به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، کتاب «شب را باور نکن» اثر مرجان ارتند در نشر صاد منتشر شد. این اثر به یکی از آسیبهای اجتماعی میپردازد. در نگارش داستان این کتاب، به ریشه این آسیب اجتماعی توجه میشود و میتوان آن را کتاب مفیدی دانست. برای اینکه به خانوادهها هشدار میدهد و میگوید چه عاملی باعث میشود فرزندشان با آسیب های اجتماعی روبرو شود.
بیشتربخوانید
این کتاب داستانی جذاب را درباره یک دختر جوان مطرح میکند که باید سرنوشتش را مشخص کند. نگین که نوجوانی کنکوری است با سختگیریهای شدید خانواده روبرو میشود و همین امر باعث میشود مسیر زندگی اش تغییر کند.
بنا بر آنچه در کتاب آمده است، دلیل سختگیری خانواده دختر نوجوان انتظارات بالای آنها از اوست. آنها میخواهند دخترشان مانند خواهر بزرگترش که رتبه تک رقمی داشته است، رتبه بالایی در کنکور به دست بیاورد. در حالی که او میخواهد گاهی بیرون برود و تفریح کند. خانوادهاش دربرابر وی ایستادگی میکنند و از او میخواهند در خانه بماند.
در بخشی از کتاب آمده است:
«باز هم قهر کرد و زودتر از من به سمت کلاس رفت. چند تا نفس عمیق کشیدم و به سمت کلاس رفتم. من کم نیاوردهام، یعنی نباید کم بیاورم. حتماً من هم پدر و مادرم را خوشحال میکنم!
آن روز سعی کردم بیشتر حواسم را به درسخواندن جمع کنم. زنگ که خورد دوست داشتم باز هم مثل دیروز کمی قدم بزنم و بازهم آن کافهکتاب را ببینم. حالم را خوب میکرد. تقریباً همهٔ بچهها رفته بودند. تنها در کنار حیاط مدرسه مانده بودم؛ اما خبری از سرویس نشد. راهم را گرفتم و به تنها جاییکه برای رفتن فکر میکردم، کافهکتاب بود.
به درِ کافه که رسیدم، روی صندلی کوچک کنار ویترین گلهای قرمز گذاشته بودند. خم شدم و آنها را بو کردم، چقدر بوی خوبی داشت. دوباره بو کردم این بار عمیقتر. دلم میخواست این بو را مدت طولانی در ریههایم ذخیره کنم. سرم را بالا آوردم و دوباره به آن کتابهای شعر پشت ویترین نگاه کردم. چقدر خوب بود، پشت ویترین فقط کتاب شعر بود. دلم میخواست همه آنها را بخرم، بهخصوص مجموعه اشعار فروغ فرخزاد را.
دستگیره طلاییرنگ درِ چوبی را کشیدم. در کمی سنگین بود، محکمتر هل دادم و وارد شدم. اوّلین چیزی که حس میشد بوی قهوه بود. جلوتر رفتم و در کنار میزی که جلوی پایم بود ایستادم و مشغول نگاهکردن به کتابها شدم.»
انتهای پیام/