من یک جوان خبرنگار امروزی هستم، جوانی ساده که با کنجکاوی بیشتری به مسائل روز کشورش نگاه می‌کند، اما دیدگاهش صرفا یک دیدگاه ساده نیست.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد، امروز هم یک روز عادی دیگر برای من بود تا آن لحظه که خیلی اتفاقی مابین شلوغی رفت و آمد افکار مختلف در ذهنم، به نقطه ای رسیدم که آغازگر سرخط املای جدیدم شد. املایی که حس کردم شاید تا همین حالا هم، در آن غلط‌های فراوانی داشتم، امروز وقتی روز‌های ابتدایی خردادماه را در تقویم کنکاش می‌کردم، چشمانم با کنجکاوی به روز سوم خرداد یعنی سالروز آزادسازی خرمشهر و روز مقاومت، ایثار و پیروزی برخورد کرد.

به عنوان جوانی که روز‌های جنگ تحمیلی را ندیده و ریشه‌های معرفت روحش مربوط به سال‌های بعد از انقلاب است خواستم تا در این باره تحقیق کنم و از دلاوری‌های مردمی بگویم که شاید از چشم من و خیلی‌های دیگر دور مانده است و شاید هم از یک داستان واقعی، اما عجیب روایت کنم تا جای خالی‌های خیلی از چیز‌ها پر شوند. جای خالی مقاومت، جای خالی ایثار، جای خالی پیروزی و جای خالی یک شهر به نام خرمشهر. اما اینجا روایت معنای دیگری دارد و املای امروز من شاید در پایان برای همیشه بدون غلط نوشته شود.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

برای ابتدای کار، به سراغ  حسین نوری معاون مالی، اداری بنیاد شهید منطقه یک مشهد رفتم.

حسین نوری مدیر مالی، اداری بنیاد شهید منطق یک مشهد درباره‌  عظمت حماسه سازی جوانان غیور ایرانی به خصوص خراسانی‌ها می‌گوید: ما دربحث آزادسازی خرمشهر چندین عملیات داشتیم که مهم‌ترین عملیات از میان آنها، عملیات بیت المقدس بود که تنها در همین عملیات چیزی حدود ۶ هزار شهید دادیم، هیچکدام از عملیات‌های جنگ تحمیلی به اندازه عملیات آزاد سازی خرمشهر عظمت نداشته است به طوریکه امام خمینی (ره) با صراحت بیان در وصف عملیات بیت المقدس این طور بیان کردند که خرمشهر را خدا آزاد کرد و این شعار بر روی این عملیات ماند و تاریخی شد.

او می‌افزاید: صدام در همان زمان گفته بود؛ "اگر ایرانیان بتوانند خرمشهر را آزاد کنند ما بغداد را تحویل آنان می‌دهیم" و تا این اندازه بر پیروزی خودش در این عملیات اطمینان خاطر داشت چرا که او پشتیبانی همه جانبه‌ای از سوی ابرقدرت‌های آن زمان داشت، اما پشتوانه‌ی ایرانی‌ها و جوانان غیور وطن فقط خدا بود. ما از لحاظ نظامی خیلی پیشرفته نبودیم، اما مردم ما با چنگ و دندان برای وطن جنگیدند وتن‌ها سلاح آنان غیرتی بود که به پشتوانه آن بی باک در مقابل دشمن می‌ایستادند و علت سخن ارزشمند امام خمینی (ره) هم در توصیف عظمت این عملیات برای همین مساله است پس وقتی امام (ره) این سخن را می‌فرمایند جای هیچ شبه‌ای نیست که خرمشهر را واقعا خدا آزاد کرد.


بیشتر بخوانید


شکستن سد تانک‌های صدام و بمب‌های بعثی‌ها

مدیر مالی، اداری بنیاد شهید منطق یک مشهد در خصوص شرکت کم سابقه‌  جوانان خراسان رضوی در جنگ تحمیلی ادامه می‌دهد: با اینکه خراسان رضوی فاصله‌ی زیادی تا منطقه‌ی جنگی داشت، اما خراسانی‌ها در این جنگ حماسه‌ها ساختند و پیر و جوان از سراسر خراسان رضوی، حضور خیلی خوبی در تمام هشت سال جنگ تحمیلی داشتند. من خودم چند روز پیش با یکی از راویان مشهدی این عملیات گفتگو می‌کردم و از او شنیدم که می‌گفت؛ آنقدر تعداد تانک‌های صدام رئیس جهور اسبق عراق، در منطقه زیاد بوده است که اگر می خواستی در مسیر حرکت کنی باید از میان تانک‌های صدام عبور می‌کردی. تعداد بمب‌هایی که بعثی‌ها با آن‌ها زمین را فرش کرده بودند به قدری زیاد بود که خلبان‌های هلی‌برد ما برای فرود بر روی زمین گا‌هی به مشکل برخورد می‌کردند و شاید حتی نرسیده به زمین شهید می‌شدند و رزمندگان ما در شرایط خیلی سختی در حالیکه باران بمب و خمپاره از زمین و آسمان می‌بارید خرمشهر را پس گرفتند.

سکوت رسانه‌ها و بغض چندین ساله صهیونیست

نوری بیان می‌کند: فتح خرمشهر، صحنه عظیمی از واقعه‌  عاشورا بود و شاید خیلی از ابعاد عاشورا در لحظه به لحظه‌ی این عملیات دیده می‌شد. فداکاری و ایثار در بین رزمندگان موج می‌زد و شاید زبان از تفسیر واقعه‌ی خرمشهر قاصر بماند، اما پس از باز پس گیری خرمشهر از رژیم بعث عراق، رسانه‌های آن زمان به طرز عجیبی سعی در پنهان کردن حجم و عظمت این اقدام داشتند و حتی رژیم صهیونیستی با حمله همه جانبه و سخت به جنوب لبنان سعی کرد تا از اهمیت اخبار آزادسازی خرمشهر، در سطح دنیا کم کند و این اخبار را پوشش دهد.

