به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اینفلوئنسرها الهههای شبکههای اجتماعی هستند. طرفداران زیادی دارند که هر لحظه پیگیرشان هستند تا هیچ فیلم و عکسی از آنها را جا نیندازند و تلاش میکنند با آنها همکلام شوند و تا آنجا که میتوانند فعالیتهایشان را تقلید کنند. شبیه آنها از خواب بیدار شوند، شبیه آنها بخورند. شبیه آنها لباس بپوشند، تولد بگیرند، ازدواج کنند و حتی عکس بگیرند. آنها تبلیغات اینفلوئنسرها را اغلب دنبال میکنند. کمپینها و مسابقاتشان را به امید جوایز مختلف و همراهی با آنها شرکت میکنند و خودشان را جزئی از جامعه بزرگ طرفداران آنها میدانند و در دلشان هر لحظه آنها را تحسین میکنند.
اینفلوئنسرها و بلاگرهای شبکههای اجتماعی در هر روز ماه به شکل قارچگونهای در حال افزایش هستند و به دنبال آنها کاربرانی که میل به شبیه شدن به آنها را دارند به شکل قارچگونهای اضافه میشوند. بررسی اینفلوئنسرها و تاثیراتشان بر سبک زندگی و حتی مسائل اقتصادی و فرهنگی کشور موضوعیست که سالها نسبت به آن غفلت شدهاست و هیچگاه هیچ متولی تصمیم و ارادهای مبنی بر سروسامان بخشیدن به فعالیتهای آنان را نداشت.
چندی قبل در سامانه فارس من خبرگزاری فارس کمپینی درباره برخورد با مافیای اینفلوئنسرها به ثبت رسید و توانست امضاهای زیادی را نیز از آن خود کند. در این کمپین که برگرفته از اعتراضات بسیاری از فروشگاههای برخط و فعال در اینستاگرام بود. آنلاینشاپهایی که ناچارند برای دیده شدن در فضای شبکه اجتماعی زیر تیغ تیز مبالغ سنگین اینفلوئنسرها بروند. اینفلوئنسرهایی که به شکل مافیایی میتوانند در صورت اعتراض یک صفحه تجاری او را با قدرت مافیایی خود از کار بیندازند. همین موضوع سبب شد با «امیر مجرد» مشاور و کارشناس شبکههای اجتماعی یا کارشناس و تحلیل گر اکوسیستم اینفلوئنسری گفتگو کنیم.
در ادبیات شبکههای اجتماعی «بلاگری» به چه معناست؟ و آیا «بلاگر»های امروزی با تعریفهای اولیهای که برای این کلمه ارائه شده است مطابقت دارند؟
بلاگر از وبلاگنویسی میآید. قبلتر کسی که بلاگنویس بود و با وبلاگ سر و کار داشت را بلاگر مینامیدند. شما اگر مقالات چند سال پیش را هم ببینید، کسی که در فضای وبسایت بلاگ مینوشت و محتوا تولید میکرد، بلاگر نام میگرفت؛ تولید محتوایی بصورت تخصصی در فضای وبلاگ با نوشتن نقطه نظراتشان.
با ظهور شبکههای اجتماعی، صفحاتی که در این بستر نیز شکل گرفتند شروع به تولید محتوا کرده و در کنار آن به امر تبلیغات نیز مشغول شدند و خود را تحت عنوان بلاگر تبلیغاتی نامیدند. این صفحات بدور از توجه و داشتن دانش کافی در زمینه چیستی بلاگری و تاریخچه آن، روز به روز با تولید محتواهای حداقلی و رشد صفحات خود، این عنوان را برای خود و دیگران بزرگ و مهم جلوه دادند و متاسفانه از سوی برخی از دیجیتال مارکترها و آژانسهای تبلیغاتی نیز با برگزاری دورهها و آموزشهای حداقلی و همچنین کمپینهای تبلیغاتی جهت رشد صفحات به صورت زود بازده (و در عمل نابودکننده)، بر توهم شکل گرفته یک برچسب حرفهای و مهر تایید زدند!
بلاگر و بلاگری همانطور که اشاره شد نیازمند یک محتوای تخصصی و ارزشمند است و با تغییر بستر از فضای وب به شبکههای اجتماعی، به معنی دست کشیدن از معنا و رسالت اصلی خویش نمیباشد. اگرچه متوجه آن هستیم که جنس محتوای شبکههای اجتماعی با فضای وب سایت متفاوت است و رسالت هر کدام و رفتار کاربران در آن فرق دارد. گاهی در این فضا نیازمند تولید محتوای روزمره به صورت نمکین و در خلال محتوای ارزشمند و تخصصی هستیم و این مساله نه تنها اشکالی ندارد بلکه سبب تنوع و ارتباط نزدیکتر با مخاطب نیز میشود، اما مشکل از آنجایی شروع شد که خود اتفاقات و جریانات روزمره افراد به اسم محتوا تمام شد و اگر فردی تنها با ساخت اکانت اینستاگرام شروع به تولید محتوای روزمره خود از صبح تا شب مینمود، عنوان بلاگر نام میگرفت! یعنی یک ارزشگذاری حداقلی برای معنا و مفهوم بلاگری و همچنین محتوای تولید شده. در کنار این مساله هم، همانطور که گفته شد برخی با عنوان مشاورنماهای اینستاگرامی و بدون تحقیق و مطالعه در چیستی و چگونگی فعالیت در صنعت بلاگینگ، شروع به تولید محتوا و مشاورههایی از این جنس که مردم کنجکاو هستند، مردم فضول هستند، مردم به دنبال این هستند که تو چه میخوری، کجا میروی و دیگر محتواهای حداقلی، این جنس محتوا را رواج دادند و با بیان اینکه تو به عنوان بلاگر باید این حس را در افراد به صورت مداوم تقویت کنی تا بتوانی آنها را به دور خود جمع کنی و شبیه جوجه اردک دنبال رو خود بکشانی، برآتش شکل گرفته دمیدند!
