به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز، این روشندل موسیقیدان معتقد است خوباروی عاملی برای موفقیت است و در هر کار و حرفه ای که وارد می شوی باید بهترین باشی.
پای گفتگوی این موسیقیدان روشندل می نشینیم.
احسان اسماعیلی متولد ۱۸ خرداد ماه ۱۳۶۸ در استان بوشهر، بندر گناوه هستم که از بدو تولد از ناحیه هر دو چشم نابینا بودم.
در پنج سالگی برای بهرهمندی از امکانات آموزشی مناسب افراد نابینا، به اتفاق خانواده به شیراز مهاجرت کردم.
از کودکی به موسیقی علاقهمند بودم و از سن هشت سالگی با آموختن نوازندگی ساز کیبورد وارد دنیای موسیقی شدم.
دارای مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از دانشگاه آزاد اسلامی،مشاوره حقوقی به افراد مختلف در پروندههای حقوقی به صورت داوطلبانه از سال ۱۳۹۵، دارای مدرک icdl از فنی حرفهای، دارای مدرک برنامه نویسی وب به زبان PHP از فنی حرفه ای، تسلط کامل به اینترنت و طراحی وب سایت و وبلاگ نرمافزارهای ویرایش صدا و تولید محتوا برای وب سایت، وبلاگ و شبکههای اجتماعی در زمینههای مختلف و انتخاب به عنوان کتابخوان نمونه کشوری در نهاد کتابخانه های عمومی کشور و تجلیل از سوی وزیر وقت ارشاد در تالار همایش های بینالمللی صدا و سیما هستم.
در زمینه موسیقی و نوازندگی کیبورد از سال ۱۳۷۶، آواز در سال ۱۳۹۲ و خوانندگی حرفهای از سال ۱۳۹۹.
بله در گویندگی و فن بیان، گویندگی نریشن برای کلیپهای ویدئویی، نرم افزارها و سخت افزارهای رایانهای از سال ۱۳۹۰، دکلمه و خواندن اشعار و متون ادبی از سال ۱۳۹۲، دوبله فیلم و انیمیشن از سال ۱۳۹۸، رایانه و برنامه نویسی، طراحی بازیهای رایانهای ویژه افراد نابینا از سال ۱۳۹۰، ارائه مشاوره و طراحی برنامههای دسترس پذیر برای افراد نابینا از سال ۱۳۹۰ فعالیت دارم.
من از همان کودکی و شاید به دلیل نابینایی این قضیه بیشتر مشهود بود که به دنیای صدا علاقه بسیاری نشان می دادم.
حالا چه موسیقی بود و چه خواندن شعر که آن موقع ها شعرهایی را که حفظ می کردم روی نوار کاست می خواندم و حتی مصاحبه هایی هم با خانواده به تقلید از رادیو و تلویزیون در عالم بچگی ترتیب می دادم و آن ها را هم ضبط می کردم.
تا این که وارد مدرسه شدم و بیشتر به موسیقی و کیبوردنوازی رو آوردم و در کنار درسم همیشه کیبوردنوازی می کردم و بعدها هم دوره های تخصصی آواز را گذراندم و دوره تخصصی دوبله را هم در خدمت آقای کیوان عسکری بودم و در حال حاضر هم مشغول ضبط آلبوم موسیقی به صورت حرفه ای هستم.
اگر بخواهم خیلی خلاصه به این سوال پاسخ دهم باید بگویم که هیچ وقت خودم را اول یک نابینا ندیدم یعنی صفت معلولیت و نابینایی را بعد از پذیرفتن نقشی که بر عهده می گرفتم به خودم نسبت می دادم.
نکته دیگر که می تواند عاملی برای موفقیت باشد خودباوری است من هیچ وقت احساس نمی کردم چیزی از سایرین کم دارم و همیشه تلاش می کردم بهترین خودم باشم هیچ وقت دنبال مقایسه با دیگران نبودم.
درس می خواندم چون درس خواندن را دوست داشتم نه این که مجبور باشم شاگرد اول باشم به موسیقی و آواز روی آوردم چون به موسیقی علاقه داشتم.
اگر بخواهم کمال گرایانه به کار حرفه ای نگاه کنم می توانم بگویم هیچ کار حرفه ای تا کنون انجام نداده ام اما اگر بخواهم به دید تخصصی به مسئله نگاه کنم من دوره های اجرا و دوبله فیلم و سریال و آواز را به طور تخصصی گذرانده و دنبال می کنم و در زمینه خوانندگی نیز قطعاتی را آماده کرده ام و در دست تهیه دارم که امیدوارم برای مخاطبانم لذتبخش باشد در دوبله چندین فیلم و انیمیشن نیز حضور داشتم و به بیان نقش پرداختم.