او در پایان گفتگو تصریح می‌کند: هزینه جنگ تحمیلی، خون جوانانی است که زمین آرامش و امنیت ایران را آبیاری و تقویت کردند و وظیفه‌  ما در قبال خون این شهیدان حفظ امنیت است. امنیتی که راحت به دست نیامد و برای رسیدن به این امینت از ابتدا تا زمان حال، خون دل‌های زیادی خورده ایم.

جوان امروز، همان جوان دیروز است

حرف‌های  نوری به شدت مرا در فکر فرو برد و در تمام مسیر از بنیاد شهید تا خانه به این فکر می‌کردم که چگونه بتوانم در یک گزارش خبری تا حدودی ابعادی از این مقاومت و ایثار و فداکاری را به تصویر بکشم.

همین دغدغه باعث شد تا کوچه باغ‌های زمان را بدون در نظر گرفتن زمان، قدم بزنم و نخل‌های سربریده‌  خرمشهر و سوریه را به تماشا بنشینم و بنویسم برای شما تا بخوانید و بدانید از روایت ماندگار عشقی که هنوز هم یکی است و یکی هم باقی خواهد ماند.

برای همین پای صحبت‌های شیرین علیرضا دلبریان روایتگر دفاع مقدس، نشستم و یک به یک تمام صحبت‌های وی را با گوش‌های جانم شنیدم و تمام آن‌ها را نوشتم تا چیزی از قلم نیفتد.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

مردان خدا، سادگی را خوش بودند

علیرضا دلبریان روایتگر دفاع مقدس در خصوص جبهه و جنگ تحمیلی می‌گوید: داستان‌های جبهه برای بعضی از جوان‌ها جذاب، ولی برای بعضی‌ها ناشناخته است. سبک زندگی در جبهه بر اساس ساده زیستی بود مثلا غذای ساده می‎ خوردند که حتی در بعضی اوقات فقط کنسرو بود، اما بچه‌ها در خوردن همین کنسرو هم تعلل می‌کردند و از همدیگر می‌پرسیدند آیا فلانی کنسرو دارد یا نه؟ که اگر نداشت کنسروشان را به دیگری بدهند، می‌خواهم بگویم که از خودگذشتگی در جبهه به شکل‌های مختلف دیده می‌شد یا بچه‌ها لباس‌های ساده می‌پو‌شیدند و با همین سادگی‌ها واقعا خوش بودند.

او می‌افزاید: ببینید برای جبهه رفتن باید اول ولایت پذیر باشی، اگر ولی تو به تو دستور جهاد می‎ دهد تعلل جایز نیست و باید بدون هیچ فکری به میدان بروی، فقط جهاد کردن نیست در همه امور اگر رهبر دستور به کاری می‌دهد باید امر او را اطاعت کنی. بچه‌های جنگ، ولایت پذیر بودند که جان و مال و خانواده را در خانه گذاشتند و بدون هیچ ترسی از برنگشتن، به جبهه رفتند. یکی از درس‌هایی که می‌شود از واقعه‌  آزادسازی خرمشهر یا از هشت سال جنگ تحمیلی گرفت همین ولایت پذیری است.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

این روایتگر دفاع مقدس ادامه می‌دهد: فلسفه و فرهنگ آزادسازی خرمشهر خیلی مهم است که جوانان باید آنرا بدانند، اینکه چند نفر و از کجا به جبهه اعزام شدند، یا کدام یک از بچه‌ها پوتین و لباس نو داشت یا نداشت و یا چه کسی فرمانده بود و نبود، این‌ها اصلا مهم نبوده و نیست چیزی که اهمیت داشت دل‌های بچه‌ها بود و آن هدفی که همه‌  بچه‌ها برایش از تمام دنیا و مادیاتش گذشته بودند. این‌ها باید برای جوانان امروز شفاف سازی شود. جوان امروزی باید بداند چرا این مرز و بوم، امروز امنیت و آسایش دارد و این امنیتی که تمام دنیا به آن چشم دارند حاصل چیست؟

نیمه‌های پنهان جنگ تحمیلی/ جوانان امروز حق دارند تا بدانند

دلبریان بیان می‌کند: سوال‌های زیادی است که شاید ذهن جوان امروز را درگیر کند و هستند جوان‌هایی که وقتی به من می‌رسند سوال‌هایی می‌پرسند که واقعا می‌فهمم دغدغه دارند و سوال‌های بیهوده و بی جهت نیست. مثلا می‌پرسند چرا اول جنگ ما آنقدر ضعیف بودیم؟ یا در مساله خرمشهر، چرا نیرو‌های صدام خرمشهر را محاصره کنند و بگیرند که بعد‌ها ما مجبور شویم آنرا پس بگیریم؟ و اصلا چرا بعد از آنکه خرمشهر را گرفتند، توانستند تا ده کیلومتری اهواز هم پیشروی کنند؟ مگر ما خودمان نیرو نداشتیم؟ سلاح و مهمات کافی نداشتیم؟ پس چرا بچه‌های ما که آنقدر از دلاوری هایشان می‌گویید و می‌نویسید، جلوی عراقی هارا نگرفتند که خرمشهر را محاصره نکنند؟ و از این دسته سوالات که واقعا باید پاسخ داده شود و فکر می‌کنم جوانان ما که در فضای جنگ و جبهه‌  آن زمان نبودند، حق دارند تا بپرسند، کنجکاوی کنند و در نهایت پاسخ سوالاتشان را بیابند و بدانند.

او در پاسخ به سوالات خیلی از جوان‌ها در خصوص جنگ تحمیلی تصریح می‌کند: ببینید تفکراتی در فضای آن زمان حاکم بود که می‌گفت نباید به جوانان میدان داد. نباید از جوانان حمایت کرد و خب طبق همین تفکر در زمان جنگ نیز، بچه‌ها اراده‌ای از خود نداشتند و نمی‌توانستند خودکفا عمل کنند اگر بچه‌ها از همان ابتدا خود کفا بودند و به آن‌ها اختیارات لازم داده می‌شد ما این همه تلفات و خسارت در جنگ تحمیلی نداشتیم.

