به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، در چنین موسمی، یکی از مهمترین گامها برای نیل قزاق به سلطنت موروثی برداشته شد. در چنین مناسبتی بهنگام مینماید که در باب مختصات سلطنت رضاخان به تأمل بپردازیم. در مقال پی آمده، به بیگانهگرایی و تلاش برای تحمیق افکار عمومی، به مثابه دو شاخص حاکمیت پهلوی اول پرداخته شده است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر ایران و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
وابستگی قزاق به سیاست انگلستان و تلاش برای مخفی داشتن آن
در آغاز سخن اشارت به این نکته ضرور مینماید که برخی از صاحبنظران داخلی و خارجی به ویژه در سالیان اخیر -که دونالد ترامپ سیاست خویش را بر تقویت سلطنتطلبان قرار داد- نظام حکومتی پهلوی را بازیگر مستقلی دانستهاند که در تدوین سیاستها و اتخاذ تصمیمات سیاست خارجی، آزادانه عمل میکردند و به ندرت توسط سیاست دولتهای صاحب سلطه و نفوذ، هدایت و اداره شده است! برخی نیز پا را از این فراتر نهاده و این عامل را به عنوان یک اهرم و عامل فشار تلقی میکردهاند که در تدوین این سیاستها اعمال نفوذ میکردند و بعضاً نیز حتی روند تحولات، خلاف میل قدرتهای ذینفوذ بوده است! اما اغلب نویسندگان و مورخان معاصر معتقدند که نظام حاکم در دوران پهلوی در تصمیمگیری کلان سیاست خارجی، نه تنها استقلال عمل نداشته، بلکه تنها به عنوان یک بازیگری عمل میکرده که در درون دایره سیاستگذاریهای قدرتهای صاحب سلطه و نفوذ، امکان حرکت و مانور داشته است. به عقیده دسته دوم، جامعه ما در این دوره خاص، شاهد فعل و انفعالات و تحولات جدی حاصل تراوشات فکری یک دیکتاتور نظامی بیسواد نمیتواند باشد. بدین ترتیب، با یک نگاه تیزبینانه و مقایسهای ملاحظه میشود که این برنامهها به صورتی فراملی و در اغلب کشورهای تحت سلطه و مشابه یکدیگر همچون کشور ترکیه با روی کار آمدن مصطفی کمالپاشا «آتاتورک» به مرحله اجرا درآمده است. این سیاستها ذیل عناوین ذیل درخور خوانش است:
بیشتربخوانید
۱- شوروی و تشکیل دولت سردار سپه
با شکلگیری دولت سردار سپه، یکباره نگرش بدبینانه دولت شوروی به هیئت حاکمه ایران تغییر یافت و از در دوستی با کشورمان درآمد. کارشناسان شوروی معتقد بودند که سردارسپه خواهد توانست آثار هرج و مرج و ملوکالطوایفی را از میان بردارد و جامعه ایرانی را به سوی بورژوازی سوق دهد که یک مرحله به سوسیالیسم نزدیکتر است و لذا شایستگی حمایت دولت شوروی را دارد. دولت شوروی که از نظر ژئواستراتژیکی خواستار استقرار یک رژیم قوی در مرزهای جنوبیاش بود، ابتدا از حکومت رضاخان و سپس از سلطنت وی پشتیبانی کرد. سپس با امضای قراردادهای بازرگانی، توانستند تقریباً همان حقوق و مزایایی را که انگلیسیها در تجارت با ایران داشتند، به دست آوردند. با وجود آنکه طی ۱۵ سال، یعنی از ۱۳۰۵ تا ۱۳۲۰، سیاست اقتصادی شوروی در ایران وارد مرحله جدیدی شد تا ظاهراً با تجدید حیات ایران و حس وطنپرستی ایرانیان وفق دهد، باز در اصل مبتنی بر همان سیاست سابق خود بود.
