امام هادى (ع) پس از شهادت پدر گرامیش، در سن هشت سالگى بر مسند امامت قرار گرفت و این خود از روشن‌ترین کرامات و معجزات است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، امام علی النقی پیشوای دهم شیعیان، در نیمه ذی الحجه سال ۲۱۲، در محلی در حوالی مدینه، چشم به جهان گشود و با نور وجودش جهان را غرق در سرور کرد و لطف خدا از دریچه پر فیض وجودش جاری شد. آسمان و زمین مدینه از ندای تبریک و تهنیت فرشتگان مقرب الهی پر شد و قلب آسمانیان به دمیدن خورشیدی دیگر در آسمان ولایت شادمان گشت.

امام هادی (ع) در سال ۲۵۴ هجری به وسیله زهر به شهادت رسید. در سامرا در خانه‌ای که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او بود.

معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد. از این سال امام حسن عسکری پیشوای حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت؛ و در همان خانه‌ای که در آن بیست سال زندانی و تحت نظر بود، سرانجام به خاک سپرده شد.

از امام هادى علیه السلام نیز کرامات و معجزات بسیارى مشاهده شد که چند نمونه را ذکر مى کنیم:

آغاز امامت
امام هادى علیه السلام پس از شهادت پدر گرامیش، در سن هشت سالگى بر مسند امامت قرار گرفت و این خود از روشن‌ترین کرامات و معجزات است؛ چرا که حیازت چنین مقام و مسئولیت خطیرى که صرفا الهى است نه تنها از کودک که حتى از مردان عاقل و بالغ نیز ساخته نیست. با توجه به این که علما و محدثان شیعه پس از شهادت و درگذشت هر یک از ائمه در مسائل گوناگون به امام بعدى مراجعه مى نمودند و حتى گاهى او را آزمایش مى کردند.

همچنین بزرگان از علویان و اقوام امام که در سن کمال بودند به خانه امام رفت و آمد و با آن حضرت معاشرت داشتند؛ غیرممکن است جز به خواست و تایید خدا و جز در ارتباط با عصمت و علم و قدرت الهى، کودکى بتواند این مقام و مسند را در دست بگیرد و به همه سوالات پاسخ صحیح دهد و در مشکلات رهبرى کامل نماید.

امام هادى علیه السلام پس از شهادت پدر گرامیش، در سن هشت سالگى بر مسند امامت قرار گرفت و این خود از روشن‌ترین کرامات و معجزات است؛ چرا که حیازت چنین مقام و مسئولیت خطیرى که صرفا الهى است نه تنها از کودک که حتى از مردان عاقل و بالغ نیز ساخته نیست.
بدیهى است که حتى مردم عادى نیز کودک خردسال معمولى را از یک امام آگاه راهبر تمیز و تشخیص مى دهند.

گوشه‌اى از كرامت‌ها و شگفتى‌هاى امام دهم/ چرا اطلاعات ما درباره امام هادی(ع) کم است؟

اجراى تقدیرات الهى
خیران اسباطى مى گوید: از عراق به مدینه رفتم و خدمت امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم. آن گرامى از من پرسید: واثق چگونه بود؟

عرض کردم: فدایت شوم در عافیت بود و من از دیگران اطلاع و آگاهى بیشترى دارم، زیرا هم اکنون از راه مى رسم.

فرمود: مردم مى گویند: او مرده است.

چون این موضوع را فرمود، دریافتم منظور از مردم خود امام مى باشد.

آن گاه به من فرمود: جعفر متوکّل چه کرد؟

عرض کردم: به بدترین وضعى در زندان بود.

فرمود: او خلیفه خواهد شد.

آنگاه فرمود: ابن زیّات چه کرد؟

عرض کردم: مردم با او بودند و امر، امر او بود.

فرمود: ریاست بر او شوم است.

سپس قدرى سکوت کرد و فرمود: چاره اى جز اجراى تقدیرات و احکام الهى نیست. اى خیران! بدان که واثق مرد، جعفر متوکّل بر جاى او نشست و ابن زیّات کشته شد.

عرض کردم: فدایت شوم چه وقت؟

فرمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو.

هنوز بیش از چند روز نگذشته بود که قاصد متوکّل به مدینه رسید و جریان همان طور بود که امام هادى علیه السلام فرموده بود. (ارشاد مفید، ص ۳۰۹؛ الفصول المهمة ابن صباغ مالکى، ص ۲۷۹، با اندکى تفاوت؛ نورالابصار شبلنجى، ص ۱۸۲.)

