به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مهاباد، یکشنبه ای غم انگیز با خس خس سینه ای پر از رنج، ۳۴ سال است که سردشت را عذاب میدهد. فاجعه ای وحشتناک و باورنکردنی که در یک روز گرم تابستانی اتفاق افتاد و ۷ تیر نحسی را در سردشت زیبا رقم زد. با این همه درد، این شهر هنوز هم التیام نیافته است.
بمباران شیمیایی شهر مرزی سردشت فجیعترین تهاجم شیمیایی بود که آثار و مشکلات بسیاری به وجود آورد و این شهر اولین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی در جهان پس از بمباران هستهای هیروشیما نامیده شد.
پس از این بمباران شیمیایی بسیاری از مردم این شهر که هیچ اطلاعی از این نوع بمبهای نامتعارف نداشتند، برای یاری رساندن به مصدومان و نجات کسانی که در زیر آوارها مانده بودند به محل اصابت بمبها رفتند و همین امر باعث شده شمار آسیب دیدگان بیشتر شود و بسیاری از مصدومان با تأخیر به مراکز درمانی در شهرهای تبریز، ارومیه و تهران منتقل شدند.
سلیمان بالو حادثه دیده بمباران شیمیایی سردشت در گفت و گو با خبرنگار ما گفت: ۳۳ سال قبل در چنین روزی اوایل تابستان سال ۶۶ ایران در گرماگرم جنگ با رژیم بعث عراق در حال انجام عملیات گستردهای بر نوار مرزی غرب کشور بود و رژیم بعث هم برای انتقام در پی هر عملیاتی که انجام میگرفت اقدام به بمباران شیمیایی میکرد.
او افزود: اما کسی باور نداشت که این بمباران شیمیایی در مناطق مسکونی انجام بگیرد و مردم بی گناه و غیرنظامی هدف بمباران شیمیایی رژیم بعث شوند.
بالو اضافه میکند: نیروهای نظامی معمولاً این آمادگی را داشتند که با هرگونه عملیاتی از جمله بمباران شیمیایی مقابله کنند و حتی قرارگاه شیمیایی در سردشت احداث کرده بودند، اما کسی باور نمیکرد که غیر نظامیان هدف واقع شوند و برای اولین بار در تاریخ جهان یک منطقه غیرنظامی و مسکونی هدف بمباران شیمیایی قرار گرفت.
این حادثه دیده عنوان کرد: به یاد دارم در آن روز من هم مانند سایر افراد مورد حمله بمباران شیمیایی رژیم صدام جنایتکار قرار گرفتم و با وجود هق هق زدن نفسم غم و اندوه خانواده ام مرا بیشتر عذاب میداد.
این جانباز شیمیایی ادامه داد: یکی از بمبها به محل قرارگاه شیمیایی رزمندگان برخورد کرده بود و مردم نیز جهت درخواست کمک به آن محل مراجعه میکردند. منظره بسیار عجیبی بود خیابانهای شهر با تختهای بیمارستانی پر شده بود، بیماران در خیابان مداوا میشدند، کادر درمانی مستاصل شده بود. هشت هزار نفر بیمار شیمیایی در یک روز فاجعهای است که زبان از گفتن آن قاصر است.
او اضافه کرد: سرگردان و مستاصل بودم و تنها تصویری که جلوی چشمانم بود مرگ همه عزیزان، دوستان، فامیل، آشنا و همشهریانم بود. فکر کردم دیگر کسی باقی نمانده شتابان با عجله خود را به شهر رساندم. شب بود، اما از هر روزی روشنتر بود، چون جاده پر از ماشین بود و ترافیک عجیبی شکل گرفته بود. همه قصد داشتند که به شهر بازگردند و ببینند چه بلایی بر سر عزیزانشان آمده است و عده ای هم برای کمک در حال حرکت به سمت شهر بودند. فردای آن روز عمق فاجعه مشخص شد.
بالو خاطر نشان کرد: پس از بمباران از شهر خارج شدم و به یکی از روستاهای اطراف شهر رفتم. چند ساعت پس از بمباران که قصد بازگشت به شهر را داشتم با یکی از همشهریانم رو به رو شدم، از او پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است؟ جوابی که به من داد کمرشکن بود و زانوهایم را خالی کرد، او گفت: شهر نابود شد.
زخمهای سردشت، ۳۴ سال بعد از آن فاجعه، هنوز مرهم نیافته و دردش را تنها باد در گوش بلوطهای خسته نای زاگرس میگوید.
انتهای پیام / س خ