به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، افغانستان طی روزهای اخیر بدون اغراق، خبرسازترین نقطه جهان بود. تحولاتی که به نسبت گستردگیشان در بازه زمانی بسیار کوتاهی اتفاق افتادند باعث شد که اخبار این کشور تبدیل به تیتر یک رسانههای دنیا شود. خبرنگارهای خارجی مستقر در افغانستان، وقتی چمدان میبستند که کارشان را در این کشور پی بگیرند، کموبیش میدانستند که قرار است با چه اتفاقاتی روبهرو شوند، اما روی کار آمدن دوباره طالبان را هیچکس تا همین چند ماه قبل نمیتوانست پیشبینی کند.
به همین خاطر بیشتر خبرنگاران خارجی وقتی وضعیت بحرانی شد تصمیم گرفتند برای مدتی افغانستان را ترک کنند و از دور شاهد و راوی خبرهای این کشور باشند یا تدابیر امنیتی را به کار ببندند و با محافظ و خودروی ضدگلوله در نقطهای امن بایستند و شاهد ماجرا باشند و به مخاطبانشان اطمینان دهند که دارند وضعیت افغانستان را از دل میدان روایت میکنند، اما واقعیت این است خبرنگاری که با محافظ و خودروی ضدگلوله حتی به میان مردم عادی شهر نمیرود، نمیتواند برآیند درستی از وضعیت مردم و حال و روز اجتماعی کشور داشته باشد.
رسانه ملی کشورمان هم از رسانههایی بود که در میدان افغانستان ماند و ترجیح داد بهجای اینکه صحنه را خالی کند تا آبها از آسیاب بیفتد و از دور شاهد ماجرا باشد، خبرنگارش را در دل واقعه نگهداشت تا از زندگی این روزهای مردم افغانستان برای مخاطب، بازتابی واقعی داشته باشد.
بهنام یزدانی، خبرنگار صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران در افغانستان است که طی روزهای اخیر، بحران این کشور را به چشم دیده و از نزدیک لمس کردهاست. او در تمام مدت درگیریها و آشوب افغانستان در بطن ماجرا بوده و تمام لحظههایی را که خبرنگارهای دیگر رسانهها فقط خبرش را مخابره کردهاند، لمس نمودهاست. روایت شخصی بهنام یزدانی از زمان سقوط کابل تا خروج نظامیان آمریکایی میتواند یکی از دقیقترین بازتابهای رسانهای این روزهای افغانستان باشد.
روز خبرنگار در مزار شریف
پانزدهم مرداد بود و دو روز مانده بود به روز خبرنگار. ما خبرنگارها همین یک روز را در سال داریم و در همین روز است که سیل تبریکها به سمتمان سرازیر میشود و از جهتهای مختلف مورد لطف و تقدیر و تشکر قرار میگیریم. ما خبرنگارها معمولا روز خبرنگار را به خوشی میگذرانیم، اما اگر به علت نامگذاری این روز رجوع کنیم، همه چیز اینقدر سرخوشانه برایمان رقم نمیخورد.
روز خبرنگار، روزی است که در حمله طالبان به کنسولگری ایران در مزارشریف چند دیپلمات ایرانی همراه یک خبرنگار از خبرگزاری ایرنا به شهادت رسیدند. حالا دقیقا پانزدهم مرداد و در آستانه روز خبرنگار بود و من دقیقا در شهر مزارشریف بودم. قرار بود که به مناسبت روز خبرنگار از این شهر گزارش تهیه کنم، اما مسالهای وجود داشت که این روز خبرنگار را از روز خبرنگار سال قبل متمایز میکرد.
ماجرا این بود که طالبان به پشت دروازههای مزارشریف رسیده بود. من یک خبرنگار بودم و داشتم میرفتم کنسولگری ایران در مزارشریف و طالبان هم داشت از راه میرسید. انگار تاریخ سر تکرار شدن داشت. دل توی دلم نبود. به کنسولگری که رسیدم دوستان دیپلمات به شوخی زدند زیر خنده که: «بفرما! فقط یک خبرنگارمان کم بود که آن هم رسید!» روزهای عجیبی بود. فضای اجتماعی افغانستان در بهت فرو رفته بود. ترس در چشمان مقامات و مسؤولان شهری پیدا بود. با استاندار بلخ که قرار مصاحبه داشتم با حال مضطربی گفت: در روزهای بدی به مزارشریف آمدی.
ما سربلند بیرون آمدیم
معمولا رسانههایی که برای پوشش یک بحران یا جنگ، خبرنگار در محل مستقر میکنند از قبل میدانند که قرار است چه اتفاقی بیفتد و خبرنگارشان قرار است در چه شرایطی کارش را پیش ببرد. به همین دلیل هم هست که رسانههای مختلفی میتوانند موازی با هم کار خبررسانی از جنگ یا بحران را انجام دهند، اما مساله افغانستان بسیار پیچیدهتر بود و اهمیت کار رسانه ما اینجا مشخص میشود.
