امروز از آن چهارشنبههایی است که انگار دلت نمیخواهد تمام شود دوست داری زمین و زمان متوقف شود تا تو بتوانی به اندازه تمام چهارشنبههای هزار و چهارصدی که گذراندی همه را در آخرین چهارشنبه سال مرور کنی و عاشقانههایت را با خورشید تابان مشهدالرضا یادآوری کنی و بخواهی در آخرین چهارشنبه قرن آرزوهایت را استجابت کند.
از همان استجابتهایی که به رنگ معجزه است از همانهایی که در انتظارشان تمام چهارشنبهها را عاشقانه عاشقی کردیم. امام مهربانیها آیا میشود نظری هم به ما کنی؟ آیا میشود دلهایمان را جلا دهی؟ آیا میشود این بهار از انتظار در آییم؟ آیا میشود بهاری که از شعبان وصل میشود و به رمضان ختم میشود انتظارمان را پایان بدهد؟
یا امام رضاجان (ع) امروز از همان چهارشنبههایی است که باید به خود بیایم و ببینم کجای این عاشقانهها ایستادهام؛ کجا پایم را کج گذاشتهام و یا دلت را رنجاندهام امروز در اخرین چهارشنبه سال باید عاشقانههایم را مرور کنم شاید جایی قطره اشکی باقی مانده باشد، شاید گوشهای از چادرم گلهای قالی را آزرده باشد، شاید کبوتران حرمت از من رنجیده باشند و هزاران هزار شاید دیگر ... نکند در یکی از همین چهارشنبههای عاشقیمان حرفی زده باشم که تو را رنجانده باشم یا شمس الشموس ...
یا امام رضا میدانم امروز در آخرین چهارشنبه قرن همه را میبخشی، میدانم یکسال باعث زحمت شدم، اما تو همه را به نور رحمتت میبخشی ...
یا امام رضا (ع) امروز در اخرین چهارشنبه ۱۴۰۰ میخواهم که چهارشنبههای عاشقی را هر چند قدمهایت در حریمت نبود، اما دلی که برایت تپید را بپذیری و حاجاتش را اجابت کنی؛ای آرام جانها آنجا که دلتنگ و بیقرار بودم، آنجا که در گوشه تنهایی روز را به شب و شب را به روز میرساندم... آنجا که در تمام مشکلات و سختیها بر زبانم جاری شدی تا آرام بگیرم ...
یا امام رضا (ع) یا شمس الشموس دلهایمان را به نور گنبد طلاییات همیشه روشن نگهدار، یا امام رضا (ع) از همین راه دور خادمیمان را بپذیر هر جا که به نام و یاد تو کار نیکی انجام دادیم، یا امام رضا (ع) از همین راه دور زیارتمان را قبول کن و دعایمان را مستجاب آنجا که فرسنگها از تو دور بودیم، اما دلهایمان در صحن و سرای حرمت دخیل پنجره فولادت بود و تنها آرامشان نوای السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا بود ...