بنابراین ما وقتی درباره تولید محتوا در شبکههای اجتماعی و خاصه اینستاگرام صحبت میکنیم، یعنی قبل از دیدن یک پست یا فالو کردن یک صفحه با بعد از آن، یک ارزش افزودهای برای من به عنوان مخاطب ایجاد شود. با بوم رنگ درب قابلمه، واقعا چه ارزش افزودهای برای من ایجاد میشود؟! تازه اگر این مساله برای فردی که میخواهد وارد صنعت بلاگری بشود جا بیافتد که میتواند با تولید محتوا از روزمرگیهای خود بلاگری کند و پول دربیاورد و جایگاه اجتماعی و ... نیز بدست بیاورد، دیگر چه پیج او ۱۰k باشد و چه ۱۰۰k و حتی بالاتر، برایش فرقی ندارد! زیرا از همان روز اول این دهنیت و باور در او شکل گرفته است که: «تو میتوانی از فرایند روزمره خانهات چیزی تولید کنی که برای مردم کنجکاوی به همراه میآورد.»؛ پس من هر روز میتوانم برای مخاطبانم چه ۱۰k باشند و چه ۱۰۰k و چه ۱m یا بیشتر، چیزی تولید کنم که با همان استراتژی حداقلی روز برابر باشد و من هم شبیه حباب تو خالی بزرگ و پولدارتر شوم.
پس چرا روز به روز به تعداد دنبالکنندگانشان اضافه میشود. آیا به معنی این نیست که دنبال کنندگان همین محتواها را دوست دارند و آن شخص مهم است؟
قطعاً یک بخش از آسیب شناسی شهرت دیجیتال شکل گرفته، نیازمند واکاوی و بررسی توسط جامعهشناسان و روانشناسان در این زمینه میباشد. اما پاسخ به این سوال را از دو منظر باید بررسی کرد: بلاگرنماها و مشاورنماهای اینستاگرامی و مردم.
بلاگرها و مشاوران اینستاگرامی به صورت تجربی به این مساله پی برده اند که بلاگرها با تحریک حس کنجکاوی مردم نسبت به امور شخصی زندگی خود، میتوانند روز به روز بر تعداد دنبال کنندگان و هواداران خود بیافزایند؛ بنابراین یک قسمت مربوط به این میشود که بلاگرنماها دارند از این حس کنجکاوی به نفع شخصی خود سود میبرند و لذا به کار خود از این طریق ادامه میدهند.
از طرف دیگر مردم نیز که خواسته یا ناخواسته نسبت به عادتهای غلط و حس کنجکاوی بی مورد خود دامن میزنند و در این مسیر همراهی کرده و شبیه عروسکهای خیمه شب بازی اجازه میدهند که این صفحات به هر مدلی که میخواهند با آنها رفتار کنند و آنان را بازیچه مقاصد شخصی شان کنند!
بنابراین در این پازل یک قسمت داستان آژانسهای تبلیغاتی و دیجیتال مارکتها بودند، یک قسمت خود بلاگرها و قسمت دیگر الگوریتم شبکههای اجتماعی. چنانچه در این باره برخی از کارمندان اینستاگرام، توییتر و سایر شبکههای اجتماعی، رسماً در یک مستندی که «معضل اجتماعی» نام دارد و در VOD موجود است، گفتند الگوریتم این شبکههای اجتماعی طوری است که شما اگر محتوای زرد تولید کنید، میزان وایرالش بیشتر از محتوای باکیفیت است. چرا؟ چون اقبال عمومی وجود دارد.
پس یک قسمت داستان این است که الگوریتم هوش مصنوعی شبکههای اجتماعی نیز برای پایبند کردند کاربران نسبت به استفاده و چک کردن دائمی اکانتهای خود، بدنبال این سرگرمی و برانگیختن حس کنجکاوی مردم هستند.
خب وقتی این اقبال وجود دارد چاره چیست؟ همین اقبالها مگر اینفلوئنسرها را در شبکههای اجتماعی به وجود نیاوردهاست؟
اینجا این سوال پیش میآید که آیا هر اقبالی قابل تایید است؟ شما کتاب «بدون فیلتر» که در زمینه اینستاگرام نوشته شدهاست را که بخوانید، میگوید داستان اینستاگرام اصلاً این نبود که این اتفاق بیفتد! قرار بود داخلش صداقت، جذابیت و خلاقیت وجود داشته باشد. کمکم نوع نگاه زاکربرگ و دیگر افراد در این شبکه اجتماعی تزریق پیدا کرد و به دنبال محبوبیت بیشتر به هرقیتی بودند. در کنار آن آژانسهایی مثل نایک و کوکاکولا برای اولین بار روی اینفلوئنسر مارکتینگ کار کردند و همکاریهای تبلیغاتی این سبکی را اجرا نمودند. این کار هم برای شرکتی که دارد آن پلتفرم را مدیریت میکند و هم برای مخاطبین و هم برای دیگر برندها جذاب شد! نایک و کوکاکولا به برخی از اینفلوئنسرها جایگاه و تجربه جدید دادن و گفتند تو بعنوان یک شخص میتوانی این را محصول معرفی کنی و تازه هزینه یا تعداد قابل توجهای کالای ما را به صورت رایگان داشته باشی.
بگذارید کمی ریشه ایتر به این مساله بپردازم؛ برای شکلگیری و نطقه آغاز تولد شبکههای اجتماعی دلایل مختلفی میآورند. مهمترین دلیلی که از نگاه من مهم و دلیل اصلی میتواند باشد «شکلگیری جامعههای جزیرهای» است. جامعههای جزیرهای به عنوان مثال در اینستاگرام یعنی اینکه من یک پیجی دارم با یک تعداد فالوور. پس یک حزب یا یک جزیره از نظام فکری، نظام سبک زندگی و دیگر عقاید و باورها و رفتارهایم تشکیل دادهام. یعنی من این مدلی فکر میکنم، هرکس دوست دارد میتواند اینجا بماند و هرکس دوست ندارد میتواند برود. برای اینکه آن مخاطب بلاک نشود و همراهی داشته باشد و بگوید من فالوور فلانی هستم، ناخودآگاه و کمکم خوراکهای فکری، رگههای سبک زندگی و دیگر خوبیها و بدیها به او انتقال پیدا میکند و آن وقت میشود که یک بیوتی بلاگر به فالوورهای خود میگوید: «بچههای بیوتی من» یا «فالوورهای بیوتی من!»؛ یعنی به آنها یک سری برچسب و اتیکت میخورد و این در حالی است که تا دیروز من نیاز داشتم که من را به فلان بلاگر بیوتی بشناسند، حالا دارم به خود فالوئرم برچسب میزنم و میگویم، چون در جزیره و قلمرو من اومدی باید هر طور من میخوام صدات بزنم تا روز به روز دغدغت بیشتر بشه که شبیه من بشی و توهم این رو بداری که واقعا مثل عضوی از خانواده من هستی!