۲- پیوندهای انگلستان با سردار سپه
رضاشاه پس از تحکیم موقعیتش تصمیم گرفت آخرین آثار ملوکالطوایفی یعنی شیخخزعل حکمران خوزستان را از میان بردارد. سردارسپه، شیخخزعل را به اطاعت خواند، ولی او در جواب، وی را غاصب نامید و اقوام به تأسیس کمیتهای به نام سعادت به طرفداری احمدشاه کرد! رضاخان تصمیم گرفت با اعزام نیرو به خوزستان، کار وی را یکسره کند. انگلیسیها که اصولاً سیاستشان در این موقع، ایجاد یک دولت مقتدر و قوی در ایران بود که بتواند از نفوذ کمونیسم به کشورهای ایران، افغانستان، عراق و هند جلوگیری کند، به اعتراض کتبی و شفاهی اکتفا کرده و دست از حمایت ظاهری خود از خزعل برداشت و شیخ خزعل بدون مقاومت، در اهواز تسلیم سردارسپه شد و ارتش ایران سراسر خوزستان را تصرف کرد. پس از رویکار آمدن رضاشاه در سال ۱۳۰۴، انگلستان اولین دولتی بود که حکومت موقت ایران را به رسمیت شناخت، مشروط بر آنکه تمامی تعهدات و پیمانهای موجود بین دو کشور را محترم شمرده و در حفظ و تثبیت اوضاع ایران کوشش نماید. به دنبال انگلستان، سایر دولتهایی که با ایران روابط سیاسی داشتند نیز رژیم جدید را به رسمیت شناختند و دولت شوروی، به منظور ابراز دوستی، نمایندگی خود را در تهران، به درجه سفارت کبری ارتقا داد.
امپریالیسم انگلیس در دوران قاجار، متوجه قدرت فوقالعاده مذهب و رهبران مذهبی در تحولات سیاسی- اجتماعی ایران شده بود و امکان نفوذ و رسوخ در آنها را نیز مشکل، بلکه غیرممکن میدید! تجربه تلخ انگلیس و شکستهایی که این کشور در تحمیل خواستههای خود و کسب امتیازات نامشروع، از جمله در قراردادهای امتیاز رژی، رویتر و قرارداد وثوقالدوله، در اثر دخالت رهبران مذهبی متحمل شده بود، این دولت را مصمم ساخت که در موقعیت استثنایی که در دوران حکومت رضاشاه به دست آورده بود، ضربه خود را وارد کرده و به زعم خود برای همیشه، اقتدار مذهب و نفوذ رهبران مذهبی را ریشهکن کند. سیاستهای داخلی مرتبط با سیاست خارجی در دوره رضاشاه را به طور کلی در چند بخش میتوان دستهبندی کرد که هر یک، در جای خود قابل بررسی است. سیاستهای داخلی این رژیم عبارتند از سیاست مذهبزدایی، غربزدگی و تجددخواهی، حفظ رجل وابسته به غرب، ایجاد محیط رعب و وحشت، سیاست چپاول و ثروتاندوزی و انجام کارهای عمرانی و مدرنسازی. مذهبزدایی، یکی از مهمترین توصیههای سیاستمداران انگلیسی به رضاشاه بود. به همین دلیل، وی در اجرای این سیاست، نه تنها درصدد سرکوب و نابودی رهبران مذهبی- سیاسی فعال همچون مدرس برآمد، بلکه با اعمال سیاستهای خلع لباس روحانیون، تعطیلی مراسم و فعالیتهای مذهبی از جمله روضهخوانیها، قادر گردید این قدرت بزرگ روحانی را که خار چشم انگلیس بوده و بر سر راه امیال امپریالیستی این کشور قرار داشت، شدیداً تحت فشار و مراقبت قرار دهد و سپس از میان بردارد!
نفوذ سیاستها و حمایتهای دولتهای خارجی تا پایان حکومت دیکتاتوری رضاخان ادامه داشت و سرانجام نیز به دست همین دول بیگانه، در جریان جنگ جهانی دوم و به بهانه حمایت وی از دولت و کشور آلمان سرنگون گردید و پسرش محمدرضا پهلوی با حمایت کشورهای بیگانه، زمام امور کشور را در دست گرفت. این فرآیند همچنان تا پایان سلطنت محمدرضا پهلوی نیز تداوم داشت و اساساً یکی از عوامل وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز همین امر بود.
