مرداویج بعد از یعقوب لیث صفاری بزرگترین دشمن ایرانی خلیفه عباسی بود که توانست برای مدتی بغداد را دچار ترس و لرز کند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  بنا به قولی مرداویج زیاری در روزی مانند امروز در سال ۹۳۱ میلادی به شهر همدان حمله کرد و با فتح این شهر عملا به بزرگترین دشمن خلیفه عباسی تبدیل شد و راه یک حکومت مستقل ایرانی را پس از صد‌ها سال اشغال کشور، به جنوب و عراق عرب باز کرد.

بدون شک مرداویج بعد از یعقوب لیث صفاری بزرگترین دشمن ایرانی خلیفه عباسی بود که توانست برای مدتی بغداد را دچار ترس و لرز کند. او همچنین بنیانگذار سلسله آل زیار بود که نطفه تشکیل حکومت آل بویه است؛ حکومتی که در زمان خود توانست بغداد را فتح کرده و عباسیان را تابع خود کند.


بیشتربخوانید


در این گزارش قصد داریم مروری بر سرنوشت بزرگترین دشمن بنی عباس داشته باشیم.

شمال ایران در قرن ۴ هجری، منطقه‌ای که به دست عرب‌ها فتح نشد

سرزمین گیلان و مازندران محل رستاخیز مرداویج و آل زیار است. در آن زمان شمال ایران در یک موقعیت بکر استراتژیک قرار داشت. عرب‌های مهاجم هرگز نتوانسته بودند شمال ایران را فتح کنند از این رو در این منطقه نوعی آزادی دینی و تکثر فرهنگی خاص وجود داشت. بخشی از مردم شمال به تبع سادات و شیعیانی که به این منطقه پناه آورده بودند، شیعه و علوی بودند. بخشی دیگر نیز هنوز زرتشتی بودند و به رسم و آیین پدرانشان می‌زیستند. میان این دو گروه اکثرا مسالمت وجود داشت و به خصوص با ورود به قرن ۴ هجری و ضعف حکومت عباسی این دو با هم شروع به شورش علیه عباسیان کردند.

مرداویج، جوانی که دائما در حال طغیان بود

در ابتدای قرن ۴ خراسان در دست سامانیان بود که هر چند تابع خلیفه عباسی بودند، اما به لحاظ فرهنگی به شدت به ریشه‌های ایرانی توجه داشته و به دنبال یک رنسانس فرهنگی بودند. همزمان با سامانیان، در گیلان و مازندران نیز علویان یک حکومت مستقل به وجود آورده بودند. مرداویج به همراه دایی اش "هروسندان بن تیرداد" که رهبر گیل‌ها بود در ابتدا با علویان همکاری داشت، اما بعد از اینکه رهبر علویان، داعی صغیر، دایی اش را کشت از سپاه آن‌ها جدا شد و علیه علویان شورید.

در این زمان، مرداویج به سپاه "اسفار بن شیرویه" که از دیگر بزرگان دیلم بود و مذهب زرتشتی داشت پیوست. اسفار با کمک مرداویج سپاه گرانی جمع کرد و علیه علویان و داعی صغیر شورید و بعد از قتل او توانست گیلان و مازندران را متصرف شود.

بعد از این، اسفار علیه سامانیان و خلافت عباسی شورش کرد. او سپاه فرستاده شده از بغداد را شکست داد و توانست قلمرواش را تا نزدیک ری برساند. اسفار سپس به قزوین حمله کرد. او گمان داشت به راحتی می‌تواند قزوین را فتح کند، اما مردم قزوین در مقابل او ایستادند و او هم بعد از فتح دشوار این شهر، مردم بسیاری را از دم تیغ گذراند. با این اقدام، کم کم بین مرداویج و اسفار اختلاف افتاد. مرداویج در شهر طارم با رهبران مخالفان اسفار یعنی "محمد بن مسافر" و "ماکان بن کاکی" متحد شد و علیه اسفار شورید. اسفار که از شورش مرداویج خبردار شد قزوین را ترک کرد و قصد الموت نمود، اما در میانه راه توسط یاران مرداویج به تله افتاد و به قتل رسید.

کشورگشایی، صلح با خلیفه و شورش مجدد علیه عباسیان

بعد از قتل اسفار، مرداویج گیلان و مازندران و بخش‌هایی از گلستان را به ماکان بن کاکی داد و خود به کشورگشایی پرداخت. او توانست مناطق مرکزی را فتح کند و در یکی از مهم‌ترین نبرد‌های آن دوران، لشگر خلیفه را شکست داده و همدان را از آن خود نماید. بعد از این اتفاق، خلیفه عباسی المقتدر، سپاهی گران را به فرماندهی "هارون بن غریب" به همدان فرستاد که این سپاه هم از مرداویج شکست خورد و عقب نشست.

با این اتفاق، دروازه مناطق غربی ایران به روی مرداویج باز شد و او به سرعت مناطق جبال و کرمانشاه و لرستان و کردستان را فتح کرد. هر چند او ذاتا خشن بود و در این فتوحات کشتار‌هایی را راه انداخت، اما توانست نیمه شمالی ایران را (جز خراسان) از آن خود کند و حالا رسما به یک تهدید برای خلیفه تبدیل شده بود.