بیشتر کسانی که از بلاگرهای شبکههای اجتماعی استقبال میکنند از چه قشری هستند؟ و چرا دارد این اتفاق بیشتر برای پیجهای روزمرگی میافتد؟
ما یک اقبال عمومی داریم نسبت به این فضا و محتواهایی که وجود دارد. طبیعی است که شما اگر محتواهای حداقلی بخاطر حس کنجکاوی مردم تولید کنید، این اقبال از طرف آنها به سمت شما بیشتر میشود. البته اتفاقی هم که در نتیجه میافتد این است که کیفیت صفحه شما و خروجی شما و خود شخصیت شما حداقلی میشود! غالباً افراد پرسشگر در دایرکتهای بلاگرها و اینفلوئنسرها افرادی هستند که سطح درآمدی ضعیفی دارند. واقعا یک یک خانم شاغل یا هرکسی که درآمد مناسبی دارد، فرصت این را ندارد که به یکسری چیزها بپردازد. نهایتش این است که نگاه میکند آن بلاگر یا اینفلوئنسر چه چیزی را تبلیغ میکند و آیا نیاز دارد یا ندارد و بعد بررسی میکند و خرید میکند یا نمیکند. متاسفانه همینجا این مطلب را مستند بگویم که: این میزان از کنجکاوی بانوانی که به بلاگر میگویند در یخچالت را باز کن برای من عکس بگیر و استوری بگذار، این میزان از کنجکاوی و تمایل به ورود در حریم خصوصی، مربوط به قشر شاغل یا دارای درآمد متوسط به بالا نیست! بلکه از جامعهای است که بخاطر اینکه در خانههای قوطیکبریتی به اجبار نشستهاند و با توجه به شرایط بد اقتصادی و همچنین محیط کرونایی نمیتوانند درست و هرجایی بیرون بروند و لذت ببرند؛ نمیتوانند حداقلیات یک زندگی نرمال را داشته باشند و خیلی مثالهای دیگر، لذا تنها جایی که برای تفریح باقی میماند، یک قاب گوشی است و در قاب گوشی نیز با کنجکاویهای مسموم خودش را سرگرم میکند و آخر شب سرش را با حسرت روی بالش میگذارد. به تعبیری او فقط در این فضا هیپنوتیزم فکری میشود! رویا و حسرت و افسردگی میخرد!
این حجم از اقبال مردم جامعه به چنین سبک زندگیهایی در اینستاگرام چه چیزی را نشان میدهد؟
راضی شدن به حداقلیات برای شبیه شدن به زندگی افرادی که از دید مردم جامعه اینها برای لذت بردن از زندگی و تحقق رویاهاشون، زندگی میکنند و ما برای زنده ماندان زندگی میکنیم! گویی جنگ بین بقاء و لذت است! من برای لذت بردن از زندگی این افراد، سعی میکنم با دیدن رویاهای ذهنیم در قاب این صفحات و آه حسرت کشیدن، کمی سر خودم را گرم کنم و البته گاهی هم تلاش کنم راههای حقه بازی را یاد بگیرم و خودم را شبیه اینان بالا بکشم! به هر قیمتی!
این مساله را هم میتوان به راحتی از رفتارها و واکنشهایی که در اینستاگرام انجام میشود، ارزیابی و تحلیل کرد. من یک تعبیری دارم که کمی هم مبالغه دارد، ولی واقعیت است. میگویم کسی که انسان را بشناسد، اینستاگرام را شناخته و کسی که اینستاگرام را بشناسد، انسان (مردم) را شناخته است. زیرا کاملاً مبتنی بر رفتارهای انسان است؛ لذا وقتی خیلیها میگویند فضای مجازی بالاخره حقیقی است یا مجازی؟ من میگویم اتفاقاً تبلور حقیقت پشت پرده است و دقیقاً آن چیزی که ما قایمش کرده بودیم را دارد به ما نشان میدهد. بعضیها میگویند زندگی اینها این مدلی نیست. کلی چالش دارند. من میگویم قبول. ولی همین که آن فرد میخواهد چنین سبک زندگی را از خودش نشان دهد که حقیقی است. پس شخصیت او واقعا این مدلی است و دارای حفرههای شخصیتی است و به اصلاح ادای نوکیسهها را در میآورد. زیرا این افراد برای اثبات خود و داشته هایشان به دنبال اثر گذاری بیشتر هستند و این اثر گذاری را هم اینفلوئنسری میدانند.
اصلا واژه «اینفلوئنسری» در شبکههای اجتماعی به چه معناست؟
اگر من بخواهم مساله اینفلوئنسری را تشریح کنم مفصل است، اما واژه اینفلوئنسر در لغت به معنی «تأثیرگذار» است. اما در دنیای شبکههای اجتماعی به کسانی که در یک یا چند شبکه اجتماعی شناخته شده و طبیعتا اثر گذار هم هستند، اینفلوئنسر میگویند.
بقول یک از نویسندگان در حوزه بانوان، بخوان اینفلوئنسر، بنویس تأثیرگذار. زیرا روی اقدامات و رفتارها و چیزهای دیگر دارد تأثیر میگذارد. جنس اثرگذاریهایش را گاهی اوقات روز اول مشخص نمیکند. اوایل که کوکایین آمد، خود فروید یکی از کسانی بود که از آن استفاده کرد و از آن تعریف و تمجید کرد و گفت: «چقدر کوکایین خوب است. به من شادابی میدهد.» بعد از ۵سال فهمیدند که چه اثرات مخربی دارد.
ما داریم میگوییم تأثیرگذار، در حالیکه ۵_۶ سال پیش وقتی میگفتیم اینها تاثیرگذارند قبول نمیکردند. میگفتند «بابا ول کن! سخت نگیر!» الان آن تأثیرگذاری، شبیه کوکایین، بعد از ۵_۶ سال مشخص شده است که رفتار تو، قهوه درست کردن تو، ادبیات تو، چه اثراتی بر دیگری میگذارد.