این که در هر کاری که وارد می شوم بهترین خودم باشم، چه از نظر شغلی و چه در خانواده به عنوان یک پدر برای فرزندم یا شوهری برای همسرم و خلاصه در همه جوانب زندگی دلم می خواهد بهترین باشم.
هنر از نظر من همان معنایی را دارد که از نظر هر علاقه مندی به این حوزه می تواند داشته باشد و اینکه در درک حسی هنر تفاوت وجود دارد.
برای مثال همه افراد، با تمامی رشته های هنری که با حواس پنجگانه قابل دریافت است ارتباط برقرار می کنند اما برای یک شخص نابینا، هنرهای بصری حذف می شود و با آن دسته از هنر که با لمس، شنیدن بوییدن و چشیدن قابل درک باشد ارتباط پیدا می کند و من هم که با صدا و تکنیک های مربوط به آن از قبیل صداسازی، آهنگ سازی، زیر و بمی آن، اوج و فرود و خلاصه مقوله هایی که به حوزه صوت مربوط می شوند بیشتر مانوس هستم.
برخی چنین تصوری دارند و همگان این طور فکر نمی کنند و من احساس می کنم چنین تصوراتی در وهله اول از نا آگاهی افراد ناشی می شود که عوامل زیادی هم بر این نا آگاهی ها دامن می زنند.
رسانه ها که وظایفشان را به خوبی در انتقال مفاهیمی مثل معلولیت حالا از هر نوعی که می خواهد باشد انجام نمی دهند ، کتاب های خوبی در حوزه فرهنگ سازی نداریم و از آن مهم تر خیلی از دوستان نابینای من خودشان را چنان که هستند باور ندارند و به سختی وارد جامعه, می شوند.
خانواده من هم در این مسئله نقش مهمی ایفا کردند هیچ وقت به خاطر این که من نمی بینم به من نگفتند بده میوه را برایت پوست بگیریم، بگذار پتویت را تا کنیم، اجازه بده لباس هایت را برایت اتو کنیم چون تو نمی بینی، اول کار را به من آموزش دادند و بعد به قول معروف ریش و قیچی را دست خودم سپردند.
این که در برخی فضاها مجبور بودم به دلیل همان فرهنگ سازی غلطی که گفتم برای انجام ساده ترین کار اول خودم را اثبات کنم، بهتر است این طور بگویم خیلی جاها ناچار می شدم خودم هم فرهنگ سازی کنم و هم کارم را انجام دهم و این کار انرژی به مراتب بالایی را از من می گرفت.
فضاهای شهری مناسب سازی نشده که مشکل من و همه دوستان نابینایم هست و این باعث می شود خیلی وقت ها در خانه بنشینند و بیرون نیایند که البته اشتباه است اما بالاخره نگاه همه افراد به موانع سر راه یکسان که نیست.
توصیه من به نابینایانی که خیلی زود مجبور هستند خودشان را برای هر کار ساده ای اثبات کنند دلسرد نشوند، امیدشان را به راحتی از دست ندهند، تعداد انگشت شماری وجود دارد که هر قدر برایشان مسئله ای را توضیح دهی نمی پذیرند وگرنه برای بیشتر افراد وقتی شرایط یک فرد نابینا توضیح داده شود واکنش قابل قبولی نشان می دهند.
توصیه دیگرم این است که همیشه با دست پر وارد جامعه شوند.
به طور کلی جامعه ایرانی مردمانی دارد که وقتی به چشمشان ببینند که تو می توانی از پس کارهایت برآیی تو را به جمع خودشان راه می دهند و عادی برخورد می کنند.
این که وقت بیشتری را به موسیقی و خوانندگی اختصاص دهم و بتوانم آثار ماندگاری راهی بازار موسیقی کشور کنم.
سوال خوبی پرسیدید، برخلاف تصور عموم، عمده آثار هنری به ویژه موسیقی، حاصل تلاش و زحمات جمعی است و تنها خواننده نیست که کار را پدید می آورد.
شاعر، آهنگساز، تنظیم کننده، نوازندگان مختلف و خواننده در پدید آوردن کار نقش دارند و حاصل زحمات همگی است که در قالب یک محصول نهایی به گوش شنونده می رسد.
پس جا دارد که در این جا از احمدرضا محمدزاده آهنگساز و تنظیم کننده، نوازندگان علیرضا حقجو، آرشام غفاری و حیدر داریس، علی تیمناک، هادی صفایی و فاطمه یوسفی تیم تولید محتوا، مدیر محترم برنامه هایم آقای عباس معتمد و کسانی که از جان و دل برای تولید و معرفی آثار تلاش کردند قدردانی می کنم.
همچنین تشکر ویژه از دوست و یار همیشه همراه آقای علیرضا دهقانی دارم که همواره امیدبخش من بودند و راه های سخت با وجود ایشان برایم آسان شد.
انتهای پیام/ت