به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، شیطان پس از هواهای نفسانی، مهمترین و اصلیترین دشمن انسان است. این دشمن سوگند خورده بر آن است تا به هر شکلی شده، مدعای خود را به اثبات برساند و نشان دهد که انسان شایسته جانشینی و خلافت الهی نیست و نمیتواند با فعلیت بخشی به اسماء و صفات الهی سرشته در ذات خود، متاله و ربانی شود و مظهر ربوبیت الهی باشد تا این گونه با نفی شایستگی انسان، شایستگی خویش را برای خلافت الهی اثبات کند.
بیشتربخوانید
بنابراین، ابلیس و اولیاء و پیروان انسی و جنی اش همواره مترصد یورش به انسان از چهار طرف او هستند و در این راه از هواهای نفسانی و خواستههای پست درونی انسان یاری میجویند تا به مقصد خویش برسند و انسان را بر زمین زده و به هلاکت و شقاوت افکنند.
اگر انسان بتواند از این دو دشمن درون و بیرون رهایی یابد، به سادگی و آسانی میتواند در مسیر خودسازی گام بردارد و خدایی شود.
شیطان، در کمین انسان
ابلیس یکی از جنیانی است (کهف، آیه ۵۰) که خداوند آنان را از انرژی و خلاصه و عصاره آتش آفریده است. (الرحمن، آیه ۱۵) جن همانند انسان دارای اراده و اختیار است و خداوند او را به قصد عبادت آفریده است (ذاریات، آیه ۵۶) و در قیامت همانند انسان بازخواست میشود و به دوزخ و بهشت میرود. (سوره الرحمن)
پس جنیان همانند انسان دارای تکالیف و وظایفی هستند. آنان که پیش از آفرینش و خلافت انسان، دارای پیامبرانی از جنس خودشان بودند که بر اساس عمل به آن وظایف به مقامات بلند و متعالی میرسند، چنانکه ابلیس با عبادتهای خویش به مقامات متعالی رسید و در ساحت قدس با فرشتگان به عبادت و تقدیس و تسبیح خداوند مشغول بود. (بقره، آیه ۳۰)
ابلیس در میان جنیان با عبادت و بندگی خویش چنان عظمت مییابد که میتوان او را در میان جنیان همانند پیامبر (ص) در میان انسانها دانست.
اما پس از اینکه حضرت آدم (ع) آفریده و به عنوان جانشین معرفی میشود، ابلیس که در میان فرشتگان و در ساحت قدس بود، با توجه به آفرینش انسان از خاک و گل و آفرینش خود از عصاره آتش، خود را برتر از انسان دانسته و خواهان خلافت خداوندی میشود. (ص، آیه ۶۷) از این رو با تکبر و خود برتری بینی ذاتی خودش، استکبار ورزیده و برتری خود را به آدم به نمایش میگذارد و حاضر به سجده به انسان نمیشود تا این گونه خلافت انسان از خداوند را بپذیرد. پس از سوی خداوند رانده میشود. (بقره، آیات ۳۰ تا ۳۷؛ اعراف، آیه ۱۳)
بر اساس آیاتی از قرآن از جمله سوره جن، جنیان پس از آفرینش انسان و خلافت او، مامور میشوند تا از انسان اطاعت کنند و پیامبران ایشان همان پیامبران انسانها میباشند. از این روست که در این آیات و آیات دیگر، سخن از ایمانآوری به تورات و سپس قرآن از سوی گروهی از جنیان به میان آمده است.
ابلیس به سبب کفر نهانی که نسبت به خداوند داشت، در آزمون خلافت حضرت آدم (ع) کفر خویش را آشکار میکند. (بقره، آیه ۳۴؛ کهف، آیه ۵۰) این گونه است که با همه مقامی که با عبادت و بندگی اش کسب کرده بود، هبوط و سقوط میکند و از سوی خداوند رانده میشود.