البته به تعبیر دیگر اینفلوئنسرها را در حقیقت سلبریتیهای شبکههای اجتماعی نیز میدانند. چناچه شما قبلاً در سلبریتیها میدیدید که قربان صدقهها و اقبالهای اینچنینی را به مردم نشان میدادند. یعنی در واقع میتوان گفت پیشروان و طلیعهداران این مسئله سلبریتیها هستند. خیلی از بازیگرهای مختلفی که در این فضا بودند و در جامعه هم حضور داشتند، در اخبارشان یا در شبکههای اجتماعی قبلی میدیدیم عکسهایی منتشر میکردند که مردم دورشان جمع شدهاند یا اقبالی از سوی مردم به سمتشان آمده است. اصلا یکی از چیزهایی که در داستان سلبریتیها بود، بحث شهرت و اقبال عمومی بود. اصلاً سلبریتی این را دوست داشت و در صحبتهایش میگفت من مدیون مردم هستم و.... الان همان مدل حرف زدن، همان ادبیات و همان تفکرات در قالب شبکههای اجتماعی انتقال پیدا کرده است و ما با پدیده نوظهوری بنام «اینفلوئنسری» یا به تعبیر جامعه شناختی «مشاهیر دیجیتال» مواجهیم؛ که خواستگاهش بصورت خیلی پررنگ از شبکههای اجتماعی شکل گرفته است و به همین خاطر است که میگوییم ما با سلبریتیهای شبکههای اجتماعی مواجهیم. کسانی که همکاری با آنها حتی برای خود سلبریتیها هم افتخار تلقی میشود. حتی صدا و سیما، انتشاراتها، پایگاههای خبری و خبرگزاریهای ما و دیگر افراد میگویند برو مجری یا فردی را انتخاب کن که دارای صفحه پرفالووری باشد. حتی میبینیم همین اینفلوئنسرهای شبکه اجتماعی مهمان برخی از برنامههای تلویزیون میشوند و تلویزیون از این بابت خیلی هم خوشحال است.
خب طبیعتا برخی از چهرهها که توانمند هم هستند و حرفی برای گفتن دارند توانستهاند در شبکه اجتماعی رشد کنند و تبدیل به اینفلوئنسر شوند. اما تا اینجا ما در جهت مخالف با اینفلوئنسرها صحبت کردهایم. مرز کجاست؟ چه خطکش و مرزی وجود دارد که یک برنامه تلویزیونی در دعوت از مهمانهایش لحاظ کند؟
همینطور که ما آسیبشناسی میکنیم، از آن طرف هم میگوییم که اینستاگرام سکویی شبیه به عصر جدید است که میتواند یک پرش قوی برای شخصیت شما به همراه داشته باشد. یکی از بحثهایی که در دروس «برند سازی شخصی» وجود دارد این است که میگویند چه چیزی را از آقای ایکس بگیرید دیگر ایکس نیست. این سوال را هم کسانی که میخواهند با بلاگرها کار کنند و هم بلاگر باید از خودش بپرسد؛ که چه چیز را از خودشان بگیرند دیگر بلاگر نیستند. برخی از اینها اگر رسانه را از آنها بگیرید، هیچ چیزی نیستند! اصلا شخصیت بیزینسی یا فردی موفقی ندارند. من بارها گفتهام برخی از فعالان شبکههای اجتماعی ادعای بیزینس حرفهای دارند، ولی حتی شخصیت بیزیسنی هم ندارند و پولهای سنگین در میآورند. مثل کسی که بنز خریدهاست، اما در حد پیکان نمیفهمد که چه طور از آن استفاده کند! برای همین است که تعداد زیادی از این افراد کوتوله شخصیتی هستند و بعد از مدتی این مساله از یک جایی بیرون زدهاست و همه فهمیده اند که شخصیت اغلب اینها شبیه کاریکاتور بوده است! اما اگر بخواهیم مرز را متوجه شویم باید بگویم این به کیفیت شخصیت و ارزشمندی محتوایی که تولید میکنند بر میگردد. بررسی باید همه جانبه انجام شود. شما وقتی میخواهید به عنوان تلویزیون با یک اینفلوئنسر یا بلاگر همکاری کنید باید بدانید که او آیا شخصیتی هست که برای خودش بیزینس داشته باشد. یا با چند پست شال بستن پیجش را بالا آورده و هیچ فعالیت مشخص دیگری ندارد. بعد باید بگویی آیا در بیزنیس و مارکت خود، شخصیت منفوری است یا مثبت است؟ قسمت دیگر این است که خود آن شخص و محتوای صفحهاش چگونه است؟ آیا قابل قبول است؟ یا خیر. خیلی از اینها با افرادی که در دایرکت مرتبط هستند خیلی با بددهنی حرف میزنند. و، چون اعتراضات نسبت به آنها در روزهای اخیر بسیار زیاد شده است این مساله را همه فهمیده اند. وگرنه پیش از این صاحبان کسب و کار یا مردم به دلیل ترس از تهدیدهای مختلف برخی از اینها جرات واکنش و افشاگری نداشتند، اما حالا جرات این مساله هم پیدا شدهاست.
به تازگی در فضای اینستاگرام جنبشها و کمپینهایی علیه اینفلوئنسرها و بلاگرها صورت گرفتهاست. بسیاری از فروشگاههای اینترنتی و برخط دور هم جمع شدند و از نارضایتیها و بداخلاقیهایی که از سوی آنها دیدهاند صحبت میکنند. در سامانه فارس من نیز در همین راستا کمپینی ثبت شدهاست که در کوتاهمدت توانسته امضاهای زیادی جمع کند. به نظر شما این فوران یکباره ناشی از چه چیزی است؟
این فوران کنونی ماحصل آن تلنبارهایی است که بلاگرها در این ۵_۶ سال مخفی کردند و نشان ندادند. الان یک عقده روانی یا حق ضایع شدهای در تمام بخش جامعه شکل گرفتهاست و هرکس دستش میرسد میخواهد یک چنگی بزند. زیرا صاحب کسب و کار از هر اتفاقی میترسید. بعضی از صاحبان کسب و کار میگفتند الان برخی از بلاگرها این کار را کردهاند که اگر صاحب کسب و کاری اعتراض کند به او میگویند یا دهنت را ببند یا آبرو و اعتبارت را از بین میبرم و به همه میگویم کلاهبرداری! برخی از آنها هزینههای چند ۱۰ میلیونی به آژانسهای تبلیغاتی میدهند تا برخی را حمله ریپورتی بکنند تا صفحه مجازیشان بپرد.