فرمود: اى پسر سعید! هنوز تو در معرفت ما در این پایه اى؟! آنگاه حضرتش با دست مبارکش اشاره فرمود، بستان هایى را با انواع ریاحین و باغ هاى معطر به اقسام میوه هایى دیدم که نهر‌ها جارى و قصرهاى مرتفع و غلامان و حوریان خوشرو که تاکنون دیده نشده است.

از مشاهده این احوال حیران و عقلم پریشان
هنوز تو در معرفت ما در این پایه اى؟!
کلینى و ابن شهرآشوب اینگونه نقل کرده اند:

صالح بن سعید مى گوید: در سامرّا خدمت حضرت امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم.
آن جناب را در ((خان الصعالیک)) فرود آورده بودند. آن محل، نزول فقرا و غریبان بى نام و نشان بود. با تاثر شدید عرض کردم: قربانت گردم! این ستمکاران در همه امور سعى در اطفاى نور شما کردند تا آن که شما را در چنین جایى وارد نمودند.

فرمود: اى پسر سعید! هنوز تو در معرفت ما در این پایه اى؟!

آنگاه حضرتش با دست مبارکش اشاره فرمود، بستان هایى را با انواع ریاحین و باغ هاى معطر به اقسام میوه هایى دیدم که نهر‌ها جارى و قصرهاى مرتفع و غلامان و حوریان خوشرو که تاکنون دیده نشده است. از مشاهده این احوال حیران و عقلم پریشان شد.
حضرت فرمود: اى پسر سعید! این از آنِ ماست.

رفتار متفاوت
در کتاب ((مناقب)) آمده است:
سلیمه کاتب گوید: یکى از خطباى متوکّل ملقب به ((هریسه)) به متوکّل گفت: تو با هیچ کس آنگونه که در مورد على بن محمد رفتار مى نمایى، رفتار نمى کنى. وقتى او وارد خانه تو مى شود همه به او خدمت مى نمایند و همواره براى ورود او پرده را کنار مى زنند.

متوکّل به همه درباریان دستور داد که براى آن حضرت خدمتى نکرده و پرده را کنار نزنند.

کسى خبر داد که على بن محمد علیهم السلام وارد خانه مى شود، پس کسى بر آن حضرت خدمت نکرده و پرده را در برابرش کنار نزد. وقتى امام هادى علیه السلام وارد شد، بادى وزید و پرده را کنار زد و حضرت وارد شد و موقع خروج هم، چنین شد.

متوکّل گفت: پس از این براى او پرده‌ها را کنار بزنید، دیگر نمى خواهم باد براى او پرده را کنار بزند.

هفت گفتار از امام هادی علیه السلام:

طلیعه
حضرت امام علی النقی علیه السلام در نیمه دوم ماه ذی الحجه، سال ۲۱۲ ق در اطراف مدینه و در منطقه «صریا» چشم به جهان گشود. پدر گرامی اش حضرت جواد علیه السلام و مادر ارجمندش سمانه مغربیه از بانوان با فضیلت تاریخ می‌باشد. مشهورترین القاب آن گرامی نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب، متوکل و عسکری است و در برخی منابع «ابوالحسن الثالث» و «فقیه عسکری» نیز گفته اند.

آن بزرگوار در سال ۲۲۰ و در هشت سالگی به مقام خطیر امامت نائل گردید و به مدت ۳۳ سال رهبری اهل ایمان را عهده دار بود. امام هادی علیه السلام دوران امامت خویش را با خلفاء ستمگر عباسی همچون معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز سپری کرد.
به مناسبت ولادت آن رهبر والای شیعیان جهان به فراز‌هایی از گفتار‌های هدایتگرش گوش جان می‌سپاریم.