ابلیس از خداوند میخواهد تا او را تا قیامت مهلت دهد که زمان حساب و کتاب است؛ ولی خداوند این را نمیپذیرد و تنها برای مدتی به او مهلت میدهد (حجر، آیات ۳۶ تا ۳۸) که بر اساس روایات آن روز موعدش همان ظهور حضرت مهدی (عج) است که ایشان در بیت المقدس سر از تن ابلیس جدا میکند. (تفسیر العیاشی، السلمی السمرقندی، محمدبن مسعودبن عیاشی، ج ۲، ص ۲۶۲)
او پس از آنکه مهلت مییابد که تا روز مشخصی زنده بماند سوگند یاد میکند که همه انسانها جز بندگان مخلص (به فتح لام) خداوند را گمراه کند و اجازه ندهد تا به هدف آفرینش انسان یعنی خلافت الهی برسند. (حجر، آیات ۳۹ و ۴۰؛ ص، آیات ۸۲ و ۸۳)
هر چند که انسان دارای تواناییهایی است که اجازه نمیدهد تا ابلیس بسادگی بر او مسلط و چیره شود، ولی باید توجه داشت که او از چند ویژگی خود و انسان بهره میبرد تا به این هدف برسد. ویژگی نخست، همان ضعف آدمی نسبت به هواها و خواستههای نفسانی خودش است که ابلیس از این ضعف به خوبی آگاه بوده و بهره میگیرد و این گونه است که با کوچکترین وسوسهاش راه به درون دلهای آدمیان مییابد و آنان را نخست به بیتقوایی و گناه و سپس به بندگی و عبودیت خود به جای خدا میخواند.
ویژگی ابلیس که از جنیان است، دیده نشدن آنان به چشم سر میباشد، لذا میتوانند بیآنکه دیده شوند، راه به درون دلهای آدمی بیابند. (اعراف، آیه ۲۷)
خداوند در آیاتی از جمله آیات ۱۱ تا ۱۷ سوره اعراف به انسان هشدار میدهد که شیطان مترصد یورش به انسان از چهار سو میباشد تا خداپرستان رونده به صراط مستقیم را گمراه کرده و آنان را به ناسپاسی در برابر نعمتهای خداوند و در نهایت شقاوت و بدبختی ابدی دچار سازد.
تاکید قرآن بر اینکه ابلیس و شیاطین هم پیمان وبرده او از جنیان و انسانها از چهار سو به انسان حمله و یورش میآورند، از آن روست که دو سمت بالا که جهت وجه اللهی و آسمانی است و نیز جهت پایین که جهت بندگی و عبودیت و سجده بر خاک نهادن است، مسیری است که ابلیس و شیاطین نمیتوانند از آن جهت حمله کنند.
به عبارت دیگر، ابلیس تنها از چهار جهت از جهات شش گانه به انسان هجوم میآورد و از سمت بالا و پایین به انسان هجوم نمیآورد؛ زیرا بالا و آسمان از آن خداست و شیاطین از آن به شهاب ثاقب رانده میشوند و پایین و زمین، سجدهگاه
انسان است که ابلیس از هیچ چیزی بیشتر از سجده، هراسان و بیزار نیست، بنابراین به این دو سو تمایل و گرایشی ندارد تا بتواند از آن دو سمت و جهت کمین کرده و یورش آورد.
به هر حال، منظور از اینکه ابلیس و شیاطین و یارانش، به انسان از چهار سمت هجوم میآورند این است که هجومی همهجانبه بر او داشته و انسان را تحت محاصره و مراقبت خود قرار میدهند. امام باقر (ع) در این مورد فرمودند: منظور از آمدن شیطان از پیش رو این است که آخرت و جهانی را که در پیش است، در نظر افراد سبک و ساده جلوه میدهد و منظور از پشت سر، اینکه آنها را به جمعآوری مال و ثروتاندوزی و بخل از پرداخت حقوق واجب و حفظ منافع فرزندان در مقابل حق خدا دعوت میکند و منظور از طرف راست اینکه امور معنوی را توسط شبهات و ایجاد شک و تردید ضایع و تباه میکند و مراد از طرف چپ این است که لذات مادی و شهوات را در نظر آنها زیبا و نیک جلوه میدهد. (تفسیر مجمعالبیان، ج ۴، ص ۴۰۳)
نام نبردن از تمامی جهات ششگانه، مثل بالا و پایین، شاید اشاره به این باشد که ابلیس نمیتواند همه راههای سعادت را بر آدمیان سد کند. چنانکه در برخی از روایات آمده که وقتی شیطان به خدا گفت: من از چهار طرف در کمین ایشان خواهم بود. فرشتگان پرسیدند: شیطان از چهار سمت برانسان مسلط است، پس چگونه انسان نجات مییابد؟ خدای تعالی فرمود: راه بالا و پایین باز است؛ راه بالا «نیایش و دعا»، و راه پایین «سجده و بر خاک افتادن» است.