اگر بخواهید یک تعریف مشخص برای بررسی آسیبهای فضای اینفلوئنسر مارکتینگی که وجود دارد بدهید چه میگویید؟ آنها را باید از چه جنبههایی مورد مطالعه قرار داد و آسیبهایشان را بررسی کرد؟
ما به صورت کلی سه دسته اشکال در این مسئله داریم: تعرفه، رفتار، محتوا. به برخی از صفحات هر سه دسته اشکال وارد است، به برخی دوتا و به برخی از آنها یکی از این اشکالها. اینکه به هیچ یک از صفحات اینفلوئنسری در بین بیش از یک میلیون صفحه اینفلوئنسری که ما داریم از نانواینفلوئنسر و میکرواینفلوئنسر گرفته تا مگا اینفلوئنسر، هیچ یک از این اشکالات وارد نباشد، بشدت کم است.
در بخش تعرفه نیازمند ارائه تعرفه بر اساس مولفههای کارشناسی و قابل ارزیابی میباشد.
در بخش رفتار، نیازمند برخورد حرفهای و منصفانه و محترمانه با صاحبان کسب و کار هستیم.
اصلاح رفتار در سه مرحله:
دریافت تبلیغ
انجام و حین تبلیغ
پایان تبلیغ
در بخش محتوا نیازمند تولید محتوای ارزشمند و مفید هستیم.
اینفلوئنسر مارکتینگ چیست؟ اینفلوئنسر مارکتینگ یا همان بازار تأثیرگذار شاخهای از بازاریابی است که به محوریت انسان شکل میگیرد و اجرا میشود. پس ما با یک بازاریابی مواجهیم که حول انسان میچرخد. این انسان چکار میکند؟ وقتی مارکتینگ به آن اضافه میشود، اشخاصی را که خریداران بالقوه هستند را باید بتواند روی خریدشان تأثیرگذار باشد. درواقع گفتیم اینفلوئنسرها افرادی هستند که روی تعدادی از افراد تأثیر میگذارند. اگر صرفاً اینفلوئنسر باشند که خب کاری با مارکت نداریم، ولی اگر بحث مارکتینگ باشد باید روی خرید مخاطبین خود با صداقت و اصولی تاثیربگذارد. پس در فضای مارکتینگ جنس اثرگذاری روی خرید محصول و اعتباربخشیدن به برند است.
باتوجه به همین نکته است که ما در بحث تعرفه میگوییم غیر کارشناسی مشخص شده است! زیرا میبینیم که تعرفهای را خانم بلاگر یا اینفلوئنسر به صاحب کسب و کار میدهد و در قبالش هم میگوید من تضمینی ندادهام که برای تو فروش ایجاد کنم. در حالیکه جنس مارکتی که او هست این است که روی محصول من باید اثر بگذارد. میگوید تفنگ نگذاشتهام روی سر مشتری که باید خرید کند، خب کسی هم تفنگ روی سر تو نگذاشته است که با این تعرفه کار کنی! چرا با تعرفه ۸ یا ۴۰ میلیون تومانی کار میکنی درحالی که فروشت برای آن بیزینس ۵میلیون تومان یا حتی صفر است؟ تو اگر میگویی این کار شغل من است و یک اینفلوئنسر بیزینسی هستی که واژه بیزینس کنار اسمت وجود دارد، پس باید بتوانی روی محصول بیزینس من اثرگذار باشی. خانمی که برای یک تکاستوری ۱۵میلیون دریافت میکند، مگر وارنبافت هستی که میخواهی بر قوه خرید من در ۱۵ثانیه اثر بگذاری؟ خب طبیعی است که نمیتوانی!
شما اگر بخواهی اصولی پیش بروی اصلاً محال است این حجم تبلیغات روزانه و هفتگی داشته باشی. ببینید در بازاریابی معروف است که میگویند: در دنیای کنونی مردم از شما محصول را نمیخرند، حست را میخرند، وقارت را میخرند، صداقتت را میخرند. این مؤلفهها است که از تو خریداری میشود نه کالا! اما حال میبینیم که اینفلوئنسر خودش به کالا تبدیل شده است و کالایی را معرفی میکند. یعنی هم خودت مصرف گرا شدهای و هم سفیر مصرف گرایی هستی؛ لذا طبیعی است دیگر ارزش افزوده و ارزشمندی نداری!
به همین دلیل من همیشه میگویم کیفیت صفحه زمانی ارتقا پیدا میکند که کیفیت شخص صاحب صفحه ارتقا پیدا کند. وقتی ما با یک صاحب بیکیفیت مواجه هستیم، طبیعتاً با یک صفحه بیکیفیت مواجهیم. ولو اینکه گهگداری خروجیهای خوبی هم داشته باشد.
اینفلوئنسرهای ایرانی موجود بیشتر از چه جنس افرادی هستند؟ آیا خیلی باهوشند؟ خیلی تجارت و بازاریابی میدانند که توانستهاند به درآمدهای کلان برسند؟
این را بدانید که اینفلوئنسرنماها افراد باهوشی نیستند، فقط زرنگاند! بین باهوشی و زرنگی فرق هست. این افراد غالباً افراد زرنگی هستند که درواقع کمی قسمت تقلیدشان هم قوی است، کمی حدس و گمانشان خوب است، ریسکشان خوب است، وقت گذاشتنشان خوب است و چیزهای دیگر. اما افرادی نیستند که لزوماً باهوش باشند یا سلامت شخصیتیشان را در این فضا لزوماً حفظ کرده باشند. برخی از این افراد بخاطر همین حرص و ولع زرنگ بودن در فضای بیزینسی، بازاریابی را با گرگ بودن اشتباه گرفتهاند. گرگ بودن مبتنی بر ادبیات نظام سرمایه داری، جامعه را تبدیل به یک جنگلی میکند که میگوید در بازار اگر نخوری، تو را میخورند! همان ادبیات در اینفلوئنسرهای ما وارد میشود و یکیشان نسبت به تعرفه ۶۰ میلیونی اش میگوید: «میتونم میگیرم، میتونی بگیر!» یعنی من بعنوان کسی که دارم بیزینس انجام میدهم، وقتی وارد این فضا میشوم میببینم کاملاً ادبیات نظام سرمایهداری وارد اینفلوئنسر مارکتینگ شده است. پس این خوراک فکری اقتصادی دارد به این سمت هم میآید. این میشود که خانمی که ه را از ب تشخیص نمیدهد، میآید و اینها را فقط بلغور و دیکته میکند.
