به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، راست گفتهاند شهر مثل موجود زنده است و تخریب بخشی از آن، مثل مجروح کردن اعضا و جوارحش. با این نگاه، هر تخریبی نهفقط به خود شهر بلکه به پیکره خاطرات همه آنهایی که در کالبد این شهر قد کشیده و با آن خاطره دارند هم زخم میزند.
برای اهالی تهران و بهویژه ساکنان هسته مرکزی و محلههای قدیمی آن، هفته گذشته با جراحتی از همین جنس همراه بود. خبر تخریب مجسمههای شیر میدان «حُر» در اثنای طرح مرمت، علامت سئوالی همراه با حسرت در ذهن تهرانیها ایجاد کرد. به قول یکی از نمایندگان شورای شهر؛ «یکی از شیرهای میدان را سربریدهاند تا به جای آن شیر جدیدی سر برآورد. این البته در شهرداری بیسابقه نیست که به جای حفظ و مرمت آثار میراثی و تاریخی، اثری از نو بسازند»!
آقای نماینده، پربیراه هم نگفته. در همین قطعه از پازل تهران چند سال قبل، یک سَردَر ۸۰ ساله با معماری زیبا در خیابان فرهنگ را که شده بود وصله ناجور یک کوچه نونوار شده و زیر سایه بیمهریها تبدیل شدهبود به زبالهدانی و پناهگاه معتادان، به نام حفظ و صیانت، آجربهآجر تخریب و تکههایش را بستهبندی کردند تا در آینده آن را در بوستانی تازه تأسیس دوباره سرپا کنند! آیندهای که البته هنوز از راه نرسیده.
اما تخریب یکی از شیرهای میدان حر همچنانکه سئوال و نقد و اعتراض شهروندان تهرانی را به همراه داشت، بهانهای هم برای تجدید خاطرات آنها با یکی از قدیمیترین و خاطرهانگیزترین میدانهای پایتخت شد. حالا که واکنش افکار عمومی و پرسوجو و پیگیریهای خبرنگاران از مسئولان شهرداری و میراث فرهنگی تا حدودی ماجرای تخریب یکی از شیرهای غرّان میدان حر را روشن کرده، بیمناسبت نیست با بازخوانی خاطرات این میدان در دورههای مختلف تاریخی، با اتفاقات و شخصیتهای مرتبط با آن بیشتر آشنا شویم.
نقاشی کمال الملک از باغشاه
اینجا قدیمیترین میدان اسبدوانی تهران بود
میدانی که امروز در تقاطع خیابانهای امام خمینی (ره) و کارگر جنوبی با نام «حر» شناخته میشود، یکی از قدیمیترین میدانهای پایتخت است. «نصرالله حدادی»، تهرانشناس، درباره پیشنیه این میدان که در ابتدا «باغشاه» نام داشت، در کتاب «طهران قدیم» اینطور مینویسد: «از دیرباز باغشاه، تفرجگاه ناصرالدین شاه قاجار و محل شکلگیری نخستین میدان اسبدوانی تهران بود.» به گفته حدادی، خیابان امام خمینی (سپه سابق) هم ازجمله مکانهایی است که از دوران ناصری رونق گرفته. محدوده وسیع جنوب غربی این خیابان که در حال حاضر محل پادگان حر است، به علاوه محدوده غربی که ساختمان مدرسه نظام در آن قرار گرفته، مجموعاً باغ وسیع و مشجری بوده که از دوران ناصری به باغشاه معروف بوده است.
آب هویج فروشی نبش میدان، آقا تختی و یک دنیا خاطره
چه از موسپیدکردههای تهران و محدوده خیابان امام خمینی (سپه سابق) باشید، چه از جوانانی که به بهانه رفتن به دانشگاه و محل کار در مقطعی از زندگی مسافر مسیر خیابان کارگر جنوبی تا میدان انقلاب بودهاند، چه از مراجعان داروخانه ۲۹ فروردین و چه یک تهرانگرد سرحال و حاضر به یراق، حتماً آوازه آب هویج فروشی ضلع شمال شرقی میدان حر به گوشتان رسیده و احتمالاً صف کشیدن جلوی آن مغازه کوچک، اما خوشمزه! را تجربه هم کردهاید. اما مشتری این آب هویجهای معروف بوده باشید یا نه، خوب است بدانید این مغازه در تهران قدیم، پاتوق بیشتر مردم و حتی چهرههای سرشناس شهر بوده و صاحب بشاش و خوشمشربش هم، تاریخ شفاهی زنده میدان حر محسوب میشود.