وقتی که شرایط بحرانی شد کار برای دیگر رسانهها که توقع چنین شرایطی را نداشتند و با فضای افغانستان هم بهخوبی آشنا نبودند، خیلی دشوار شد. بعد از سقوط کابل فقط رسانه ما و یک رسانه دیگر بود که در میدان ماند و گزارشهای لحظه به لحظه مخابره کرد. در این اواخر، مخصوصا پس از سقوط دولت که رسانههای داخلی افغانستان هم، یا در سکوت فرو رفته بودند، یا فعالیت نمیکردند، میتوانم بگویم جزو دو رسانه پیشتاز در انعکاس تحولات بودیم.
ما اولین تصویر را از حضور طالبان در خیابانهای شهر منتشر کردیم؛ گزارش گرفتیم و مرحله به مرحله روند عادی شدن زندگی مردم را نشان دادیم، اما در آن مرحله، شاید همین پیشتازی ما به مذاق شبکههای معاند خوش نیامد و عنوان «تطهیر طالبان» را برجسته کردند. عدهای هم دانسته یا ندانسته، بدون اینکه از داخل افغانستان خبر داشته باشند، از داخل کشورمان با این شبکهها همراهی کردند.
روایت ما واقعیتی بود که در افغانستان اتفاق میافتاد، هرچند الان دیگر شبکههای دنیا هم به این نقطه رسیدهاند که زندگی در افغانستان در حال بازگشت به روند سابق است. باید گفت آمریکاییها با فساد و جنگ و ناامنی در ۲۰ سال اخیر در افغانستان، مردم را به درجهای از ناامیدی رسانده بودند که تأمین امنیت از ناحیه طالبان مورد توجه مردم قرار گرفت، هرچند مردم از آینده و تغییر رویکرد طالبان نگرانند.
دفتر خبری کابل نقش مهم و بسزایی در نشاندادن چهره واقعی افغانستان و درگیریهای فصل بهار و تابستان این کشور داشت و شاید همین باعث شده بود فشارهای دولت افغانستان به دفتر، مخصوصا در تیر و مرداد، چندین برابر شود. دفتر خبری صداوسیما در کابل طبق سیاستهای ابلاغی مشخص حرکت میکند و نقش برجستهای در نمایش چهره واقعی افغانستان، چه در زمان حضور نظامیان خارجی و دولت اشرف غنی، و چه بعد از سقوط و فرار اشرف غنی و آمریکاییها داشت.
بیانات رهبر معظم انقلاب توصیف کوتاه و مختصر و درعینحال جامع از مصیبتهایی است که آمریکا در چهار دهه گذشته بهخصوص در ۲۰ سال اخیر بر سر افغانستان و مردم این کشور آورد. اگر هنوز کسی در حیلهگری آمریکا شک دارد، بیاید افغانستان را ببیند.
ببیند که آمریکا با چه شعارهای رنگارنگی به افغانستان آمد و در چه اوضاعی آنها را ترک کرد. افشای چهره واقعی آمریکا در افغانستان و پرداختن به شعارهای دروغین آنها در این کشور و بیان مصیبتهایی که این شیطان بزرگ بر مردم مظلوم افغانستان تحمیل کرد همواره در رأس سیاستهای رسانهای ما قرار دارد. ضمن اینکه از رئیس سازمان صداوسیما به خاطر پیگیری و حمایتهایشان و خانوادهام که این روزها را با نگرانی سپری کردند تشکر میکنم.
در آخر بجاست از همکاران محلی دفتر بهخصوص از تصویربردار دفتر آقای علیرضا شریفی تشکر کنم که بیشتر از خودم نگرانش بودم. همیشه با خودم در حوادث تروریستی میگفتم اگر اتفاقی برایش بیفتد، به خانوادهاش چه بگویم؟
بدون تدابیر امنیتی کف خیابان بودم!
وقتی خبرنگار در قامت خبرنگار جنگ یا بحران به صحنه میرود دیگر شرایط برایش فرق میکند. دستورالعملهای خاصی را باید رعایت کند و تدابیر امنیتی مختلفی باید برایش در نظر گرفته شود. افغانستان که آشفته شد بسیاری از خبرنگارهای مستقر در این کشور، به کشورشان برگشتند و برخیها هم که ماندند تابع دستوالعملهای خبرنگاری بحران شدند.
خبرنگار رسانه قطری، با اینکه طالبان در کشورش دفتر داشت و معلوم بود که هیچ خطری خبرنگار قطر را تهدید نمیکند، بااینحال با محافظ و ماشین ضدگلوله این طرف و آن طرف میرفت، اما اوضاع برای من متفاوت بود.
حوادث تروریستی در افغانستان خیلی پیچیده است. متاسفانه حتی در مقایسه با رسانههای داخلی افغانستان، ما از هیچ امکانات امنیتی برخوردار نبودیم. خبرنگاران خارجی در مکانهایی با تدابیر امنیتی بالا مستقرند. وقتی هم بیرون میروند، مثل ما همیشه کف خیابان نیستند؛ با خودروهای ضدگلوله و محافظ تردد میکنند، اما خودروهای ما که ساده است معلوم نیست کجا در راه خاموش شود.