عوامل سقوط در دام ابلیس
الف) غفلت
چنانکه گفته شد، ابلیس و شیاطین برده او، همواره در کمین انسان هستند تا مدعای خویش را به اثبات برسانند. آنان در همه حال و در همه جا حاضرند تا در فرصت مناسب یورش آورند و با وسوسه کردن آدمی، او را به گمراهی و گناه بکشانند و از خداوند و عبودیت الهی دور سازند.
بر اساس آموزههای قرآنی هیچ کس در امنیت از هجوم ابلیس و شیاطین جز مخلصان (به فتح لام) نیستند که ایشان با عبودیت خالص از دام ابلیس رستهاند، اما دیگران هر آن ممکن است که گول شیطان را بخورند، زیرا ذات شیطان با فریب و غرور آمیخته است و همواره در پی غافل کردن انسانها از یاد خدا است. (حدید، آیه ۱۴؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۱۵۷)
بنابراین، انسان باید در همه حال و در طول زندگی دنیوی خویش با یاد و ذکر خداوند از دام ابلیس برهد و گرنه هر گونه غفلتی موجب میشود که ابلیس در هجوم خویش موفق شود.
از آیه ۱۵۷ سوره اعراف بر میآید که حتی کسانی که از طریق عبودیت به مقامات بلندی رسیدهاند (ولی جزو مخلصان قرار نگرفتهاند) ممکن است که گرفتار دام و کمین شیطان اغواگر و فریبدهنده شوند؛ چنانکه بلعم باعورا با آنکه به مقاماتی بلند از طریق عبودیت رسیده بود، فریب ابلیس را میخورد و به جنگ خدا و حضرت موسی (ع) میرود و در جرگه فرعونیان قرار میگیرد. (مجمع البیان، ج ۳ و ۴، ص ۷۶۸؛ الکشاف، ج ۲، ص ۱۷۸)
سامری نیز شخص دیگری است که با همه مقامات عرفانی خودش نتوانست از کمین ابلیس برهد و در یک آن غفلت، در دام افتاد و با طغیان نسبت به حضرت هارون (ع) مردمان را به گوسالهپرستی خواند و گوساله زرین را به جای خداوند به یهودیان معرفی کرد. (طه، آیات ۸۲ تا ۹۰؛ اعراف، آیه ۱۵۰)
غفلت انسان از یاد خدا، مهمترین عامل گرفتار شدن در دام شیطان است؛ زیرا به ابلیس و شیاطین این اجازه را میدهد تا بسادگی به وسوسه پرداخته و مقاصد خود را تامین کنند. از این رو خداوند در آیاتی از جمله ۲۰۱ سوره اعراف، غفلت را مهمترین عامل سقوط انسان بر میشمارد که اجازه میدهد تا ابلیس بتواند به هدف خود برسد.
ب) هواهای نفسانی
دیگر عامل مهم در سقوط آدمی هواها و خواستههای نفسانی است. این خواستههای نفسانی موجب میشود که آدمی آمال و آرزوهای باطل و دور و درازی داشته باشد و بخواهد آنها را در زندگی خویش تحقق بخشد. همین خواستهها و آرزوهای باطل و آمال بلند موجب میشود تا فریب ابلیس را بخورد و شیاطین او را مغرور کرده و به دام افکنند. (حدید، آیه ۱۴؛ جامع البیان، ج ۱۳، جزء ۲۷، ص ۲۹۵)
غفلت در کنار خواستهها و هواهای نفسانی باطل و دور و دراز، زمینهساز آن است که ابلیس وسوسهانگیزی و فتنهگری کند و آدمی را به سوی اهداف خویش رهنمون سازد و دروازههای دوزخ را بر روی انسان بگشاید و او را به بندگی و بردگی خویش بکشاند (اعراف، آیه ۲۷) و مدعای خود را بر عدم لیاقت انسان جهت خلافت الهی به اثبات برساند.