«سیف الله مؤذنی» یا همان «عمو سیفیِ» اهالی محله حر و خیابان امام خمینی (ره)، حالا بیش از ۶۰ سال است همسایه این میدان است. اگر در ساعات میانی روز و سرخلوتی عمو سیفی ۷۷ ساله سراغش بروید و سر صحبت را با او باز کنید، برایتان خواهد گفت گردش روزگار در دوره نوجوانی پایش را به تهران باز کرد و تصدیق ششم ابتدایی را گرفته و نگرفته، وردست داییهایش در همین آب هویج و بستنی فروشی شروع به کار کرد. زحمت داییها و خواهرزاده، نتیجه شیرینی داشت و کمکم این مغازه کوچک، سری میان سرها درآورد و به پاتوق اهالی پایتخت و حتی شخصیتهای سرشناس شهر تبدیل شد. دیگر همه میدانستند ورزشکاران مشهوری مثل مرحوم تختی، خدا بنده و صنعتکاران به خاطر آب هویجهای این مغازه است که هرازچندگاهی راهشان را به سمت میدان حر کج میکنند.
خانه «تیمورتاش» (موزه جنگ) در محدوده میدان حر (باغشاه) و خیابان امام خمینی (سپه سابق)
خیابان سپه؛ پاتوق خواص
میدان باغشاه و خیابان سپه از همان دوره پهلوی، محل برو و بیا و زندگی شخصیتهای مهم بهویژه چهرههای سیاسی بود. میگویند رضا خان در رفت و آمدهایی که برای نظارت بر سنگفرش کردن خیابان سپه به این محدوده داشت، یک روز به خاطر خلوتی خیابان و کمجمعیتی آن به «کریم آقا بوذرجمهری»، رییس وقت بلدیه تهران، اعتراض کرد. بوذرجمهری هم در جواب گفت: «قربان! چون شما در این محدوده زندگی میکنید، مردم از زندگی در همسایگی شما ترس دارند.» اینطور بود که رضاخان دستوری صادر کرد که به موجب آن، بسیاری از چهرههای سیاسی مثل «تیمورتاش»، «متین دفتری» و... در محدوده خیابان سپه ساکن شدند.
موزه جنگ در خانه تیمورتاش
فارغ از صحت و سقم این روایت، هنوز هم نام برخی از کوچهها در محدوده شرقی خیابان امام خمینی فعلی، یادآور نام چهرههای مشهور سیاسی دوره پهلوی اول است. خانه قدیمی و زیبای «عبدالحسین تیمورتاش»، وزیر دربار رضا خان در خیابان دانشگاه جنگ – کمی بالاتر از میدان حر –، یکی از یادگارهای بهجامانده ازآن دوره است. در این خانه که چند سالی است با خوشسلیقگی فرماندهی دانشگاه جنگ تبدیل به «موزه جنگ» شده، علاوهبر عمارت قدیمی و معماری و تزیینات چشمنوازش، قدیمیترین سلاحها و ابزار آلات جنگی هم در معرض دید عموم قرار گرفتهاست.
اژدهاکشی در میدان حر
«اوستا ابراهیم معمار از اهالی قدیمی محله باغشاه بود. وقتی ما تازه جوان بودیم، اوستا یک پیرمرد سالخورده بود. خانهشان هم همین پشت مغازه آب هویجی ما بود. یکی از سرگرمیهای ما، گوش دادن به نقلها و خاطرات همین اوستا ابراهیم بود. وقتی حرف مجسمه وسط میدان حر به میان میآمد، او تعریف میکرد: «موقع نصب مجسمه در میدان باغشاه، من برای طراحان مجسمه شاگردی میکردم. خوب یادم است دور تا دور میدان را با پارچه سیاهی پوشانده بودند و همین موضوع باعث شده بود اهالی و رهگذران کنجکاو شوند که چه اتفاقی قرار است در این میدان بیفتد.» این حس کنجاوی که عمو سیفی از آن یاد میکند، حتی هنوز هم افرادی که گذرشان به میدان حر میافتد را رها نکرده. اغلب کودکان ساکن تهران، حس کنجکاوی همراه با کمی ترس در مواجهه با مجسمه غیرمتعارف وسط میدان حر را تجربه کردهاند؛ مردی با نیزهای بلند در حال مبارزه با جانوری عجیب و غریب که ۴ شیر غرّان در ۴ طرف میدان انگار وظیفه محافظت از او را بر عهده دارند.