عظمت باری تعالی
شناخت وجود خداوند و اوصاف جلال و جمال باری تعالی در حد شایستگی هر انسانی، به غیر از طریق اهل بیت علیهم السلام امری ناممکن است؛ گرچه هر کسی نسبت به فراخور استعدادش خداوند را می‌شناسد و به او ایمان می‌آورد؛ اما بیان عظمت حق از زبان اهل بیت علیهم السلام جلوه‌ای دیگر دارد و آنان کامل‌ترین و مطمئن‌ترین منبع وحی و سرچشمه توحیدند. امام هادی علیه السلام در تبیین صفات خداوند می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّی یُوصَفُ الَّذِی تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاْءَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ الْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الاْءَبْصَارُ عَنِ الاْءِحَاطَةِ بِهِ نَأَی فِی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَأْیِهِ کَیَّفَ الْکَیْفَ بِغَیْرِ أَنْ یُقَالَ کَیْفَ وَ أَیَّنَ الاْءَیْنَ بِلَا أَنْ یُقَالَ أَیْنَ هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَیْفِیَّةِ وَ الاْءَیْنِیَّةِ الْوَاحِدُ الاْءَحَدُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ؛ خداوند متعال توصیف نشود، جز بدانچه خود وصف کرده است و چگونه توصیف می‌شود آن وجودی که حواس مخلوقات از درکش ناتوان است و اوهام و خیالات به آن نمی‌رسند و تصور و اندیشه‌ها به حقیقتش آگاه نمی‌گردند و در افق نگاه چشم‌ها نگنجد! او با همه نزدیکی دور است و با همه دوری اش نزدیک. چگونگی را پدید آورد و خودش چگونه نیست. مکان را آفرید، ولی خود مکانی ندارد و از چگونگی و مکان داشتن جداست. یگانه است و بی همتا. با شکوه است و نام‌ها و اسمائش همه مقدس اند و پاک.»
سعدی در بوستان در توضیح این معنا سروده است:

جهان متفق بر الهیتش فرو مانده از کنه ماهیتش
نه ادراک بر کنه ذاتش رسد نه فکرت به غور صفاتش رسد
بشر ماورای جلالش نیافت بصر منتهای جمالش نیافت
نه هر جای مرکب توان تاختن که جا‌ها سپر باید انداختن
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم نه در ذیل وصفش رسد دست فهم
در این بحر جز مرد داعی نرفت گمان شد که دنبال راعی نرفت
چه شب‌ها نشستم در این سیر گم که دهشت گرفت آستینم که قُم
شکوه بندگی
از منظر فرهنگ متعالی توحید، عبودیت و بندگی حضرت حق تعالی است که بالاتر از آن مقامی برای مخلوق متصور نیست:

بلندی بایدت افکندگی کن خدا را باش و کار بندگی کن
امام دهم علیه السلام در تبیین مقام بندگی می‌فرماید:
«مَنِ اتَّقَی اللَّهَ یُتَّقَی وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْیَیْقِنْ أَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِین؛ هر که از نافرمانی خدا بپرهیزد، [مردم]از نافرمانی او پرهیز کنند و هر کس خدا را اطاعت کند، [دیگران]از او اطاعت می‌کنند و کسی که از دستورات خالق فرمان برد، هیچ باکی از خشم مخلوقین نخواهد داشت و هر کس خالق را به خشم آورد، او باید بداند که از خشم مردم در امان نخواهد بود.»

گرت این بندگی تمام شود چرخ و انجم ترا غلام شود
مقام عبودیت و بندگی آن چنان اهمیت دارد که امیر مؤمنان علی علیه السلام در این زمینه به بندگی خود در برابر خداوند متعال افتخار می‌کرد و می‌فرمود: «إِلَهِی کَفَی بِی عِزّا أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْدا وَ کَفَی بِی فَخْرا أَنْ تَکُونَ لِی رَبّا أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِبُّ؛ پروردگارا! این عزت برای من بس است که بنده تو باشم و بالاترین افتخار برای من آن است که تو پروردگار من باشی. تو همان گونه‌ای که دوست دارم. پس مرا آن طوری که دوست داری، قرار ده!»

ریشه‌ها و نتایج تکبر
در سیره تربیتی امام هادی علیه السلام برای تربیت نفوس و زدودن صفات ناپسند از وجود آدمی به زمینه‌ها و ریشه‌های خودپسندی اشاره شده است. آن حضرت می‌فرماید: «مَنْ اَمِنَ مَکْرَ اللَّهِ وَ أَلِیمَ أَخْذِهِ تَکَبَّرَ حَتَّی یَحِلَّ بِهِ قَضَاوُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ وَ مَنْ کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَلَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ؛ هر کس از مکر و مؤاخذه دردناک خداوند، خود را در امان احساس کند، تکبر می‌ورزد تا اینکه با قضا و تقدیر خداوند مواجه گردد؛ اما انسانی که بر دلیل روشنی از پروردگارش دست یافته است، مصیبت‌های دنیا بر او سخت نخواهد بود؛ گرچه قطعه قطعه شده و [اجزاء بدنش]پراکنده شود.»