چرا بیشتر اینفلوئنسرهای فعال به خصوص در حوزه سبک زندگی خانم هستند؟ و در مرحله بعد چرا بیشتر دنبال کنندگان و کاربران فعال در اینستاگرام که در حسرت و رویای این افراد هستند هم خانم هستند؟ آیا مطالعهای در زمینه وجود دارد؟
در مورد اینستاگرام باید گفت آقایان بیشتر تماشاگر هستند و خانمها بیشتر فعال هستند. به همین دلیل میتوان گفت جمعیت فعال شبکههای اجتماعی خانمها هستند و کثرت جمعیت با آقایان است. البته الان فضا از لحاظ جمعیت دارد به هم نزدیک میشود.
اینکه چرا بیشتر بلاگرها خانم هستند، بخشی از آن بخاطر فرهنگهای غلط ماست. استقلال خانمها در دورههای مختلف زیاد زیر سؤال رفته است و الان زمینه قدرتنمایی و به نمایش کشیدن آن استقلال فراهم شده است، برای اینکه بگوید من وجود دارم و میتوانم اثر بگذارم. خانمدیگری هم دنبال میکند، چون این بلاگر استقلال فردی دارد و او نیز به چنین خصلتی علاقمند است تا ببنید و در زندگی خود این مسیر را پیاده کند.
الان این مساله باعث شکافها و آسیبهای خانوادگی نیز شده است. در بین خانوادههای بلاگرنماها، درآمد خانمهایی که بلاگر هستند و همسرشان شغل دیگری دارد، بیشتر است، باعث مشکلات جدی زناشویی شده و مثلاً خانم بلاگر مدام میگوید همه زندگی را من خریدهام وگرنه تو با کدام حقوق میتوانستی اینها را بخری؟ استقلال زنها اشتباه نیست، اما چرا کار به اینجا میکشد؟ چون ما دچار فقدان الگوی صحیح هستیم. یک قسمت این آسیبها از یک جایی به بعد دیگر اینستاگرام نیست. اینطور جاها باید یک روانشناس کاربلد پا پیش بگذارد و درباره اصول زندگی زناشویی و چالش این چنینی صحبت کند.
به نظر شما آینده جامعهای که چنین اینفلوئنسرهایی داشته باشد و به آنها اقبال داشته باشد چه خواهد شد؟
محتوای حداقلی و زرد، مخاطب و مردم را حداقلی میکند. مردم حداقلی جامعه را حداقلی میکند، جامعه حداقلی کشور را حداقلی میکند و کشور حداقلی دیگر رویای پیشرفت را باید ببوسد و کنار بگذارد. چرا؟ چون اندیشمندان و نخبگان ما میبینند سالها دارند در اندیشه و هنر و سینما یا سایر صنایع کار و مطالعه میکنند بعد یک دختر با سسماست و کلیپهای داخل پارک الان ترکیه است و دنبالکنندگان میلیونی و درآمدهای بالایی دارد. یک اتفاقی اینجا دارد میافتد: نخبهسوزی و شخصیتسوزی.
طرف میگوید آقا هرچه چیپتر و سبکتر، موفقتر. تا پریروز اگر ایده احمقانهای وجود داشت ما به طرف میخندیدیم، اما الان پیج داریم در راستای ایدههای احمقانه با نزدیک به یک میلیون فالوور! میخواهم بگویم اینکه یک قسمت محتوا سرگرمی باشد اشکالی ندارد، ولی اینکه تمام دنیای ما متوجه یک سرگرمی باشد و در نازلترین سطح باشیم، اتفاقی که میافتد این است که خانم شوهردار در جلسه مشاورهاش میگوید چرا همسر من مدل همسر فلان بلاگر نمینشیند تا بند کفش مرا ببندد. یا دختری فشار میآورد که چرا مثل فلان شخص پدر و مادر من با بادکنکهای هلیومی و تزیینات فلانطور برایم تولد نمیگیرند. یا آن خانم میگوید چرا من در اتاقم را باز میکنم نباید با یک صحنه گل رز کف اتاق مواجه شوم؟ یعنی یک زندگی در قاب سلفی که دائماً باید سرت در گوشی باشد.
در مورد مافیاهایی که در بین اینفلوئنسرها وجود دارد توضیح بدهید. این مافیا چگونه و به چه شکل است؟
ما هزینههای ماهانه تا سالانه داریم. این گزارشی که خدمتتان عرض میکنم از صفحه دنیای اقتصاد است که کمی هم تحقیقات خودم را به آن افزودهام:
آمارها حاکی از آن است که تنها در اینستاگرام، بیش از ۵۰ پیج اینفلوئنسر ایرانی بالای ۳میلیون دنبالکننده دارند و فالوورهای بیش از ۶۰۰پیج بالای یک میلیون دنبالکننده است. هزینه متداول سفارش تبلیغات در صفحات اینفلوئنسرهای اینستاگرام، مبلغی درحدود ۱ تا بیش از ۱۰۰میلیون است (دنیای اقتصاد نوشته بود ۵تا۱۰۰، ولی ایشون گفت ۱ تا ۱۰۰) و هر کدام از اینفلوئنسرهای اینستاگرام، روزانه تعداد قابلتوجهی از چنین ویدئوها و استوریهای تبلیغاتی را در صفحات خود با مخاطبانشان به اشتراک میگذارند. برآوردهای مرکز پژوهشی بتا (پلتفرم تحلیل دادههای شبکههای اجتماعی) نشان میدهد تنها درآمد حاصل از تبلیغ و اطلاعرسانی توسط اینفلوئنسرهای اینستاگرامی در سال، مبلغی حدود هزار میلیارد تومان است. بهطوری که میتوان گفت مجموع درآمد ۶۰۰ اینفلوئنسر برتر اینستاگرام فارسی در یکسال چیزی درحدود درآمدی است که سازمان صداو سیما از تبلیغات بهدست میآورد.