بعد از این اتفاق، همه منتظر حمله مرداویج به خوزستان و اصفهان بودند، اما او در عین تعجب برای خلیفه نامه نوشت و از او تقاضای صلح کرد. خلیفه به شرط عقب نشینی از برخی مناطق من جمله همدان پذیرفت که حکومت او را به رسمیت بشناسد. مرداویج پذیرفت و عبای سیاه (علامت عباسیان) پوشید و به نام خلیفه خطبه خواند. با این اقدام او بسیاری از یاران مرداویج و من جمله برادرش "وشمگیر" از او بریدند و به نشان قهر به شمال رفتند. برخی نیز به سپاه سامانیان یا ماکان بن کاکی پیوستند. مرداویج برای جبران این خسران، سپاهی از غلامان ترک را به استخدام درآورد و کم کم آماده شد به فتوحاتش ادامه دهد.

مرداویج خیلی زود چشم طمع به اصفهان دوخت. او بعد از فتح اصفهان قصد پیش روی داشت، اما خلیفه یک نامه تند به او نوشت و از او خواست اصفهان را ترک کند. مرداویج که حالا خطر آل بویه (رقیب آل زیار) را هم حس کرده بود صلاح ندید با خلیفه درگیر شود و به همین دلیل، اصفهان را ترک کرد؛ اما حدودا ۲ هفته بعد خلیفه المقتدر از دنیا رفت و مرداویج مجددا اصفهان را به اشغال خود درآورد. با روی کار آمدن خلیفه جدید "الراضی بالله"، مرداویج به خوزستان هم حمله کرد و اهواز و ایذه را گرفت. او حالا رسما همسایه خلافت عباسی شده بود. بسیاری از راویان نقل می‌کنند او آرزو داشت بغداد را فتح کرده و مجددا نام تیسفون بر آن نهد و در آن شهر به رسم ساسانیان تاج گذاری کند، اما قدرت گرفتن رقبای داخلی یعنی آل بویه و سامانیان و ماکان بن کاکی او را مجاب کرد که فعلا با خلافت عباسی درگیر جنگ نشود.

پادشاهی که سودای احیای سلطنت ساسانیان را داشت

بعد از صلح مجددا با خلافت عباسی، مرداویج مدتی را به پادشاهی گذراند. او عاشق ایران ساسانی بود. به دستور او دو تخت پادشاهی، یکی از طلا و دیگری از عاج فیل برایش ساختند و تاجی زرین نیز تهیه کردند و او در اصفهان جلوس کرد.

در همین زمان، ماکان بن کاکی در شمال علیه او شورش کرد. در سال ۳۲۱ هجری، مرداویج به طبرستان لشکر کشید. نبرد‌هایی میان ماکان و مرداویج ابتدا در طبرستان و سپس در گرگان رخ داد که مرداویج هر بار پیروز شد و نهایتاً ماکان به گیلان گریخت. ماکان به خراسان و حکومت سامانیان پناهنده شد و با گرفتن سپاهی از آنان جنگ با مرداویج را ادامه داد. همزمان آل بویه نیز شورش‌هایی را علیه آل زیار طراحی کردند. مرداویج درگیر مقابله با این دو سپاه بود و وقت نداشت به جنوب و فتح بغداد بیندیشد.

قتل مرداویج در حمام، رویای او را نیمه تمام گذاشت

در همین اوضاع بود که مرداویج به طرز عجیبی توسط چند غلام ترکش در حمام کشته شد و رویای فتح بغداد با او به گورستان رفت. هر چند رویای او چندی بعد توسط رقیبش آل بویه به تحقق پیوست و آن‌ها بغداد را فتح کردند، اما آرزوی مرداویج در مورد تاج گذاری در تیسفون باستانی به تحقق نپیوست و پادشاهی او نیز بعد از رسیدن به برادرش وشمگیر روز به روز کوچک و کوچک‌تر شد.

در مورد علت قتل او سخن‌ها فراوان است. طبق گفته بیشتر مورخین در اینجا نیز خشونت بیش از حد مرداویج کار دست او داد. گویا او با غلامان ترک خود بسیار بد رفتاری می‌کرده و به همین دلیل، یک بار دستور داده این غلامان را مانند خران نعل بسته و با پالان و افسار راهی طویله کنند. این واقعه بر ترکان گران آمده و با نگه داشتن کینه مرداویج در دل خود، او را در حمام به قتل رسانده اند.

جنازه مرداویج در ری به خاک سپرده شد. یک مورخ که از کارگزاران او نیز بوده مراسم تشییع جنازه او را این چنین وصف کرده است: "هنگامی که تابوت مرداویج را به ری بردند من روزی پرجوش‌تر از آن روز ندیدم. همه گیلیان و دیلمیان چهار فرسنگ راه را پای برهنه پیمودند. برادر مرداویج نیز با ایشان پیاده آمد. من هیچ سپاه ندیده بودم که پس از مرگ فرمانروا، بی هزینه درم و دینار مردان و سربازانش این‌چنین به او وفادار بمانند که ایشان بدین شکل به برادرش وُشمگیر پیوستند. "

منبع: خبر فوری

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.