طبق این رهنمودِ ارزشمند، هر شخصی در راه رسیدن به تکامل و مقام والای انسانیت لازم است که هرگز از وجود خداوند متعال و محاسبه و مؤاخذه اش غفلت نکند. غفلت از خداوند و روز معاد، انسان را به انواع مفاسد دچار می‌کند و در حقیقت از خدا فراموشی به خود فراموشی تنزل یافته، هدف خود را در زندگی گم می‌کند. چنین فرد غافلی از خود هرگز نمی‌پرسد که:

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم
اما اگر انسان خود را در پرتو نور الهی قرار دهد و از نسیم رحمت حق بهره ور گردد، هرگز در مقابل حوادث و مصائب دنیوی مغلوب نمی‌گردد؛ چرا که به پشتوانه‌ای قوی همچون نیروی حق تکیه زده و در حصاری محکم پناه گرفته است.

بنابراین، ریشه مهم لغزشها، خطا‌ها و آلوده شدن به صفات ناپسند، همان غفلت از خداوند و خود فراموشی است که اشخاص را از رسیدن به اهداف والای انسانی باز می‌دارد.

امام دهم علیه السلام در روایتی دیگر به عواقب زیانبار صفت ناپسند تکبر اشاره کرده و در این مورد هشدار داده و فرموده است: «مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَیْهِ؛ هر کس از خود راضی باشد، غضب کنندگان بر او بسیار خواهند شد.»

صفت تکبر انسان را نه تنها در معرض خشم مردم، بلکه مورد غضب خداوند نیز قرار می‌دهد که در قرآن فرمود: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ»؛ «خداوند گردنکشان [و متکبران]را دوست ندارد.»

عذاب جهنم و محرومیت از الطاف الهی از دیگر رهاورد‌های تکبر است.

خویشتن را بزرگ می‌بینی؟ راست گفتند یک دو بیند لوچ
در روایت آمده است که روزی حضرت سلیمان بن داود علیهماالسلام امر کرد که تمام پرندگان و انس و جن به همراه او بیرون آمده، در بساط شگفت انگیز سلیمان علیه السلام جای گیرند. دویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنیان با او بودند. بساط او به قدری بلند شد که صدای تسبیح ملائکه را در آسمان‌ها شنید. سپس بساط او آن قدر پایین آمد که کف پایش به دریا رسید. در آن حال، ندایی آسمانی به اصحاب سلیمان علیه السلام گفت: اگر در دل فرمانروای شما (سلیمان علیه السلام) ذره‌ای تکبر بود، بیشتر از آنچه بلند کرده اند، او را به زمین فرو می‌بردند.

ز خاک آفریدت خداوند پاک پس‌ای بنده افتادگی کن چو خاک

تواضع سر رفعت افرازدت تکبر به خاک اندر اندازدت

ارزش علم و دانش
کسب علم و دانش از مهم‌ترین شیوه‌های رسیدن به قله کمال است و انسان بدون علم ره به جایی نمی‌برد. امام دهم علیه السلام بر این باور بود که برای نیل به مقاصد عالی انسانی لازم است که افراد به دنبال دانش و معرفت باشند؛ چرا که بدون آگاهی هیچ رهروی به مقصد نرسد.

آن رهبر فرزانه در گفتاری ارزشمند می‌فرماید: «إِنَّ الْعَالِمَ وَ الْمُتَعَلِّمَ شَرِیکَانِ فِی الرُّشْدِ؛ دانشمند و دانشجو هر دو در رشد و هدایت شریک اند.» اگر علماء و متفکران جامعه تلاش نکنند و عموم مردم نیز به دنبال آموزش نباشند، سطح افکار مردم رشد نمی‌یابد و پیشرفت صورت نمی‌گیرد.

شرف و قیمت و قدر تو به فضل هنر است نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان
اساسا برای تهذیب نفس و پیمودن راه کمال، علماء اخلاق، معرفت و کسب آگاهی را از عوامل مؤثر در روح و روان آدمی می‌دانند. آری، دانش انسان را به خطرات راه آگاه می‌کند و عظمت و عزت خداوندی را به یاد می‌آورد و انسان شایسته هر قدر علم و دانشش بالاتر باشد، تواضع و صفات حمیده در وجودش بیشتر شکوفا می‌گردد. انسان کمال خواه با معرفت به ناتوانی و مقام پایین خود و اطلاع از عظمت حق و شکوه و جلال کبریایی اش در راه رشد و تهذیب گام برمی دارد.