نکتهای که مهم است این است که فقط خود اینفلوئنسرها گردش مالیشان یکهزارمیلیارد تومان سالانه است! هزار میلیارد تومان در سال فقط برای خودشان است. شما به این گردش مالی آژانسها و دیجیتال مارکترهایی که با اینها همکاری میکنند هم اضافه کنیدکه برخی بصورت نادرستی با باد کردن یک عده و کارهای دیگر افرادی را بالا میآورند و پولهای هنگفتی را مضاف بر عدد اعلام شده برای خود و بلاگر مورد نظر رقم میزنند.
گردش مالی مافیای کنکور طبق آخرین گزارشها حدود دوهزار میلیارد تومان است. ما با یک مافیایی مواجه هستیم که به اندازه مافیای کنکور بزرگ است. هزار میلیارد تومان گردش مالی سالانهشان است؛ بنابراین ما الان با فضایی مواجهیم که مافیاهایی بعضا از جنس آژانسها، مشاورها و خود بلاگرها هستند.
حرف بلاگرها چیست؟ چرا انقدر مخالف این هستند که در موردشان صحبت شود؟
اول میگفتند این یک تب است و میگفتند نباید به صاحبان کسب و کار رو بدهیم. اگر رو بدهیم، از فردا سر هر جریانی یک کمپین علیه ما راه میاندازند. پس ما باید پرقدرت پشت هم باشیم. بعد میگفتند چرا وجهه عمومی ما را خراب کردید. الان هم بلاگری که همان اول چیز دیگری میگفت، آمده دایرکت من و میگوید من حق میدهم که بروند پیگیری قانونی کنند. گفتم چطور چند هفته پیش این حق را نمیدادی؟ الان دیگر به این راضی شدهاند که بروید پیگیری قانونی کنید، ولی مردم چرا عدد و رقم ما را فهمیدهاند؟ باید گفت اگر عدد و رقم شما و صداقتتان با مخاطب مشکلی ندارد، چرا باید اینکه مردم بفهمند، اینقدر برایتان ناراحتکننده باشد؟
بنابراین ما درباره فضایی گفتگو میکنیم که نه تنها حساب کتاب ندارد، بلکه چیزی بنام حرفهای بودن هم نمیبینیم. بیشتر شبیه یک خاله زنک بازی پرحاشیه است.
این کمپین مطالبه از بلاگرها که بین فروشگاههای اینترنتی و یا به اصطلاح «آنلاینشاپ»ها راه افتادهاست از کجا شروع شد؟
از آنجایی شروع شد که گفتیم صاحبان کسب و کار پول میدادند، آن متن تبلیغاتی برایشان میآمد که در آن نوشته بود اگر مایلید با من همکاری کنید، ۴استوری مبلغش میشود ۸میلیون تومان. محصول هم باید بفرستی، اگر محصول را کنسل کنی حدود ۵۰۰ تومان به تعرفهات اضافه میشود. این تعرفه تا مثلاً آخر هفته یا تا ۲۴ساعت آینده یا تا دو روز آینده است و اگر خواستی دوباره برای تبلیغات اقدام کنی، باید دوباره سؤال بپرسی و تعرفه بگیری. درصورتی که کنسل کنی، از ۱۰ درصد تا ۳۰_۴۰ درصد پولت برگشت داده نمیشود. هیچگونه ضمانتی نسبت به افزایش فالوور، نسبت به فروش و نسبت به اتفاقات دیگر نداریم. مطلب آخر هم اینکه ما تمام تلاشمان را میکنیم که بهترینها برایتان رقم بخورد. ببخشید، ولی قمارباز هم اینطوری معامله نمیکند! تمام توپ را در زمین مشتری انداختهاند و میگویند توی مشتری باید تمام اینها را بپذیری و پول بدهی. انگار صندوق صدقات است! در صدقات لااقل یک اتفاق معنوی میافتد، اینجا من دارم پول بابت چیزی میدهم که نه تنها به من چیزی اضافه نمیشود، بلکه با کانالهای حمایتی و فیک و چه بسا پایین بودن خروجی آن صفحه، پولم نیز سوخت میرود!
اینکه صاحب آن کسب و کار باید دقت کند که ۶۰میلیون را به یک نفر ندهند، قبول؛ اما تو وقتی داری ۳_۴میلیون میگیری، ولی میدانی برای آن پیج خروجی نداری، خب تبلیغات نکن و اصلاً دستهبندی کن ببین با توجه به فالورهایت چه چیزهایی فروش میرود؟ اگر یک نفر قاب گوشی ۵۰هزارتومانی دارد، ولی با توجه به ارزان بودنش و جنس مخاطبانت، میدانی اقبال بیشتری به آن هست تا مانتوهای ۸۰۰هزارتومانی پیج دیگر، پس از همان فروشنده قاب گوشی تبلیغ بگیر. بالاخره همه ما اوضاع اقتصادی الان را میدانیم. برای فروشنده مانتوی ۸۰۰تومانی هم توضیح بده که تبلیغات برای شما ممکن است فروش به همراه نیاورد و فقط اینگیجمنت و مشارکت داشته باشد، مبلغ کمتری هم از شما میگیرم، باز هم مایلی تبلیغ کنم؟
آیا بلاگر ابزارهایی دارد که به شناخت خودش و نوع اینفلوئنسر مارکتینگش برسد و انجام نمیدهد؟
اول اینکه پلتفرمها و ابزارهای آنالیز صفحه معتبر و خوبی در این فضا وجود دارد.
دوم اینکه شما وقتی ۵۰تا فیدبک دریافت میکنی، بجای اینکه بگویی من تمام تلاشم را کردم، یک آنالیز انجام بده و کسانی که به دایرکتت میآیند و داد و بیداد میکنند که من فیدبک نداشتم را ارزیابی کن. ۵۰تا کسب و کارآمدهاند اعتراض میکنند که یک محصول بالای ۳۰۰هزار تومان داشتهاند و پیج تو نتوانسته برایش خروجی داشته باشد. خب پس قطعاً تو باید یک تغییری در تعرفهات بدهی. خانم فلان و بهمان که ۴سال پیش با شما کار کردهاند و خروجی خوبی برایشان داشتهای، ولی الان دیگر نداری، خب تعرفههایت را تغییر بده. اما این کار را انجام نمیدهند.