جوانان هرگز نا امید نشوند

این روایتگر دفاع مقدس تاکید می‌کند: در بحث آزادسازی خرمشهر هم جوانان باید بدانند اگر خرمشهر آزاد شد جوانان با تلاش و تکیه بر قدرت الهی، آن را آزاد کردند. باقری ها، متوسلیان‌ها و خرازی‌ها خرمشهر را آزاد کردند. رفتند، به دل دشمن زدند و دشمن را محاصره کردند و در نهایت خرمشهر را پس گرفتند. چه کسی این کارهارا انجام داد؟ همین جوان‌ها بودند. پس جوان امروز نباید ناامید شود. باید به دل میدان بزند و از حوادث و سختی‌های راه نترسد.

دلبریان با پیشنهاد به همه‌  جوانان ایرانی اظهار می‌کند: من باز هم به همه‌  بچه‌ها می‌گویم نترسید و ناامید نشوید، چون ما می توانیم. همانطور که جوانان در هشت سال جنگ تحمیلی توانستند و همانطور که برای آزادسازی خرمشهر جنگیدند و پیروز شدند ما هم می‌توانیم. درست است؛ محدودیت‌ها همیشه بوده و هست، اما طبق فرمایش مقام معظم رهبری که می‌فرمایند ما خرمشهر‌ها درپیش داریم یعنی خرمشهر دیروز، خرمشهر امروز هم هست و جوان امروز ما باید مثل باقری‌ها باشد و از متوسلیان‌ها درس بگیرد و بجنگد.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

خادم الشریعه‌های سرخس هنوز در ایران زنده اند

او افزود: من برای جوانان خراسانی به خصوص سرخسی‌ها یک مثال نام آشنا می‌زنم. شهید محمدمهدی خادم الشریعه که یکی از فرماندهان عملیات آزادسازی خرمشهر بود، هنگامی که در این عملیات حاضر شد فقط ۲۶ سال سن داشت، اما با همین سن کم فرمانده بود و با اقتدار تا آخرین قطره خونش برای آزادسازی خرمشهر تلاش کرد. تلاش جوان دیروز ایستادگی در جنگ تن به تن با دشمن بود و تلاش جوان امروز طبق فرمایشات مقام معظم رهبری، ایستادگی در جنگ اراده‌ها است.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

این روایتگر دفاع مقدس ادامه می‌دهد: ما باید در روز سه خرداد ماه، روز آزادسازی خرمشهر و روز مقاومت، ایثار و پیروزی به جوانان روحیه بدهیم و باید حس غرور و اقتدار ملی را در آن‌ها بیدار کنیم. پس باید برخی مسائل را برای جوانان شرح دهیم تا آن‌ها بدانند و به شهدا، انقلاب و تاریخ بلند بالای ایران افتخار کنند. شما فکر می‌کنید بچه‌ها در زمان جنگ تحمیلی چگونه به جبهه می‌رفتند؟ یا فکر می‌کنید برای آن‌ها کارت دعوت می‌فرستادند؟ نه اینگونه نیست. بعضی‌ها به صورت رسمی و بعضی‌ها هم کاملا خودجوش بلند می‌شدند از سراسر کشور، با ماشین، با پای پیاده و با هرچه که در دست داشتند خود را به جنگ می‌رساندند. چرا؟ چون روحیه‌ای پیروز داشتند، چون اقتدار و غرور ملی داشتند و همین مساله باعث شد تا یک به یک وقایع جنگ تحمیلی رقم بخورد.

مدافعان حرم، نماد امروزی مدافعان وطن

دلبریان بیان می‌کند: یک نمونه از این خودجوشی را برای شما در همین زمان حال مثال می‌زنم. جوانانی که بدون در نظر گرفتن جان، مال، خانواده و موقعیت اجتماعی خود به سوریه رفتند و جنگیدند تا از حق مظلومان سوریه و دمشق و عراق دفاع کنند؛ و دشمن نتواند بار دیگر مرز‌های کشورمان را تهدید کند و جدای از تمام این‌ها غیرت آنان اجازه نداد که در آسایش و آرامش بنشینند و قتل عام شدن مظلومین را تماشا کنند. برای این جوانان کسی از آنجا کارت دعوت نفرستاده بود، اما آنان رفتند، چون مهمانی خدا همیشه بدون دعوت است.

او تصریح می‌کند: در نهایت از جوانان می‌خواهم تلاش کنند و روحیه ولایت پذیری را در خود تقویت کنند، چون لازمه حرکت در مسیر شهدا، اول از همه ولایت پذیری است و اولین سلاح برای رسیدن به اهداف متعالی، مقاومت است. جوانان تلاش کنند تا در انتخابات پیش رو مثل همیشه حماسه ساز باشند و از آرمان‌های امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی محافظت کنند.

دیروز نخل ها سر بریده می‌شدند امروز انسان ها

وقتیکه  دلبریان از مدافعان حرم گفتند، دیدم که چقدر مقاومت تصاویر مختلفی دارد. او درست می‌گفت، طبق فرمایش مقام معظم رهبری؛ خرمشهر‌ها هنوز در پی است و مدافعان حرم نیز در سوریه و عراق با رشادت و روحیه مقاومی که داشتند، خرمشهر دیگری را آزاد کردند. اصلا انگار ایثار و از خودگذشتگی در جان ما ریشه دارد و انگار با خون ما در هم آمیخته و هر روز ما خرمشهر و مقاومت است.