امام هادی علیه السلام ارزش دانشمندان را بالاتر از خود علم و دانش می‌دانست و می‌فرمود: «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُهُ؛ دانشمند از دانش برتر است.» البته علم و دانش بعد از غلبه صفات زشت و فساد افراد تأثیرگذاری اندکی دارد؛ چنان که حضرت علی النقی علیه السلام فرمود: «اَلْحِکْمَةُ لَا تَنْجَعُ فِی الطِّبَاعِ الْفَاسِدَةِ؛ حکمت در طبیعت‌های فاسد سودی نمی‌بخشد.»

موقعیت ممتاز مکان‌های مقدس
در بینش توحیدی اسلام، انسان هر لحظه و در هر زمان و مکان در محضر خداست؛ اما خداوند متعال برای تقرب بیشتر بندگانش و برای آسایش و آرامش آنان، زمان‌ها و مکان‌هایی را معین کرده است که ویژگی خاصی دارند. امام علی النقی علیه السلام با اشاره به موقعیت ممتاز اماکن مقدس فرمود:

«اِنَّ لِلَّهِ بُقَاعا یُحِبُّ اَنْ یُدْعَی فِیهَا فَیَسْتَجِیبُ لِمَنْ دَعَاهُ وَ الْحَیْرُ مِنْهَا؛ خداوند مکان‌های مقدسی دارد که دعا در آن جا‌ها را دوست می‌دارد. پس هر کس در آن مکان‌ها او را بخواند، اجابتش می‌کند و حائر حسینی علیه السلام یکی از آنهاست.»

در این سخن، پیشوای دهم نکات مهمی را مورد توجه قرار داده و به مشتاقان فرهنگ اهل بیت علیهم السلام گوشزد کرده است: نخست به ارزش این مکان‌های شریف پرداخته و آن‌ها را بقعه‌های خدایی نامیده، سپس اهمیت دعا و استجابت آن را در این مکان‌ها مورد تأکید قرار داده و در آخر، مزار دلربای حضرت سید الشهداء علیه السلام، را از مصادیق بارز بقاع الهی و محل استجابت دعای بندگان شمرده است.

امام هادی علیه السلام در کلام دیگری عظمت بارگاه امام حسین علیه السلام را این گونه بیان می‌کند: «هر کس از منزل خود به قصد زیارت بارگاه حضرت حسین علیه السلام حرکت کند و به نزد فرات برسد و در آنجا غسل کند، از رستگاران نوشته می‌شود و هر گاه به امام حسین علیه السلام سلام کند، از سعادتمندان محسوب می‌گردد و اگر از نماز زیارت فارغ شد، فرشته‌ای از سوی خداوند متعال به او می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: تمام گناهانت بخشوده شد، اعمال را از نو شروع کن!»

روزگار ناسازگار
گاهی این نکته به ذهن می‌آید که آیا واقعا برخی زمانها، مکان‌ها و یا عوامل و حوادث طبیعی در زندگی انسان دخالت دارند؟ آیا بدی و خوبی و شوم بودن را می‌توان به روز‌ها و روزگاران نسبت داد؟ امام هادی علیه السلام پاسخ این پرسش را به یکی از یارانش توضیح داد.
حسن به مسعود می‌گوید: به محضر مولایم حضرت ابوالحسن الهادی علیه السلام رسیدم. در آن روز چند حادثه ناگوار و تلخ برایم رخ داده بود؛ انگشتم زخمی شده و شانه ام در اثر تصادف با اسب سواری صدمه دیده و در یک نزاع غیر مترقبه لباسهایم پاره شده بود. به این خاطر، با ناراحتی تمام در حضور آن گرامی گفتم: عجب روز شومی برایم بود! خدا شرّ این روز را از من باز دارد! امام هادی علیه السلام فرمود: «یَا حَسَنُ هَذَا وَ أَنْتَ تَغْشَانَا تَرْمِی بِذَنْبِکَ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ؛‌ای حسن! این [چه سخنی است که می‌گویی]با اینکه تو با ما هستی، گناهت را به گردن بی گناهی می‌اندازی! [روزگار چه گناهی دارد!]»