پدر و مادرها شاید هرکدام درمقابل سئوالات فرزندانشان، داستانی برای معرفی این مجسمه ساخته و روایت کرده باشند، اما اصل ماجرا این است که این مجسمه زیبا، برگرفته از داستان نبرد «گرشاسب» با اژدها در شاهنامه است. اژدها در ادبیات فارسی، نماد پلیدی و شر است و فقط پهلوانان نامآور میتوانند با کشتن آن، به غلبه خیر بر شر و پاکی بر پلیدی، عینیت ببخشند. گرشاسب، یکی از این پهلوانان نامی خلقشده توسط فردوسی در شاهنامه است که بهعنوان اولین اژدهاکش ایرانی در ادبیات فارسی، ماندگار شدهاست.
مجسمه ناصرالدین شاه در باغشاه
میدان اولین مجسمهها
نصرالله حدادی در کتاب طهران قدیم، میدان باغشاه را محل تولد اولین مجسمههای پایتخت معرفی کرده و مینویسد: «به طور کلی، سابقه نصب تندیس در میدانهای تهران و شاید ایران را هم باید در محله باغشاه جستوجو کرد؛ در زمانی که ناصرالدین شاه دستور داد از او در حالی که سوار بر اسب است، در قورخانه تهران مجسمهای ازجنس برنز ساخته و در وسط استخر باغشاه نصب شود. گفته میشود هنرمندان مجسمهساز آن عصر، تندیسی هم قد و قواره ناصرالدین شاه ساختند و در محل تفرجگاه او نصب کردند! اما نکته جالب توجه، عدم رونمایی آن برای عموم مردم و نمایش آن فقط برای درباریان و خواص بود. بعد از ترور ناصرالدین شاه در اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی، این مجسمه از وسط استخر باغشاه برداشته شد.»
بیشتر بخوانید
کمتر از ۴۰ سال بعد و پس از انتقال قدرت از قاجار به پهلوی، یک مجسمه باابهت در وسط میدان باغشاه سربرآورد که تا همین امروز، یکی از نمادهای پایتخت بودهاست. مأموریت ساخت مجسمه میدان باغشاه به مرحوم «غلامرضا رحیمزاده ارژنگ»، زاده شوروی و فارغالتحصیل رشته نقاشی و مجسمهسازی که سال ۱۳۰۷ به تهران آمدهبود، سپرده شد. او طراحی مجسمه را انجام داد و با همکاری پسرخاله نوجوانش، «میرحسن ارژنگ نژاد» که بعدها دامادش هم شد، کار قالبگیری و ساخت قطعاتش را به سرانجام رساند. میرحسن ارژنگنژاد متولد سال ۱۳۰۰، با ۱۰۰ سال سن، امروز یکی از پیشکسوتان بنام عرصه نقاشی و مجسمهسازی ایران است. القصه، ساخت مجسمه ۵/۶ متری میدان حر که روی یک سکوی بتنی نصب شده و به همراه نیزه ۶ متری آن در مجموع ۵/۱۲ متر ارتفاع دارد، از سال ۱۳۱۲ شروع شد و بعد از ۳ سال در میدان نصب و رونمایی شد. با این حساب، مرد اژدهاکش حالا ۸۵ سال است در وسط میدان قدیمی تهران استوار ایستاده و نام خود را بهعنوان یکی از قدیمیترین مجسمههای پایتخت ثبت کردهاست.
وقتی جرثقیلها جلوی اژدهاکش کم آوردند!