تلاش برای تحمیق افکار عمومی در دوره حاکمیت رضاخان
هنگامی که رضاخان از وزارتجنگ به مقام ریاست وزرا رسید و به سوی تاج و تخت روی آورد، دریافت که تا وقتی مردم با وی همراه نباشند و تا زمانی که به جلب افکار عمومی نایل نیاید، هرگز موفق به اجرای نیات خود نخواهد شد. بهویژه آنکه تجربه شکست جمهوریت را -که به دست مدرس و در مقام نماینده جامعه روحانیت صورت گرفت و در نتیجه مردم را علیه وی به حرکت درآورد و بساط جمهوریت او را برچید- در نظر داشت. به همین دلیل تلاش کرد تا به هر وسیلهای، این باور را در مردم ایجاد کند که سردارسپه ناجی ملت ایران است و تنها اوست که میتواند کشور فلکزده ایران را پیش برد!
رضاشاه با ایجاد و بسط امنیت، از طریق فروپاشی قدرت خوانین پرآوازه نواحی مختلف کشور، همچون اقبالالسلطنه ماکوئی در آذربایجانغربی، اسماعیل آقای سیمیتقو در سلماس و رضائیه و شیخ خزعل در خوزستان و همچنین سرکوب جنبش هایی، چون جنبش میرازکوچکخان جنگلی در شمال و جنبش خیابانی در تبریز، به جامعه چنین القا نمود که او تنها ناجی و نجاتبخش مردم ایران از گرفتاریها و برقرارکننده نظم و امنیت در کشور است و بدین طریق به تحمیق افکار عمومی اهتمام جست تا جایی که زمینه خلع سلطنت قاجاریه و تأسیس سلسله پهلوی را فراهم ساخت. هنوز چندی نگذشته بود که وی به تصرف املاک و اموال مردم روی آورد و در مقابل تنها با کمکهای مختصری به اقشار جامعه، تحت عنوان مرحمتهای شاهنشاهی و اجرت کار و زحمت و پول زمین و غیره، همچنان به تحمیق افکار مردم پرداخت و چنان نمایاند که شاه ایران به کمک طبقه محروم و مستضعف جامعه شتافته است.
رضاشاه، با قدرت و زور کشف حجاب را اجباری کرد، کراوات و پاپیون و یکسانسازی لباس مردم را متداول ساخت، فساد و فحشا را ترویج داد و ضربه سهمناکی به هویت ملی، فرهنگی و دینی جامعه اسلامی ایران وارد ساخت و در عین حال، اعلام داشت که کشور ایران با پیمودن پلههای ترقی و پیشرفت، رو به سوی تمدن مدرن نهاده است، از ارتجاع و عقبماندگی رهاییده و به زودی قلههای تمدن بزرگ غربی و اروپایی را فتح خواهد کرد. وی بدینگونه راه فریب تودههای مسلمان و سادهدل ایرانی را در پیش گرفت تا بتواند در فرصتی مناسب ضربه نهایی را بر پیکره فرهنگ و تمدن اصیل اسلامی کشور فرود آورد.
۱- ابزارهای تحمیق عمومی توسط قزاق
رضاشاه، از تمامی عوامل مؤثر در تحمیق افکار عمومی جامعه، سود جست: فقدان احزاب ملی و دینی، نبود رهبری مردمی، از هم گسیختگی جامعه و بالاخره ناآگاهی عمومی مردم، از جمله عواملی بود که او در طول زمامداری دیکتاتورمآبانه خویش از آنها بهره برد. وی تمام امور لشکری، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور را در اختیار خود گرفت و بزرگان جامعه را در گوشههای زندان، در زیر شکنجه یا در تبعید و در نهایت در گورستانها مدفون ساخت و با شیوه دیکتاتورهای رهبران جهان سومی، به اجرای نقشههای خود پرداخت. او با نشر افکار غیردینی، سعی کرد اقشار جامعه را مشغول مسائل انحرافی نماید تا بدون وجود مانعی، به اجرای مقصود خود نایل آید.