حسن بن مسعود می‌گوید: با شنیدن سخن امام علیه السلام به خود آمدم و به اشتباهم پی بردم. گفتم: آقای من! اشتباه کردم و از خداوند طلب بخشش دارم. امام فرمود:‌ای حسن! روز‌ها چه گناهی دارند که شما هر وقت به خاطر خطا‌ها و اعمال نادرست خود مجازات می‌شوید، به ایام بدبین می‌شوید و به روز بد و بیراه می‌گویید! حسن گفت:‌ای پسر رسول خدا!، برای همیشه توبه می‌کنم و دیگر عکس العمل رفتارهایم را به روزگار نسبت نمی‌دهم. امام در ادامه فرمود: «یَا حَسَنُ اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِی بِالاْءَعْمَالِ عَاجِلاً وَ آجِلاً؛‌ای حسن! به طور یقین خداوند متعال پاداش می‌دهد و عقاب می‌کند و در مقابل رفتار‌ها در دنیا و آخرت مجازات می‌کند.»

شیوه حفظ دوستان
از منظر امام دهم علیه السلام یکی از ویژگی‌های اولیاء خدا و انسان‌های صالح عفو و گذشت و پذیرش عذر دیگران است. ایوب بن نوح می‌گوید: آن حضرت طی نامه‌ای به یکی از یاران ما که موجب ناراحتی شخصی شده بود، توصیه کرد که برو از فلانی عذر خواهی کن و بگو: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْرا إِذَا عُوتِبَ قَبِلَ؛ اگر خداوند خیر بنده‌ای را بخواهد، [او را حالتی عطا می‌کند که]هرگاه از او عذر خواسته شد، می‌پذیرد.» تو نیز عذر ما را بپذیر!

برای پاسداری از حریم دوستان نیک نباید در باره آنان سخت گیری کرد، بلکه باید در موارد لغزش و خطایشان عفو و گذشت پیشه کرد و عذرشان را پذیرفت؛ زیرا اگر به بهانه‌های ساده، انسان دوستان خود را طرد کند و از خود دور سازد، به مرور زمان غریب و تنها خواهد ماند و مخالفانش افزایش می‌یابند؛ در حالی که دوستان خوب بازوی نیرومندی در زندگی افراد به شمار می‌آیند. لقمان حکیم به فرزندش سفارش می‌کرد که: «یَا بُنَیَّ اتَّخِذْ أَلْفَ صَدِیقٍ وَ أَلْفٌ قَلِیلٌ وَ لَا تَتَّخِذْ عَدُوّا وَاحِدا وَ الْوَاحِدُ کَثِیرٌ؛ فرزندم هزار دوست بگیر و البته هزار کم است و یک دشمن برای خودت درست نکن که یکی هم زیاد است.»

بنابراین، برای رسیدن به سعادت و توفیق در زندگی، انسان باید از دوستان خوب محافظت کند و با اختلاف کوچک و جزئی و لغزش‌های ساده نباید آنان را از دست بدهد، بلکه شیوه اهل بیت علیهم السلام را در نظر بگیرد و از گناهانشان بگذرد. اگر عذر خواهی کردند، بپذیرد و عفو و گذشت پیشه کند.

چرا اطلاعات ما درباره امام هادی کم است؟
اما عوامل مختلفی دست به دست هم داده‌اند و باعث شده‌اند که اطلاعات ما درباره‌ی ائمه‌ی اطهار و به‌ویژه سه تن از این بزرگواران بسیار محدود باشد؛ یعنی امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهم‌السلام. در واقع ما نسبت به این دوره‌ی زمانی دچار فقدان اطلاعات کافی هستیم.

مهم‌ترین دلایل این محدودیت اطلاعات تاریخی درباره‌ی زندگانی این سه امام و به‌ویژه امام هادی علیه‌السلام از این قرار است:

نخست: عمر کم این بزرگواران. مدت عمر ایشان در قیاس با دیگر ائمه علیهم‌السلام کمتر بود و همین مسأله در محدود بودن اطلاعات ما از این بزرگواران مؤثر بوده است. این موضوع در مورد امام جواد و امام عسکری علیهما‌السلام نیز صدق می‌کند. امام جواد علیه‌السلام را در سن بیست‌وپنج سالگی به شهادت رساندند و امام عسکری علیه‌السلام را در سن بیست‌وهشت سالگی.