برخلاف بسیاری از مجسمههای قدیمی تهران، مجسمه میدان حر از گزند حوادث مختلف جان سالم به در بردهاست و دور از ذهن نیست چنین نماد دیرزیستی که به خاطره مشترک چند نسل تبدیل شده، جایگاه خاصی در نقلها و خاطرات مردم کوچه و بازار مثل عمو سیفیها پیدا کند؛ نقلهایی که بهطور قطع نمیتوان درباره صحت و سقم آن اظهارنظر کرد. یکی از ماجراهایی که درباره مجسمه میدان حر گفته شده، مرتبط با موضوع جابهجایی آن است. بعد از نصب مجسمه گرشاسب اژدهاکش در میدان باغشاه، مدیریت شهری پایتخت میان چند شهردار دستبهدست شد. در دولت پهلوی و در دورهای که «موسی مهام» مسئولیت شهرداری تهران را بر عهده داشت، او ۷ مجسمه در ۷ میدان تهران ازجمله مجسمه فردوسی را تعویض کرد و مجسمهای که در حال حاضر در میدان فردوسی قرار دارد، به سفارش او توسط ابوالحسن صدیقی ساخته و نصب شد. میگویند مهام به فکر تغییر وضعیت مجسمه میدان حر هم افتاد.
گفته میشود موسی مهام عقید داشت نمادها و تندیسهای شهر باید فضایی متناسب با موضوع خاص خودشان داشتهباشند. مثلاً معتقد بود بر اساس روایت فردوسی در شاهنامه، نبرد گرشاسب با اژدها در یک دره انجام شده. پس این مجسمه هم باید در چنین فضایی باشد؛ بنابراین دستور داد چنین فضایی را برای نصب مجسمه مرد اژدهاکش بسازند. اینطور بود که سر و کله ۶ جرثقیل برای جابهجایی مجسمه در میدان حر پیدا شد. میگویند تا ۴ متر پایینتر از سطح مجسمه خاکبرداری شد، موتور همه جرثقیلها سوخت، اما دریغ از حتی چند سانتیمتر جابهجایی مجسمه! هیچ تکانی نخورد...
محمدعلی شاه قاجار در باغشاه
استراحت در باغ همایونی یا تدارک برای فتنهانگیزی؟
دفتر خاطرات باغشاه را که ورق بزنی، پر است از خاطرات شیرین و تلخ. انگار این میدان سالخورده پایتخت، در قامت یک ناظر خاموش، شاهد حوادث صد و اندی سال اخیر بوده و آنها را در دل خود ثبت و ضبط کرده. بدون شک یکی از غمانگیزترین حوادثی که بر باغشاه گذشته، ماجرای اعدام مشروطهخواهان در دوران محمدعلی شاه قاجار است. مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را امضا کرد، اما پسر ناخلفش از همان اول نشان داد دل خوشی از مشروطه و مشروطه خواهان ندارد.
اوضاع از وقتی رو به وخامت گذاشت که محمدعلی شاه مرکز فرماندهیاش را به باغشاه منتقل کرد. او گرچه در دستخطی کوتاه خطاب به مشیرالسلطنه نوشت: «چون هوای تهران گرم و تحملش بر ما سخت بود، ازاینرو به سمت باغشاه حرکت فرمودیم»،، اما در اصل میخواست از شهر خارج شود و در باغشاه لشکری تدارک ببیند تا راحتتر بتواند با جریان مشروطه مقابله کند. رفتن محمدعلی شاه به باغشاه، زمینهساز حملات شدید مشروطهخواهان در روزنامهها شد؛ نقدهای آتشینی که باعث شد مخالفان شاه برای در امان ماندن از تبعات خشم او در مجلس متحصن شوند. واکنش شاه مستبد، صدور حکم تبعید ۸ نفر از مشروطهخواهان ازجمله «جهانگیر خان صور اسرافیل» و «ملکالمتکلمین» بود. اما وقتی مجلس در این جدال، طرف مشروطهخواهان ایستاد، انگار بهانهای که محمدعلی شاه منتظرش بود را به دستش داد؛ و شد آنچه نباید میشد...
دستگیرشدگان جنبش مشروطه با غل و زنجیر بر دست و گردن
وقتی درختان باغشاه با خون مشروطهخواهان آبیاری شد...