نقش رزمندگان خراسان رضوی در عملیات بیت المقدس

سید هاشم موسوی پژوشگر دفاع مقدس می‌گوید: من در عملیات بیت المقدس حضور داشتم، اما نه به عنوان یک نیروی عادی بلکه جزو مربیان آموزشی بودم و در آن زمان هم به مربیان آموزشی اجازه حضور در جبهه داده نمی‌شد، اما به عنوان محقق نظامی و یک نیروی پرسشگر به جبهه می‌رفتم و غیر از انجام وظیفه‌ای که به من محول شده بود، کنار مسئولان کار‌های کمکی را هم انجام می‌دادم.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

او می‌افزاید: در زمان عملیات بیت المقدس از خراسان رضوی دو تیپ اعزام شدند؛ یکی تیپ امام رضا (ع) به فرماندهی شهید محمدمهدی خادم الشریعه و دیگری تیپ جواد الائمه (ع).

این پژوشگر دفاع مقدس ادامه می‌دهد: تیپ امام رضا (ع) در مرحله اول عملیات همراه با قرارگاه قدس، در سمت راست کرخه یا شهر هویزه عمل کرد، چون قرار بر این بود که عملیات دو طرح داشته باشد یک طرح ارتش و دیگری طرح سپاه.

موسوی بیان می‌کند: طرح اول طرح ارتش بود که، چون پایگاه فرماندهی سپاه دشمن در محدوده‌ی جفیر (روستایی از توابع بخش هویزه، شهرستان دشت آزادگان درخوزستانایران است) قرار داشت و قرار بود تا ارتش آن‌ها را بزند. ما نزدیک‌ترین راه به دشمن را پیدا کردیم و از طریق هویزه وارد عمل شدیم. از کرخه نور یا کرخه کوه که همان هویزه هست، دشمن را راحت‌تر می‌توانستیم هدف بگیریم، قرار بر این بود که عملیات را بچه‌های ارتش مشترک انجام دهند تا بتوانند جفیر را پس بگیرند.

او تصریح می‌کند: و طرح دومی هم وجود داشت که برای سپاه بود؛ این طرح بدین صورت انجام میشد که به جای اینکه با تک جبهه‌ای (حمله رویاروی و مستقیم به دشمن) حمله کنیم و بخواهیم از سمت اهواز و یا هویزه به سمت خرمشهر برویم، با توجه به فاصله‌  زیاد این حمله، نتیجه این شد که از سمت دارخوین (منطقه‌ای بین جاده اهواز به آبادان) به سوی ایستگاه حسینیه برویم و از آن منطقه به دشمن حمله کنیم. با توجه به اینکه بچه‌های تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) تهران در منطقه دارخوین بودند و مقداری از رودخانه کارون عبور کرده بودند، لذا تصمیم بر این شد که برای تاثیرگذاری بیشتر، هر دو طرح را هم زمان باهم انجام بدهیم.

این پژوشگر دفاع مقدس تاکید می‌کند: تیپ امام رضا (ع) به فرماندهی شهید محمدمهدی خادم الشریعه ابتدا قرار شد که در منطقه هویزه کنار کرخه خون باشند تا به قرارگاه فرماندهی سپاه دشمن حمله کنند. در همان موقعیت به مدت ۴۸ ساعت وارد عمل شدند منتها دشمن مقاومت سنگینی کرد و با توجه به صاف بودن زمین رزمندگان موفق نشدند و عقب نشینی صورت گرفت. تیپ امام رضا (ع) که در آن زمان چیزی حدود ۶ تا ۸ گردان پیاده داشت دو تا سه گردانش در آنجا خرج شد. ما در اصطلاح نظامی می‌گوییم خرج شد یعنی یا شهید شدند یا مجروح شدند یا کارایی خود را از دست دادند و دیگر نمی‌شد روی آن‌ها حساب باز کرد.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

موسوی اظهار می‌کند: اما بعد‌ها از همین نیرو‌ها بازسازی کردیم و یک گردان دیگر تشکیل دادیم و گردان‌ها مجددا تجدید قوا کردند. بعد این اتفاق هم ارتش و هم سپاه نتوانستند پیشروی کنند و باز موفق نشدیم و هم زمان با شروع عملیات از ۱۲ اردیبهشت، در ۱۵ اردیبهشت عملا مشخص شد که در آن منطقه دیگر کارایی نداریم و نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم.

او می‌افزاید: از حدود ۱۷ و ۱۸ اردیبهشت ماه جایی که بچه‌های سپاه در دارخوین عمل کرده بودند، از جاده سید الشهدا به حسینیه رفتیم. گردان‌های دیگری هم که سازماندهی شدند، در آن منطقه وارد عمل و تحت امر قرارگاه فتح وارد قضیه شدیم.

این پژوشگر دفاع مقدس ادامه می‌دهد: روز ۳۱ اردیبهشت بود که شهید خادم الشریعه در ایستگاه حسینیه، کنار جاده خرمشهر به شهادت رسیدند. از قبل شهید چراغچی جانشین شهید خادم الشریعه انتخاب شده بود پس بلافاصله فرماندهی را به عهده گرفتند و ادامه عملیات انجام داده شد تا اینکه بچه‌ها خودشان را تا پاسگاه زید و پاسگاه کوشک دقیقا روبه روی ایستگاه حسینیه کشاندند.

موسوی بیان می‌کند: قبل از عملیات تیپ جواد الائمه(ع) در منطقه چزابه حضور داشتند. فرماندهی تیپ جواد الائمه برعهده سردار عباس شاملو و به جانشینی شهید مرجان پور بود.