با این حساب یک اینفلوئنسر برای اینکه به دور از آسیبها باشد و بتواند خوب عمل کند و خودش کالا نشود باید به چه نکاتی توجه کند؟
اینفلوئنسری میتواند یک صفحه باکیفیت و باشخصیت داشته باشد که بتواند روی خودش، روی جامعه پیرامونش، روی آدمها و روی برندها اثرگذار شود. اما اینکه چه مؤلفههایی باید داشته باشد که ضریب نفوذش ارتقا پیدا کند و یک اتفاق بزرگتری را رقم بزند. من ۷مورد را جمع آوری کردهام:
۱. بلوغ شخصیتی و بیزینسی
۲. دارای قدرت اعتبار و شبکه اعتباری ساختن
۳. نفوذ که همان میزان و عمق تأثیرگذاری است.
۴. جریانساز بودن
۵. تغییر با واکنش، یعنی اینفلوئنسر سبب یک تغییر تدریجی یا واکنش آنی در مخاطب تخصصی یا عمومی شود.
۶. تخصص و مهارت
۷. منفعت عمومی
قطعا برخوردهای بگیرو ببندی و حذف درست نیست. اما شما چه راهکار و ضابطهای را برای سر و سامان دادن به این افسارگسیختگی پیشنهاد میدهید؟
در راهکارها در قدم اول بدنبال تشکیل انجمن صنفی اینفلوئنسر مارکتینگ هستیم. قدم بعدی طراحی و ساخت یک مرجع معتبر جهت معرفی، ارزیابی و آموزش اینفلوئنسر مارکتینگ. عضویت در این انجمن به اینفلوئینسرها اعتبار و رسمیت میدهد و چه صاحبان کسب و کار و چه مردم سلامت بیزینس و سلامت فکریشان تأمین میشود. ما باید طوری به این مرجع اعتبار ببخشیم که آن اینفلوئنسر رنک اعتباری خود را از آنجا دریافت کند. الان این سؤال بنیادی وجود دارد که آن اینفلوئنسر رنک اعتباری خود را از کجا دریافت میکند؟ از مردم و مشتریانش بصورت مستقیم. ما دست طرف را باز میگذاریم تا برود با خود اینفلوئنسر همکاری کند، اما اگر کسی از این مسیر اقدام کند، یکسری ضمانتهایی برایش درنظر میگیریم. ما میگوییم یک اینفلوئنسر برای اینکه در این ساز و کار اعتباری کسب کند باید این موارد را رعایت کند و دارا باشد. خب صاحبان کسب و کار هم ترجیح میدهند از طریق فرایندی اقدام کنند که مطمئنتر باشد و همه چیزش مشخص باشد.
ما برای اداره این انجمن نیازمند یکسری آژانسهایی هستیم که هم سلامت شخصیت داشته باشند و هم سلامت بیزینس. با این دو فاکتور قرار است این انجمن شکل بگیرد. ما فکت دیجیتال مارکتینگ یا اینفلوئنسر مارکتینگ در این فضا بصورت رسمی نداریم و هرکس دلی یک حرفی میزند.
به نظر شما مردم باید در مقابل اینفلوئنسرها چه رفتار و مطالباتی داشته باشند تا به بهبود این فضا کمک کند؟
در نقش سلبی مهمترین کار آنفالو کردن است که حداقلیترین و بهترین کاری است که میتوان انجام داد. شاید کسی بپرسد آنفالوی من یک نفر چه فایدهای دارد؟ خب این همان قصه قطره قطره جمع گردد است. الان هم این اتفاق دارد میافتد. تعداد زیادی آنفالو کردهاند و کسانی که هستند هم روی استیکرتبها کلیک نمیکنند و همراهی نمیکنند. تبلیغات خیلی از بلاگرها به چالشهای جدی خورده است. بازدید استوریهایشان نصف شده است.
اما مردم بر اساس چه مؤلفهای باید آنفالو کنند؟ ببینید تا زمانی که من برای خودم ارزش قائل نشوم و هدفم را از زندگی و روزمرگی و چیزهای دیگر مشخص نکنم، اینطور چیزها برایم جذاب است. یک قسمتش هم اصلاً دست خودت نیست، پلتفرم اینستاگرام این مدلی است. مثلاً فضای اکسپلور فضایی است که هر چیزی به شما پیشنهاد میدهد.
برای جلوگیری از این اتفاق شما میتوانید در اکسپلور محتواهای نامناسبتان را ببندید، پاکسازی و متناسب با ذائقهتان شخصیسازی کنید. مثلاً اگر به دکوراسیون علاقه دارید، اکسپلوری متناسب با آن بسازید و ارزشسنجی کنید. مثلاً بگویید اگر من ۱۰اینفلوئنسر دنبال میکنم، ۵تایشان فقط روزمرگی میگذارند، گرچه دکوراسیون قشنگی هم دارند؛ پس آنفالو میکنم. ۵تای دیگر هم دکوراسیون قشنگی دارند و هم درباره دکوراسیون صحبت میکنند و گاهی هم روزمرگی میگذارند؛ پس کافی هستند.
دغدغه ما باید به این سمت برود که خود ما باید از بلاگرها اینطوری مطالبه کنیم و کسانی که این مدلی نیستند، آنفالو کنیم.
در آخر خواهشی که دارم این است که کمپین را شبیه کمپین ماشین نخریم نکنید که تا وام دادند، کمپین را خراب کردند! اگر یک اینفلوئنسری که تا حالا از آشپزی حرف نزده یک دفعه پست گذاشت چگونه کوکو بپزیم، ذوق نکنید که الان شد تولید محتوای صحیح! یا تخفیف یک هفتهای و تبلیغات گروهی گذاشت بگوییم پس تعرفهها تغییر کرده است، خیر! ملاک ارزیبای تغییر بنیادی و اساسی در بلند مدت است نه اتفاقات یک شب و لحظهای!
منبع: فارس
انتهای پیام/