عامل دوم، محصور بودن ایشان است. این امامان ما در حصر و تحت کنترل شدید بودند و به طور طبیعی مردم نمی‌توانستند با ایشان ارتباط برقرار کنند. در نتیجه مطالبی هم که از ایشان مورد ثبت و ضبط قرار گرفته، اندک و محدود است. حتی وکلای امام هادی علیه‌السلام و کسانی که رابط آن بزرگوار با مردم بودند، در قالب چهره‌های ناشناس مانند دستفروش و دوره‌گرد و با احتیاط بسیار به خانه‌ی حضرت می‌آمدند و سؤالات خود را می‌پرسیدند و از آن حضرت کسب تکلیف می‌کردند.

حتی با وجود «زراقی» که حاجب و وزیر خلیفه و از شیعیان نفوذی به دستگاه خلافت بود، باز هم ارتباط با امام هادی علیه‌السلام به‌راحتی صورت نمی‌گرفت. تا آن‌جا که نقل شده یکی از یاران امام برای این‌که از حال امام خبر بگیرد، نزد حاجب آمد، اما نمی‌دانست که حاجب شیعه است. صبر کرد تا اطراف حاجب خلوت شود. حاجب که منظور او را فهمید و به او گفت:

آمده‌ای تا از مولایت خبر بگیری؟ او پاسخ داد که مولای من خلیفه است. حاجب گفت: ساکت باش. من هم عقیده‌ی تو را دارم و این امام بزرگوار امام من و تو است. آن صحابی امام گفت: من خوشحال شدم وقتی دیدم حاجب هم شیعه است. بعد صبر کردند تا فرصت مناسبی فراهم شود. سپس حاجب او را همراه پسربچه‌ای نزد امام فرستاد. وقتی امام علیه‌السلام به سؤالات او پاسخ دادند، به او گفتند که به‌سرعت از آن‌جا بیرون برو، زیرا بودنت در آن‌جا برایت خطر دارد؛ بنابراین ارتباط با امام هادی علیه‌السلام حتی با وجود شیعیان نفوذی در دستگاه خلفای عباسی به‌سختی صورت می‌گرفت و با خطرات بسیاری همراه بوده است. همین مسأله باعث شده که اطلاعات تاریخی چندانی از ایشان ثبت و ضبط نشده باشد.

عامل سوم این است که تواریخ را عمدتاً افراد غیر شیعه نوشته‌اند و اساساً زمانه، زمانه‌ی شیعیان نبود. حکومت عباسی با قدرت و قوت بر امور نظارت می‌کرد و بسیاری از مورخان تنها به شرطی می‌توانستند دست به قلم ببرند که چیزی بنویسند که دستگاه خلافت می‌خواهد؛ بنابراین یا باید باب میل آن‌ها می‌نوشتند یا این‌که چیزی نمی‌نوشتند و مثلاً از مسأله‌ای صرف نظر می‌کردند. هر مسأله‌ای که دستگاه خلافت خوشش نمی‌آمد و از جمله هرگونه تبلیغ دشمنان دستگاه و ترویج آیین آنان نباید ثبت و ضبط می‌شد؛ بنابراین اگر هم کسی می‌خواسته مطالبی را از اهل بیت علیهم‌السلام و به‌خصوص در این موقع از امام هادی علیه‌السلام ثبت و ضبط کند، از ترس دستگاه خلافت از این کار منصرف می‌شد.

عامل چهارم هم آن است که بیشتر مورخان به مسائل سیاسی و عرصه‌ی سیاست عالم اسلام توجه داشتند. مثلاً بیشترین اطلاعات ما از زندگانی پر برکت امام رضا علیه السلام مربوط به آن مقطع کوتاه ولایتعهدی ایشان است. چون ولایتعهدی یک مسأله‌ی سیاسی بوده و به دستگاه خلافت هم مرتبط می‌شده، مورد توجه قرار می‌گرفته و راجع به آن قلم‌فرسایی می‌شده است. اما ما در مورد بقیه‌ی عمر مبارک امام در دوران امامت ایشان اطلاعات چندانی نداریم و به‌ندرت مطالبی در این دوره در تاریخ وجود دارد؛ بنابراین با توجه به آن که امامان ما و از جمله امام هادی علیه‌السلام در عرصه‌ی خلافت و حکومت حضور نداشتند، مطالب مربوط به ایشان هم از طرف مورخان به صورت مفصل مورد ثبت و ضبط قرار نگرفته است.

منبع: جهان نیوز

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.