۲۲ گروه همیار زنان سرپرست خانوار در قالب کارگاه های تولیدی در فارس تلاش می کنند تا سرپرستان خانوار زن استان را به اشتغال ثابت درآورند.
هوشیار گفت: پارسال ۶۴ نفر از فرزندان زنان سرپرست خانوار از خدمت سربازی معاف شدهاند تا بتوانند به مادرانشان در ساماندهی اقتصاد خانواده مؤثر باشند.
او با اشاره به آموزش های فنی و حرفهای و ایجاد فرصت شغلی برای همه زنان سرپرست خانوار گفت: این آموزشها در ادارات فنی و حرفهای در مرکز استان و تمامی شهرستانهای فارس انجام می شود.
منبع: فارس