کلنل لیاخوف روسی در روز دوم تیرماه ۱۲۸۷ با فرمان شاه مستبد قاجار مجلس را به توپ بست و با این شوک بزرگ، شیرازه جبهه مشروطهخواهان از هم پاشید. بعد از آن بود که به دستور محمدعلی شاه، مشروطهخواهان یکبهیک دستگیر و به باغشاه منتقل شدند. فردای آن روز سیاه و بعد از شکنجههای فراوان، فرمان قتل چهرههایی مثل ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیر خان صادر شد. در سوم تیر ماه ۱۲۸۷ به گردن آنها طناب انداختهشد و خفگی، پایان تلخ زندگی آنها بود. «مامونتوف»، خبرنگار روس درباره اعدام این چهرههای مشروطهخواه اینطور نوشته: «سر گذشت این دو تن (میرزا جهانگیر خان و ملک المتکلمین) بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ بردند و کنار فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دلهای ایشان فرو کرد...»
سلطنت از قاجار به پهلوی تغییر کرد، اما جریان قتل و کشتار در باغشاه متوقف نشد. رضا خان هم بعد از به قدرت رسیدن، پادگان باغشاه را مقر اصلی تشکیل ارتش حکومت پهلوی تعیین کرد و دو سال بعد در سال ۱۳۰۶، سرهنگ «محمود خان پولادین» به اتهام توطئه ترور رضا خان در همین پادگان اعدام شد. ۱۴ سال بعد که طومار حکومت پهلوی اول در هم پیچیده شد، باز هم نام پادگان باغشاه در میان بود. شهریور ۱۳۲۰ که از راه رسید، با سقوط پادگان باغشاه، ارتش ایران از درون دچار ضعف و فروپاشی شد و آشفتگی تمام پایتخت را فرا گرفت.
نمایی از نبرد مردم انقلابی برای تصرف «پادگان باغشاه» در مبارزات انقلاب سال ۵۷/ عکاس: «قربان خلیلی»
... و باغشاه، «حُر» شد
میدان قدیمی پایتخت، اما درست در یکی از پرالتهابترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، عاقبتبخیر شد. پادگان باغشاه که در ایام مبارزات انقلاب سال ۵۷ یکی از کانونهای اصلی دفاع از رژیم پهلوی محسوب میشد، بالاخره در مقابل شور انقلابی مردم تسلیم شد. مردم در آخرین ساعات روز ۲۲ بهمن دیوار پادگان را تخریب و آنجا را محاصره کردند و با فراری دادن سربازها، آخرین سنگر رژیم طاغوت را فتح کردند. اینطور بود که پادگان و میدان باغشاه، وارد دفتر خاطرات انقلابیون شد. خانواده شهید «سیف الله صفاریان» که هنوز هم در همسایگی میدان حر سکونت دارند و نقلهای شیرینی از آن روزها دارند، یکی از همان خانوادههای انقلابی سال ۵۷ هستند.
انقلابیون در حال نگهبانی دادن در مقابل پادگان حر (باغشاه) در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب/ شهید «سیف الله صفاریان»، نفر دوم از سمت راست
«مریم صفاریان»، دختر شهید برمیگردد به ۴۲ سال قبل و میگوید: «تسخیر پادگان حر (باغشاه) را خوب یادم است. خانهمان خیلی به آنجا نزدیک بود. بابا و دوستانش روی دیوار پادگان سوراخی ایجاد کردهبودند و سربازان را از آنجا فراری میدادند. اما بابا که میدانست آن سربازان بیپناه چه ریسک بزرگی کردهاند و به دل چه خطر بزرگی میروند، آنها را به خانه خودمان میآورد، لباس شخصی تنشان میکرد و با ظاهر یک شهروند عادی روانهشان میکرد تا گرفتار عوامل رژیم نشوند. وقتی هم که گاردیها از ماجرای فرار سربازان مطلع شدند و شروع به تیراندازی کردند، بابا در خانه را بست و تا وقتی اوضاع آرام شد، سربازان را در خانهمان نگه داشت. آن روزها خانه ما تبدیل شدهبود به انباری پوتینها و لباسهای سربازان فراری. اما بابا اصلاً نگران نبود...»
سنگربندی میدان حر در دوران دفاع مقدس
همین اتفاقات و جانفشانیهای مردم و سربازان انقلابی در جریان مبارزات انقلاب باعث شد در سال ۱۳۶۱ این میدان و پادگان قدیمی آن به «حر» تغییر نام دهد.
منبع:فارس
انتهای پیام/