او تصریح می‌کند: تیپ دوم خراسانی‌ها با حدود ۶ گردان که البته فقط ۴ گردانش را به کار گیری کرد، وارد عمل شد. بچه‌ها از روی این پل نو که روی نهر عرایض زده شده بود و در واقع جاده شلمچه به خرمشهر را قطع می‌کرد، به سمت شلمچه حرکت کردند و عقبه دشمن را از آنجا بستند و با این کار بچه‌های اصفهان مثل احمد کاظمی توانستند وارد شهر شوند. یعنی اگر بچه‌های خراسان موفق نبودند که جاده‌ی شملچه را ببند و عقبه دشمن را تحت تاثیر قرار دهند، مسلما خرمشهر آزاد نمی‌شد؛ که در روز ۳۱ اردیبهشت و اول خرداد بچه‌های تیپ جوادالائمه جاده منتهی به خرمشهر را بستند تا آنکه در دوم خرداد نیرو‌های لشگر نجف آباد اصفهان و نیرو‌های تیپ ۱۴ امام حسین (ع) همراه با تیپ ۲۵ کربلا وارد خرمشهر شدند.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

این پژوهشگر دفاع مقدس تاکید می‌کند: این رزمندگان اسلام نوزده هزار نفر از عراقی‌ها را به اسارت گرفتند و اینگونه بود که فتح خرمشهر اتفاق افتاد. اصل قضیه این است که از خراسان ۱۲ گردان رزمی به غیر از یگان‌های پشتیبانی مثل ادوات و توپخانه و مهندسی و سایر واحد‌ها که خدمات رسانی داشتند، موفق شدند تا کمک شایانی را به فتح خرمشهر بدهند.


بیشتر بخوانید


غیرت، در خون ما می‌تپد

با شنیدن حرف‌های  موسوی و اینکه رزمندگان خراسانی در جنگ و در عملیات بیت المقدس چه کردند، دلم خواست تا آیین بزرگ مردانی از جنس معرفت را باری دیگر از زبان یکی از مدافعان حرم بدانم. همان‌هایی که مقاومت را از مدافعان وطن در جنگ تحمیلی آموختند و چقدر زیبا آنرا در تاریخ باری دیگر ثبت کردند.

برای همین با  بهزاد اسدی مدافع حرم حضرت زینب (س) و برادر شهید مدافع حرم محمد اسدی، گفتگو کردم، دوست داشتم تا مقاومت را هر چه بیشتر بشناسم اما اینبار از زبان یک جوان امروزی.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

مظلومان بی پناه مانده بودند

بهزاد اسدی مدافع حرم حضرت زینب (س) و برادر شهید مدافع حرم محمد اسدی درباره‌ی جنگ سوریه می‌گوید: اتفاقات سوریه که شروع شد هنوز نا مشخص بود که دقیقا چطور است، شاید ظاهرش مثل بهارعربی (تحولات سیاسی که از پایان سال ۲۰۱۰ در برخی از کشور‌های عربی آغاز شد) بود، اما با گذشت زمان با ترور، قتل، تهدید‌های مذهبی، حضور و دخالت تروریست‌ها در سراسر دنیا شروع شد و با کشته شدن شیعیان نبل و الزهرا، تهدید حرم حضرت زینب (س) همراه شد. آن‌ها شبانه روی دیوار‌های حرم حضرت زینب (س) نوشتند که همزمان با بشار تو هم نابود خواهی شد، این نشان داد که قضیه یک بحث اعتراض مردمی نیست و یا اگریک اعتراض مردمی بوده است؛ افراد و جریان‌هایی دارند از این مساله سو استفاده می‌کنند.

او می‌افزاید: کم کم این جریان بیشتر بروز پیدا کرد و با کشتن و قتل و ترور‌های بیشتر، این تهدید‌ها عیان‌تر شد و همزان شد با شکل گیری گروهک‌های تروریستی مثل جبهه النصره و داعش؛ و همین مساله باعث شد تا تعداد زیادی از جوانان کشورمان احساس وظیفه کنند که باید بروند و در راه خدا جهاد کنند و این جهاد هم اول از حریم انسانیت یعنی از انسان‌های مظلومی که در خاک سوریه و عراق توسط داعش و النصره و دیگرگروه‌های تروریستی بی رحمانه کشته می‌شدند دفاع می‌کند. فارغ از هر دین و مذهب و قومیتی، فارغ از اینکه کرد یا عرب هستند، فارغ از اینکه مسلمان اند یا مسیحی و یا شیعه اند یا سنی.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

این مدافع حرم و برادر شهید ادامه می‌دهد: تمام این انسان‌ها، توسط داعش و النصره به فجیع‌ترین روش‌ها کشته می‌شدند. پس کسانی که در سوریه حضور پیدا میکردند برای دفاع از انسانیت و دفاع از حرم و حریم حضرت زینب (س) حضور پیدا می‌کردند؛ چون گروه‌های تروریستی تهدید کرده بودند که حرم حضرت زینب (س) را از بین می‌برند و حریم حضرت زینب (س) را ناامن می‌کنند و این‌ها با تخریب حرم حضرت سکینه(س)، دختر امیر المومنین(ع) در درعا ثابت کردند که اگر دستشان به حرم حضرت زینب (س) برسد قطعا این مقدسات اسلامی را هم از بین می‌برند.

دفاع از انسانیت، مرز‌های غیرت مدافعان حرم

اسدی بیان می‌کند: به طور کلی اگر بخواهم بگویم؛ هدف مدافعان حرم از حضور درجنگ سوریه، دفاع از انسانیت بوده است. همان انسان‌های مظلومی که مصداق بارز سخن پیامبر (ص) اند که می‌فرمایند: ما مسلمان نیستیم اگر ندای مظلومی را بشنویم و به یاری آن‌ها نشتابیم. همچنین اگر داعش در عراق و سوریه نابود نمی‌شد و اگر ما به کمک دولت‌های عراق و سوریه نمی‌رفتیم و داعش را در نطفه خفه نمی‌کردیم، داعش و النصره زمانیکه قدرت می‌گرفتند، عراق و سوریه را به طور کامل غصب می‌کردند، تجهیزاتشان افزایش پیدا میکرد، خاک سرزمینی که دستششان بود گسترش پیدا میکرد و اگر همسایه ما می شدند برای ما ایجاد نا امنی می‌کردند. دقیقا در همان زمان رسماً اعلام کردند هدف ایدئولوژیکشان نابودیه جمهوری اسلامی است.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