ج) گناه
از دیگر عوامل سقوط انسان در دام ابلیس و شیاطین گناه است. بیتقوایی انسان موجب میشود تااندکاندک ماهیت وجودی خویش را تغییر ناروایی بدهد و فطرت پاک و سالم خویش را دفن کند. هر گناه و خطایی که انسان انجام میدهد، دل را تیره و کدر میسازد و قدرت تحلیل و تبیین و توصیف واقعی را از او میگیرد و ابزارهای شناختی و تشخیص او را محدود و یا بسته میسازد. این گونه است که حقایق هستی برای او دگرگون جلوه میکند و در آغاز حق و باطل در هم میآمیزد و گرفتار فتنه متشابهات میشود و در نهایت نیز قلب مهر و موم میشود و انسان از انسانیت خود کنده میشود و ابلیس محبت خدا و کمالات را از دل او بر میکند و گرایش به معصیت و طغیان را در دل او شیرین و گوارا میسازد. بر این اساس خداوند به انسان هشدار میدهد که مواظب باشند تا بیتقوایی روا ندارند و گام در راه مخالفت با اصول عقلانی و اخلاق نگذارند و به هنجارها و ارزشهای عقلایی و وحیانی پایبند باشند؛ زیرا هر گونه خطایی خود عامل سقوطی است و هر گناه کوچکی، دل را میمیراند و اجازه میدهد تا ابلیس و شیاطین بر او مسلط شده و او را از انسانیت جدا سازند؛ چنانکه این کار را حتی با بلعم باعورا کردند. (اعراف، آیه ۱۷۵)
بر اساس این آیه کسی که دارای کرامات بسیاری بوده است و خداوند کرامات (آیات) را به او داده بود و توانایی شگفتی در میان قوم یهود داشت، در دام گناه میافتد، به گونهای که ماهیت انسانی او منسلخ و کنده میشود و محبت خدا و کمالات برای او بیارزش و به جای آن گرایش به معصیت و گناه برای او ارزش میشود و ماهیت انسانی خود را از دست میدهد و ابلیسی و شیاطینی میشود به گونهای که دیگر هیچ سخنی در جان و دل او اثری ندارد و تنها غلام حلقه بگوش و برده ابلیس میشود. (جامع البیان، ج ۱۳، جزء ۲۷، ص ۴۰۴؛ تفسیر کبیر، ج ۵، ص ۴۰۴)
البته از این آیه همچنین میتوان این برداشت را کرد که عمل نکردن به حقایق آیات و اطاعت از فرمانهای الهی نیز خود عاملی برای سقوط آدمی در دام ابلیس و تسلط او بر انسان است.
هم چنین میتوان گفت که آیه ناظر به این معناست که انسان در یک فرآیندی چنان از خداوند دور میشود که هیچگونه آیات و نشانهای از خدا در او باقی نمیماند و انسانها با گناه و طغیان خویش همه وجوه آیات انفسی را در درون خویش از دست میدهند و دیگر فطرتی برای آنها باقی نمیماند که جلوه گر آیات حق در انسان باشد.
این گونه است که انسلاخ در انسان رخ میدهد و انسان از انسانیت فطری و طبیعی خود خارج میشود و جان و نفس آدمی دیگر آینه و آیه کمالات الهی نخواهد بود تا درک و فهم حقیقت کند.
الف) یاد خدا
اگر به آنچه به عنوان عوامل سقوط انسان و قرار گرفتن در دام ابلیس و شیاطین یاد شده توجه شود به آسانی میتوان دریافت که چگونه میتوان از ابلیس و دامهای او گریخت.
لزوم بیداری و هوشیاری دائمی را میتوان به عنوان مهمترین عامل رهایی از دام ابلیس معرفی کرد؛ زیرا ابلیس از غفلت آدمی استفاده میکند و در یک زمانی که غافل است هجوم میآورد و آدمی را به بدبختی رهنمون کرده و بدان سو میکشاند. بنابراین، میبایست ذکر و یاد دایمی خداوند را مهمترین عامل برای رهایی از دام و رصد ابلیس دانست.