یکی دیگر از شیوههای مؤثر نظامهای استبدادی و دیکتاتوری در تحمیق افکار جامعه خود، آن است که مردم را در جهانی کودکانه و با سطح فکری بسیار پایین نگه دارند و با شاخ و برگ دادن به افسانهها و ماجراهای عشقی که عامه مردم از آن لذت میبرند و با ترویج فساد در جامعه و تبلیغ سینما و ورزش و از این قبیل امور، مردم را در محیطی غیرواقعی، مصنوعی و اعجابانگیز و پوچ غرقکنند و بدین ترتیب از مسائل حقیقی جامعه، منحرفشان سازند تا خود راحتتر بتوانند مقاصدشان را اجرا کنند.
در حالی که شیوههای فنی خبردهی، نشر عناصر یک فرهنگ واقعی را در میان مردم ممکن میسازد، در نظامهای سرمایهداری این شیوهها به نوعی اعمال میگردد که میتوان بر آن «تحمیق مردم» نام نهاد! این نظامها برآنند تا مردم را در جهانی کودکانه و با سطح فکری بسیار پایین نگه دارند و با پرداختن به ماجراهای عشقی مورد علاقه مردم و دور نگه داشتن آنان از مسائل حقیقی جامعه، افکار آنان را منحرف سازند تا بتوانند به راحتی به استثمار تودهها پردازند و بدین طریق جوشش طغیان آنان را نیز فرونشانند! نظامهای استبدادی نیز تلاش دارند تا از چنین شیوههایی بهره جویند. چنانکه رضاشاه با رواج بیبندوباری و تأسیس کلوپهای مختلط زن و مرد و ترویج بیحجابی، رقص، آواز، موسیقیهای مبتذل، مجالس مختلط زن و مرد، رمانهای عشقی و ... به تحمیق افکار مردم پرداخت.
آنگونه که حاج مخبرالسلطنه هدایت نیز بر بیاعتباری افکار عمومی در آن دوره اشاره داشته و آن را با صراحت کامل بیان کرده است. در واقع بیاعتقادی رضاشاه به افکار عمومی، کاملاً طبیعی به نظر میرسید و کسانی که به افسانههای آزادیخواهی او دل بسته بودند، به گمراهی رفتند. زیرا او از نوجوانی در محیط نظامی و سربازخانهها و بین قوای قزاق بود و به صورت یک افسر قزاق، در صحنه سیاست ایران ظاهر گشت؛ بنابراین بسیاری از صاحبنظران با اعتقاد به تحمیق افکار مردم توسط رضاشاه، او را خیانتکاری مینامند که هیچ کاری برای این مردم نکرد و هیچ قانون و اصول و فروعی را در این کشور جاری نساخت که جامعه را به سوی تمدن پیش برد، بلکه هر آنچه کرد، موجب عقبافتادگی ایران بود.
۲- قزاق و کاهش آگاهی سیاسی جامعه
برخی دیگر دوران رضاشاه را دوران کاهش آگاهی سیاسی تودهها مینامند و تحمیق مردم در زمینه شناخت از تاریخ پربار گذشته خود را در مجموع آغاز دوران تاریک مبارزات سیاسی نامیدهاند و معتقدند که در این دوره، دستگاه تبلیغاتی دولت از خانواده، مدرسه و دانشگاه گرفته تا مطبوعات، رادیو، تلویزیون و سایر رسانههای همگانی، دستاندرکار خلق و اندیشه تازهای شدند و دور تازهای از تحمیق افکار و خنثی کردن نیروهای مردمی و امیدوار ساختن آنان به آیندهای موهوم را آغاز کردند.