از چه زمانی تصمیم گرفتید که به جبهه بروید؟

او از چگونه رفتنش به سوریه می‌گوید و تصریح می‌کند: فکر میکنم از سال ۹۱ و ۹۲ بود که اخبار خاک سوریه و عراق و تحرکات تروریستی را می‌دیدم وپیگیری می‌کردم به همین خاطر این انگیزه در من بوجود آمده بود که من هم بروم، اما اوج این تحرکات، در سال ۹۳ بود. این‌ها حرم حضرت سکینه را نابود کردند، حرم حضرت حجر ابن عّدَی که از صحابه‌های پیامبر (ص) و از یاران خاص امیر المومنین بوده است را تخریب کردند و حتی جنازه را هم بیرون آوردند و بی احترامی کردند. آن‌ها شروع کردند به سر بریدن و انتشار فیلم هایش در فضای مجازی و مسیحیان و حتی مسلمانان اهل سنتی که با آن‌ها همکاری نمی‌کردند را هم ذبح می کردند؛ و ماهم وقتیکه آن صحنه‌ها را می دیدیم، فشار روحی بالایی به ما وارد می‌آمد و بی قرار رفتن می‌شدیم.

جدا شدن از خانوداه خیلی سخت بود؟

این مدافع حرم تاکید می‌کند: قطعا هر کسی خانواده خودش را دوست دارد. خانواده ریشه و خاستگاه آدم است و هر کسی با خانواده اش ارتباط عاطفی بسیاری دارد، اما یک سری چیز‌هایی هم بالاتر از خانواده هست. ما شاید بار‌ها در زیارت عاشورا می‌خوانیم که «بابی انت و امی؛ پدر و مادرم به فدایت امام حسین» و زیارت عاشورا هم حدیث قدسی از سوی خداوند است. همین باعث می‌شود که انگیزه بالاتری در انسان رشد کند که آدم بتواند از وابستگی هایش در دنیا دل بکند.

حس یک رزمنده اسلحه

اسدی اظهار می‌کند: حس‌های زیاد و در هم آمیخته‌ای بود. اولین حسی که من داشتم، حس خوشحالی بود. شاید همه رزمندگانی که آرزو داشتند به سوریه و عراق بروند و جهاد کنند، وقتی به آن سرزمین می‌رسیدند از خوشحالی نماز شکر می‌خواندند و اشک شوق می‌ریختند. اما حس بعدی که خودم به شخصه داشتم، حس مفید بودن بود. یعنی احساس می‌کنی آمده‌ای جایی که برای بشریت، دین، مذهب و برای کشورت مفید واقع شوی و آنجاست که حس غرور می کنی. وقتی که شما اسلحه‌ای در دست می گیری و جلوی گروهک تروریستی مثل داعش که به زن و مال و ناموس و بچه مردم رحم نمی‌کند و فجیع‌ترین جنایت‌ها را می‌کند می‌ایستی، ناخودآگاه حس غرور می‌کنی، اما نه آن غرور بد که جلوی رشد انسان را می‌گیرد. شاید به عنوان مثال بشود گفت یک حس حماسی است.

یک خاطره‌ از دوست شهید

او می افزاید: بله شهید مرتضی عطایی، شهید جواد جهانی، شهید حسین حریری و شهید محمد جاودان. حرف و خاطره که زیاد است آن هم از شهدا؛ شهدایی که مظاهر و نشانه‌های خدا در روی زمین هستند ولی خب می توانم بگویم که ما عاشق فرماندهان شهیدمان بودیم، عاشق شهید عطایی، شهید عارفی و شهید مصطفی سعد زاده بودیم، فرماندهان بسیجی که در داخل جنگ رشد کردند و فرمانده شدند و در سوریه، مظهر واقعی عشق و ایثار بودند، اما برای ما جالب بود که شهدا نوع فرماندهی‌شان نیز با بقیه فرق می‌کرد یعنی در تمام دنیا فرمانده گردان، فرمانده تیپ یا حتی فرمانده گروهان خودش جلو نمی‌رود و از عقب فرماندهی می کند. بهترین امکانات برای فرمانده است، بهترین لباس‌ها و بهترین غذا‌ها در تمام ارتش‌های دنیا، مال فرمانده است.

این مدافع حرم ادامه می‌دهد: اما ما فرماندهانی داشتیم که کمترین غذا را می‌خوردند، بیشترین کار را می‌کردند، کمترین خواب را داشتند و بیشترین نگهبانی را می‌دادند. ما فرماندهانی داشتیم که امام بودند نمی‌گفتند برو می‌گفتند بیا یعنی می‌رفتند در دل خطر بعد به ما می‌گفتند بیا. حضور معنوی و از خود گذشتی زیادی که شهدای فرمانده‌  ما در جنگ داشتند، انگیزه‌ی زیاد و قوت قلب بسیاری برای جنگیدن ما با داعش می‌شد. یعنی ما فرماندهی داشتیم مثل شهید مرتضی عطایی که دست این شهید تیر خورده بود و دکتر به او گفته بود که اگر نروی و درمانش نکنی، دستت را قطع می‌کنند، اما می‌گفت در این شرایط حساس نمی‌شود حرم و حریم حضرت زینب (س) را ول کرد و به عقب رفت و استراحت کرد.

اسدی بیان می‌کند: هیچوقت یادم نمی‌رود. به همراه شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی به عملیات رفته بودیم. با همان شرایطی که دستش تیر خورده بود و استخوان دستش شکسته بود، به همراه آمد. در جنوب حلب منطقه‌ای بود به نام تله بریج در منطقه النصره، که القاعده در سوریه به آن حمله کرده بود و ما هم برای پشتیبانی از ارتش سوریه رفته بودیم.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

او در ادامه تصریح می‌کند: وقتی که وارد منطقه درگیری شدیم، درگیری شدید شد و باران گلوله‌های رسام (دیده شدن تیر‌ها در تاریکی شب) بین ما و دشمن رد و بدل می‌شد و فاصله ما با دشمن خیلی نزدیک شده بود و شاید در فاصله ۵۰-۱۰۰ متری ما دشمن داشت پیشروی می‌کرد.

