به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، ژرفاندیشی و تفکر از ویژگیها و از برتریهای شاخص علامه مصباح یزدی بود که او را از بسیاری دیگر از عالمان معاصرش متمایز میساخت. بیاغراق، از بیشترین مشغولیتهای او، تعقل و تأمل بود و اگر درباره ایشان بگوییم «کانَ اَکثَرُ دَهرِهِ مُتَفَکِراً» گزاف نگفتهایم. او به سهم خویش، حق عقل و اندیشه را ادا کرد. بسیار زیاد و طولانی مدت بر آیات قرآن و احادیث معصومان (علیهمالسلام) و ادعیه و مناجاتهای رسیده از آنان تأمل مینمود. گاهی ساعتها بر یک صفحه از «زیارت جامعه» متمرکز میشد و در تکتک کلمات و جملات آن میاندیشید.
بیشتر نوشتهها و گفتههای برجایمانده از ایشان محصول تفکر خود اوست؛ البته نه به این معنا که از دیگران وام نمیگرفت؛ خیر. بههرحال او مفتخر به شاگردی در محضر آیتالله بروجردی و زانو زدن در محضر درسهای فقهی و اصولی امام خمینی (ره) و مبتهج به بهرهگیری طولانیمدت از درس خارج فقه آیتالله بهجت و مشعوف به نشستن بر سر خوان علم و معرفت و فلسفه و عرفان علامه طباطبائی بود.
اما هنر بزرگ و ویژگی ممتاز علامه مصباح این بود که ضمن بهرهگیری از این دریاهای علم و معرفت، تا سخنی برای خود او حل نمیشد و آن را در ساختاری معقول و منطقی نمیریخت، بر زبان جاری نمیکرد. چنین نبود که با درهم آمیختن سخنان و مطالب دیگران چیزی را عرضه کند.
این سخن وَ آواز از اندیشه خاست
تو چه دانی بحر اندیشه کجاست
لیک، چون موج سخن دیدی لطیف
بحر آن دانی که باشد بس شریف
ممکن بود در جایی به اقتضای فصاحت و بلاغت یا به اقتضای انجام وظیفه تذکار و ابلاغ، با احساس و هیجان سخن بگوید، اما هرگز سخن احساسی و هیجانی نمیگفت. او تا دلیل معقول یا حجتی شرعی برای گفتههای خود نمیداشت، آنها را بر زبان جاری نمیکرد و وقتی به چنان اطمینانی میرسید دیگر برایش مهم نبود که قضاوت دیگران درباره آن سخنان چیست. او حقیقتاً فیلسوفی ژرفنگر بود. به همین دلیل، تا اهل تفکری در جامعه وجود داشته باشد، او همچنان نورافشانی خواهد کرد:
خاک شد صورت، ولی معنی نشد
هر که گوید شد تو گویش نی نشد
زهد و دنیاگریزی
حتی مخالفان فکری آیتالله مصباح هم قبول داشته و دارند که ایشان اهل پول و پُست و پلیدیهای اینجهانی نبود؛ سرسوزنی آلودگی دنیوی نداشت؛ هرچند بهمراتب بیش از دیگران، امکان و فرصت بهرهگیریهای حلال از دنیا و لذتهای مادی را داشت، اما دنیا و جاذبههای پرفریبش کوچکتر از آن بود که روح بلند و همت عالی ایشان را ذرهای به خود مشغول کند.
اهل کبکبه و دبدبههای متعارف و مرسوم در میان بزرگان یا بیوت و اطرافیان آنها نبود. بسیار ساده و بیتکلف رفتوآمد میکرد؛ با عامه مردم در کوی و برزن و کارمندان عادی موسسه امام خمینی (ره) همان برخورد صمیمانهای را داشت که با نزدیکترین دوستان خود.
بارها شاهد بودیم در مجالس ختمی که برای بزرگان در مسجد اعظم قم یا حرم حضرت معصومه سلام الله علیها برگزار میشد، آیتالله مصباح تلاش میکرد از دری وارد مسجد شود که عامه مردم میآمدند و زیرکانه سعی میکرد در جایگاهی ننشیند که برای بزرگان در نظر گرفتهاند.
در مجلس خبرگان یا در دیدار اعضای مجلس خبرگان با رهبر معظم انقلاب، همواره در گوشهای مینشست که حتیالامکان در دید دوربینها نباشد. او به حق، این حقیقت را دریافته بود که:
سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حقجویی، چه جابلقا چه جابلسا
او بر نفس خویش پادشاهی میکرد و پهلوان عرصه «نخواستنها» بود. تلاش بسیار داشت که مهار عقل و احساس و عاطفه را با نفس و هواهایش پیوند ندهد؛ و حقیقتاً در این تلاش، سرافراز و سربلند شد. او از اسوههای راستین روحانیت وارسته و پیراسته عصر ما بود
منبع: کیهان
انتهای پیام/