در این راستا، از سلاطین گذشته و دوران عشیرهای، به عنوان سلاطین پرقدرت و از افسانهها و اساطیر، به عنوان مجموعهای فرهنگی یاد میشد. از طرف دیگر، فرهنگ گروههای حاکم بر جهان صنعتی غرب به شدت تبلیغ میگشت، بدون آنکه توجه شود که چنین فرهنگی، نمیتواند مفید به حال کشوری باشد که تنها در مصرف مشابهتی با آن جوامع دارد. همین مسئله نیز باعث ترویج ایدئولوژی و جهانبینیای انحرافی در میان جامعه اسلامی ایران میگردید. از جمله اقداماتی که در دوره رضاشاه برای مسخ فرهنگی جوانان جامعه انجام گرفت، پخش فیلمهای مستهجن، عاشقانه و شهوتانگیز در سینماها بود. اولین سینمایی که در سال ۱۳۱۰، در ایران افتتاح گشت، سینما «سپیده» در خیابان سپه تهران بود که تا سال ۱۳۲۰، تعداد آن به ۱۲ سینما در تهران رسید. الول ساتن در کتاب خود مینویسد: در ایران، مشتریهای سینما به مراتب از مشتریهای کافه بیشتر است! علت این امر، به جهت تبلیغ گسترده فیلمهای خارجی، همراه با موزیک، آواز، رقص و صحنههای شهوتانگیز بود. به اعتقاد وی، آگهی فیلمهای خارجی و هنرپیشههای معروف فیلمها، در جذب مردم به سینماها مؤثر بوده است. به طور کل، رژیم رضاشاه با هدایت استعمار، اقدامات وسیعی در جهت گسترش سینماها در کشور به عمل آورد و این نیز بدان جهت صورت میگرفت که سینما و فیلم، یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی در جامعه بود.
۳- نمایش نوسازی جامعه در راستای تحمیق
همچنین هر نظام غیرمردمی و تحت سلطه، ضرورتاً اقداماتی را نیز جهت رفاه و توسعه ملی که سرلوحه همه نظامهای مردمی است، انجام میدهد تا اینکه بتواند بدان وسیله بخش ناآگاه جامعه را فریب داده و در عین حال پوششی بر جنایتها و چپاولهای خود ایجاد کند. در دوره رضاشاه نیز برخلاف دوره قاجار، یک سلسله اقدامات عمرانی و همچنین تغییر ساختار و ارکان اداری، در راستای سیاست مدرنیزه کردن کشور صورت گرفته است. همین اقدامات، موجب فریب و انحراف افکار بسیاری گردیده که در قضاوتهای خود دچار تناقض و مشکل شدهاند و چنانچه توجه به علل و عوامل آنها صورت نگیرد، تصویر مثبت و خیرخواهانهای از حکام وقت به دست میآید، با این توجیه که نباید همه کارهای آنها را محکوم کرد! در حالی که باید توجه داشت همه این اقدامات، نه در راستای اهداف خیرخواهانه بلکه در جهت فریب عامه و سرپوش گذاشتن بر تداوم سلطه بیگانه و چپاول اموال و منابع ملی صورت میگیرد.
به نظر برخی نویسندگان، پس از جنگ جهانی اول، اوضاع کشور دگرگون گردید و ایران رابطه جدیدی با همسایگان خود و دولتهای دیگر برقرار کرد و بهترین فرصت برای اصلاح و ترقی کشور فراهم آمد؛ بنابراین مردم نیز با حسن نیت دور رضاشاه را گرفتند، اما به زودی پی به فریب وی بردند و ترجیح نفع شخصی وی بر نفع مردم را دریافتند و در اندک زمانی دانستند که دیکتاتوری، بلای جامعه است. از اینروی این گروه معتقدند چنانکه رضاشاه هم نبود با توجه به اوضاع بینالمللی بعد از جنگ جهانی اول، ایران هم همچون بسیاری کشورها، فرصت پیشرفت و ترقی را مییافت و آنچه رضاشاه در زمینه نظام سربازی، راههای شوسه، تأسیس بانک ملی، نظم ارتش، تأسیس دانشگاه و توسعه مدارس و... انجام داد، صد چندان با وجود مجلسی آزاد و نمایندگان منتخب مردم و حکومتی غیردیکتاتوری انجام میگرفت و تنها رضاشاه توانست فرصتهای گرانقیمت این کشور را بر باد دهد.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/