شهید مرتضی عطایی مابین این هیاهو وقتی که خشاب اسلحه‌  کلاشینکوفش تمام شد، با دستی که استخوان دستش بر اثر اصابت تیر شکسته بود و سرمای زیادی خورده بود هر چه می‌خواست تلاش کند تا خشاب اسلحه را عوض کند، موفق نمی‌شد و با حالت بغض و حسرت شدیدی زیرلب گفت چرا نمی‌توانم خشاب اسلحه ام را عوض کنم؟ و یادم می‌آید که در آخر من برایش خشاب اسلحه اش را عوض کردم.

اسدی اظهار می‌کند: من هیچ وقت آن تصویر از ذهنم پاک نمی شود. تصویر اشک‌های فرمانده‌ای که به خاطر آنکه نمی‌تواند با دست مجروحش خشاب اسلحه اش را عوض کند، حسرت می‌خورد. بله ما فرماندهانی داشتیم که با دست تیر خورده و مجروح ۳ ماه در جنگ می‌ماندند و در آن شرایط و وضعیت سخت جسمی که داشتند، جنگ را پیش می‌بردند.

 آخرخط زندگی کجاست؟

او می افزاید: بله پیش آمده است. یادم هست که خیلی دوست داشتم روز شهادت حضرت زهرا (س) شهید شوم و عملیاتی بود در منطقه تدمر که دقیقا مصادف شده بود با ایام فاطمیه. من خیلی دعا کردم که پایان عمرم شهادت در راه خدا باشد وقتی که در معرکه قرار گرفتیم، تقریبا از همه طرف محاصره شده بودیم و دشمن دور تا دور ما را در فاصله کم پر کرده بود و ما کاملا زمین گیر شده بودیم من آنجا یک لحظه رو به آسمان کردم؛ انگار دیگر آنجا برایم آخر دنیاست که یک دفعه پدر و مادرم خیلی برایم عزیز شدند. 

این مدافع حرم ادامه می‌دهد: چون برادرم قبلا در سوریه شهید شده بود، فقط یک لحظه در ذهنم مرور شد که اگر من هم شهید بشوم، پدر و مادرم حتما دق می‌کنند. می‌دانم که آن لحظه شیطان مرا گول زد. یعنی واقعا شیطان سوار بر افکار من شده بود و آن فکر‌ها اصلا فکر‌های من نبودند، چون من آدمی بودم که می‌گفتم اگر من هم شهید شوم، خداوند به پدر و مادرم صبرش را می‌دهد حتی اگر اتفاقی هم خدای ناکرده برایشان بیفتد، قطعا آن‌ها هم شهید اند. من با این تفکر به جبهه رفته بودم.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

اسدی بیان می‌کند: حتی بعد از شهادت برادرم به مادرم می‌گفتم مادرجان اگر من هم شهید بشوم، تو را به خدا گریه و زاری نکنی. حضرت زینب (س) زمانیکه فرزندانش شهید شدند، از خیمه بیرون نیامد که خدای ناکرده امام حسین (س) خجالت نکشند پس تو هم گریه و زاری نکن که امام زمان (عج) را ناراحت نکنی. قطعا تفکر آن لحظه ام، تفکرات من نبودند و درست زمانیکه آنجا به این چیز‌ها فکر کردم خیلی ناگهانی ورق برگشت و من از معرکه سالم در آمدم و شهید نشدم. بعدا که به ایران برگشتم روایتی خواندم که می‌گفت شیطان در جهاد، پدرو مادرت را برایت بیش از حد عزیز می‌کند و وابستگی‌های دنیا را برایت بیشتر می‌کند تا تو نتوانی از دنیا دل بکنی.

با برادر شهیدم همرزم نبودم

او تصریح می‌کند: خیر پیش می‌آمد که گاهی من در سوریه بودم و برادرم در عراق بود و باز من در عراق بودم و برادرم در سوریه بود و حتی یادم می‌آید که در زمان شهادتش هم در کنارش نبودم.

این مدافع حرم تاکید می‌کند: نام برادرم شهید محمد اسدی با اسم جهادی غلام عباس بود.

سخنی برای جوانان که جبهه را درک نکردند

اسدی اظهار می‌کند: بعد از شهادت شهید مصطفی صدر زاده، سردار حاج قاسم سلیمانی به جنوب حلب و به مقر ما آمد. چون شهید صدر زاده فرمانده ما بود، سردار آمد و برای ما سخنرانی کرد. آنجا خیلی از شهدا زنده بودند. شهید مرتضی عطایی زنده بود؛ شهید ابوهادی روحانی مجنهد کرجی که بعدا شهید شد زنده بود و خیلی از شهدا هنوز آنجا زنده بودند. من قشنگ یادم هست که حاج قاسم در سخنرانی اش در رابطه با شهادت صحبت کرد و گفت امیر المومنین بعد از جنگ احد که شهید نشده بودند، روز‌ها و شب‌ها گریه می‌کردند که چرا از غافله شهدا جا مانده اند.

وقتی که ضربه شمشیر به سر امیر المومنین اصابت کرد اولین جمله‌ای که گفتند؛ فزت و رب الکعبه بود یعنی به خدای کعبه که رستگار شدم و حاج قاسم در ادامه گفت زرنگ آن جوانی نیست که به دنبال ماشین و مسافرت‌های لاکچری است. البته ماشین و مسافرت چیز بدی نیست، اما زرنگ مصطفی صدر زاده‌ای بود که به اینجا آمد و دست مظلومان عالم را گرفت و جان خودش را در راه خدا هدیه کرد. درست است حرف‌های حاج قاسم یک به یک درست بود. زرنگ شهدا بودندکه رفتند و بردند؛ زرنگ شهدا بودند که به کمال رسیدند. 