از آیه ۱۰۲ سوره اعراف حتی به دست میآید که انسان میتواند زمانی که گرفتار دام شده و در تارهای عنکبوتی ابلیس دست و پا میزند با یاد خداوند از دام رها شود و آزادی پیشین خود را به دست آورد. البته این عامل در همه زمان و همه جا کاربرد و کارآیی دارد و جایی نیست که ذکر نتواند آدمی را نجات بخشد؛ ولی مشکل این است که وقتی انسان دچار غفلت کامل شود دیگر ذکر خدایی در دل ندارد تا به عنوان علت تام عمل کند و او را نجات بخشد. پس پیش از اینکه گرفتاری به شکل پیله شدن کامل غفلت تحقق یابد، روزنهای برای ذکر و روشنایی یاد خدا داشته باشیم و اجازه ندهیم تا عنکبوت ابلیسی همه وجود ما را بتند و ما را در پیله خود گرفتار سازد. هنگامی که تماسی میان انسان و ابلیس انجام گرفت میبایست مانند تماس انسان با برق از جا پرید و اجازه نداد تا ابلیس دور ما را بتند و ما را گرفتار کند.
ب) تقوا
تقوا دیگر عامل مهم در رهایی انسان است؛ زیرا حفاظت دائمی از ارزشها و هنجارهای عقلانی و وحیانی به ما این امکان را میدهد که ضد ارزش و هنجاری نباشیم و زمینه گناه در ما فراهم نیاید. کسانی که اهل تقوا هستند هنگامی که ابلیس کوچکترین تماسی با آنها برقرار کرد از جا میجهند و اجازه نمیدهند تا چسب وسوسهها و آرزوهای ابلیسی قلبشان را به خود مشغول داشته و هواهای نفسانی را در آنها زنده کند. بنابراین، به سبب تقوا پیشگی این امکان برای ما فراهم است که به سادگی تماسهای چسبان ابلیسی را به کنار زده و اجازه نفوذ و تسلط را به وی ندهیم. (اعراف، آیه ۲۰۱)
ج) اخلاص
بیگمان اخلاص در گفتار و رفتار انسانها از دیگر عواملی است که اجازه تسلط را به ابلیس نمیدهد و اگر کوچکترین تماسی از سوی کمینگاه دشمن انجام گرفت و یورشی به عمل آمد، آدمی به سبب همان پیشینه و بستر اخلاص میتواند از دام ابلیس بگریزد. (حجر، آیات ۳۹ و ۴۰؛ ص، آیات ۸۲ و ۸۳)
د) سجده و دعا
سجده در برابر خداوند و پیشانی بر خاک مالیدن از دیگر راههای رهایی از دام ابلیس و کمین اوست که خداوند در آیاتی از جمله ۱۱ تا ۱۷ سوره اعراف به آن اشاره کرده است. بیگمان ابلیس از چیزی که بسیار ناخوش داشته وارد نمیشود. ابلیس از سجده فرار میکند، بنابراین سجده مهمترین مدافع انسان در برابر کمین و دام ابلیس است. هر چه انسان سجدههای خویش را افزایش داده و طولانی کند ابلیس کمتر فرصت یورش خواهد یافت.
نیایش و دست به دعا برداشتن نیز دریچه نور آسمانی را باز نگه میدارد و ابلیس، چون از آسمان رانده شده است اجازه نمییابد که از آن طریق اعمال نفوذ کند؛ بنابراین سجده بر خاک و دعا به درگاه خداوند دو جهتی است که ابلیس ناتوان از نفوذ است و همواره انسان را در امنیت نگه خواهد داشت. پس هرگاه تماسی انجام گرفت با نیایش و سجده، خود را از چنگال دامهای ابلیسی رهایی بخشیم.
هـ) سپاسگزاری
شکر و سپاس نیز از دیگر راههای رهایی است؛ زیرا ابلیس خود موجود ناسپاس بوده و از سپاسگزاری بینهایت بیزاری میجوید. همان گونه که سجده و بندگی در نیایش، ابلیس را فراری میدهد، سپاسگزاری نیز ابلیس راگریزان میسازد. از این رو خداوند در همین آیات پیشگفته سپاسگزاری را یکی از عوامل رهایی از دام ابلیس دانسته است.
نکته مهم این است که وقتی ابلیس خدا را تهدید کرد که همه بندگانت جز مخلصان را از راه به در خواهد کرد در ادامه ادعا میکند که وقتی آنها را گمراه کردم خواهی دید که بیشترشان شاکر تو نیستند و این تصریح روشنی از ابلیس است که یکی از نشانههای تسلط شیطان این است که انسان شاکر خداوند نباشد و زبان سپاس از نعمتهای خدا را نداشته باشد؛ بنابراین عدم سپاسگزاری از نعمتها یکی از نشانههای قطعی تسلط شیطان است.
منبع: روزنامه کیهان
انتهای پیام/