محافظ هم که بماند، فقط یک کلاه و جلیقه ضدگلوله داریم که آن هم تکمیل نیست. بااینحال، حتی در صورت داشتن تمام تجهیزات امنیتی، فقط همه اینها برای خبرنگار امنیت نمیآورد. باید در میدان باشی و از هر رویداد ضدامنیتی برای رویداد بعدی تجربه کسب کنی؛ مخصوصا افغانستان که پایتختش شهری است که بیشترین انفجارها را در دنیا دارد. برخی اوقات، صبح تا شب، حتی به پنج انفجار هم میرسید. اینها موضوعاتی است که در جایی تدریس نمیشود.
در ابتدای ورودم به افغانستان، وقتی برای تهیه خبر از اولین فاجعه تروریستی زمان مأموریتم به محل حادثه رفتم، که البته همه نکات امنیتی را هم نادیده گرفته بودم، آنجا فهمیدم یک ثانیه با مرگ یا یک متر فاصله با حادثه تروریستی چه مفهومی دارد. یاد و نام خبرنگاران شهید در انفجارهای تروریستی باشگاه ورزشی میوند غرب کابل گرامی باد.
کابل؛ وسط معرکه
روزی که قرار بود به پیشنهاد خود استاد عطا محمد نور (فرمانده نیروهای مردمی در مزارشریف) به خط اول درگیریها بروم، طالبان به مزارشریف حمله کرد. آرامش شهر بههمریخت و همان شب با دیپلماتهای کشورمان در مزارشریف تصمیم به ترک شهر گرفتیم و به سختی خودمان را به کابل رساندیم و سرکنسولگری بسته شد. چند روز هم بیشتر طول نکشید که مزارشریف سقوط کرد. وقتی به کابل رسیدم دیگر پایتخت در تهدید بود.
آقای دکتر فهیمدانش، مشاور رئیس سازمان و مدیرکل امور بینالملل، آقای دکتر داوودی مدیرکل اخبار خارجی، آقای صحرایی مدیر اخبار نمایندگیها و آقای مهندس اصغری مدیر هماهنگی امور نمایندگیها، بهطور منظم در روزهای منتهی به سقوط پایتخت، روز سقوط و پس از آن از من خبر میگرفتند.
آقای دکتر داوودی و آقای دکتر فهیم دانش ارتباطهایی گرفته بودند و بنا شد به سفارت بروم و اخبار را از آنجا پوشش دهم. همه چیز را هم آماده کرده بودم. شامگاه بیستوچهارم مرداد، درحالیکه گزارش را ارسال میکردم، اشرف غنی فرار کرد و بعد از دو دقیقه از انتشار خبر، آن را در ارتباط زنده با رادیو جوان منتشر کردیم.
طالبان وارد شهر شدند. آن روز و آن شب را نمیشود در جملات توصیف کرد. توکل بر خدا کردم و فقط بر گزارش متمرکز شدم. چندین ارتباط زنده درخواست شده بود. در دفتر ماندم و خدا را شکر همه سفارشها و اخبار، پوشش داده شد. آن شب بهسختی صبح شد. هیچکس نمیدانست طالبان با مردم شهر چگونه رفتار خواهد کرد. آن روز زندان کابل هم باز شده و چندین هزار زندانی در کابل آزاد شده بودند.
عدهای نیز به چپاول اموال عمومی پرداختند. آن شب وقتی که آقای سیدمهدی، رئیس خبرگزاری صداوسیما تماس گرفت، به دلیل انفجارهایی که در نزدیکی دفتر اتفاق میافتاد، در جایی از دفتر پناه گرفته بودم. همکاران خبرنگار اخبار خارجی از همه جای دنیا قوت قلب میدادند. من در دو مرحله، بلیت برگشت را باطل کرده و برای پوشش تحولات مانده بودم. چند روز بعد، آقای صحرایی، مدیر همیشه پای کار اخبار نمایندگیها، پیام داد و نوشت: خوب شد ماندی، اما اگر طالبان رویه قبل را داشتند، پشیمان میشدیم ....
منبع: جام جم
انتهای پیام/
ان شاءالله بساط جنگو اشغال از کل دنیا جمع شود و در همسایه شرقیمون هم امنیت بیاد
میرفت با مردم و. حتی طالبان صحبت مىکرد ما. نباید با مقایسه بعضی از خبرنگاران سابق. که رفتن اروپا و دیگه برنگشتن زحمات
اینگونه خبرنگار ها رو. نادیده بگیریم
یاد آقای اسماعیل فلاح افتادم .... بنده خدا از سکوی پرتاب افغانستان راست پرید کنار برج بیگ بن توی لندن.!!!
اما توسط خالق جهان.