کلمه مقاومت  چگونه توصیف می شود؟

او می افزاید: مقاومت یعنی از داشته‌هایی که بر حق و واقعی هستند، تا آخرین قطره خون خود حفاظت و حراست کنی.‌

می‌جنگند تا ما زنده بمانیم؛ در خانه بمانیم تا آن‌ها زنده بمانند

با شنیدن این حرف ها، حواسم را از غرق شدن در مادیات و عبور و مرور فکر‌های درهم دور شد و فهمیدم مقاومت از قدیم بوده و هنوز هم ادامه دارد. مقاومت هنوز هست و ریشه در کالبد ما دارد و شاید حتی این مقاومت به دست آیندگان ما نیز برسد. مقاومتی از جنس یک عشق که رمز جاودانه ماندنش فقط خدا است و بس.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

غرق در مطالعاتم بودم و بی نهایت مشغول، تا اینکه به نام یک پرستار رسیدم پرستاری که شاید انسانی ساده و معمولی باشد، اما معمولی بودن او هم سخت است. یک پرستار معمولی که در خط مقدم جبهه مثل خیلی‌های دیگر درس این عشق آسمانی را می‌آموزد. عشقی که مشخصا خدا معلم آن است و هرکسی لایق یادگیری آن نیست.

برای چندمین بار بازهم خواستم تا مصاحبه‌ای دیگر بگیرم. برای همین با طاهره محمدی مدیر بخش پرستاری بیمارستان سجادیه تربت جام به گفتگو نشستم و از احساس ایشان درباره جهاد و مقاومت این چنینی پرسیدم. شاید سال‌های بعد در کتاب ها، در کنار مدافعان میهن در جنگ تحمیلی و مدافعان حرم، از مدافعان سلامت نیز یاد کنند و در وصف این دریادلان هم اینگونه بنویسند؛ جنگیدند تا ما زنده بمانیم .

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

بیمارستان ها، سنگر مقاومت امروز

طاهره محمدی مدیر پرستاری بیمارستان سجادیه تربت جام در خصوص شباهت‌های بیماری کووید ۱۹ و مقاومت پرستاران، پزشکان و مردم در مقابل آن و شباهت این مقاومت با هشت سال جنگ تحمیلی، می‌گوید: شباهت‌های مختلفی بین دفاع مقدس و جنگیدن با ویروس کرونا وجود دارد. اولین شباهت آن، روحیه جهادی کادر درمان است که در زمان دفاع مقدس به صورت کامل این روحیه را شاهد بودیم. پرستاران و پزشکان در سنگر‌ها و بیمارستان‌های زیرزمینی و صحرایی که وجود داشت، رزمندگان مجروح را درمان می‌کردند و هنوز هم همین انسان‌ها در زمان حال بیمارستان‌ها را ترک نکرده اند و دارند در خط مقدم جبهه و در برابر این ویروس منحوس ایستادگی و مقاومت می کنند؛ این خود همان روحیه جهادی است که در هشت سال جنگ تحمیلی وجود داشت.

او می‌افزاید: در باب شباهت دوم باید بگویم، ما در زمان جنگ، در برابر سلاح‌های ناشناخته و بیولوژیک و شیمیایی می‌جنگیدیم و راه مبارزه را هم به صورت دقیق نمی‌دانستیم. حالا هم ما با یک ویروس ناشناخته‌ای که هر روز جهش جدید از خودش نشان می‌دهد سر و کار داریم که راه مقابله و درمان آن هنوز به صورت کامل مشخص نشده است و همین مساله کار را هر روز سخت‌تر می‌کند.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

مدیر پرستاری بیمارستان سجادیه تربت جام ادامه می‌دهد: همچنین در دفاع مقدس پزشکان با کمبود امکانات، به درمان مجروحان می‌پرداختند و سعی می‌کردند با همان امکانات کم مجروحین را نجات دهند؛ ما هم در زمان حال با کمبود تجهیزات در تمام بیمارستان ها، در خط مقدم این جبهه هستیم و تا جایی که بتوانیم و خدا بخواهد سعی می‌کنیم با همین امکانات بیماران کرونایی را نجات دهیم.

شهادت رمز ماندگاری ماست؛ از آن حفاظت خواهیم کرد

محمدی بیان می‌کند: ما در هشت سال جنگ تحمیلی و همچنین در واقعه آزادسازی خرمشهر شهدایی داشتیم که پزشک بودند. همانطور هم که می‌دانید در زمان حال نیز شهدای پزشک و پرستار زیادی داریم که به وجودشان در کنارمان نیاز داشتیم و اکنون جای آن‌ها بسیار خالی است. در دفاع مقدس رزمندگان ما برای هر حمله‌ای از قبل آماده می‌شدند، تدارکات کنار می‌گذاشتند، نقشه می‌کشیدند و برای یکدیگر دعا می‌کردند و اکنون نیز در دوران کرونا قبل از هر پیک باید کادر درمان آمادگی لازم را داشته باشند.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

او تصریح می‌کند: من زمانیکه وارد بخش می‌شوم و همکارانم را می‌بینم که با لباس‌ها و ماسک‌های چندین لایه و در این هوای گرم، چقدر سخت با یکدیگر صحبت می‌کنند، تلاش می‌کنند و بدنشان به خاطر تعریق زیاد کم آب می‌شود و وقتی که بالای سر مریض‌ها می‌رسم و می‌بینم که ماسک زده اند و نفس هایشان به شماره افتاده و به زور نفس می‌کشند؛ دلم می‌گیرد، اما بر خودم لازم میدانم که به هموطنم کمک کنم و وقتی با دعای خیرشان روبه رو می‌شوم حس بسیار خوبی دارم و احساس می‌کنم، همین برایم کافی است. همانطور که همیشه از خدا می‌خواهم به من قوت بدهد تا از مریض‌ها مراقبت کنم.

مدیر پرستاری بیمارستان سجادیه تربت جام تاکید می‌کند: یکی از خاطره‌های بدی که هیچوقت آنرا فراموش نخواهم کرد، از دست دادن دکتر محمد جمعه رنجبر بود که وی مدتی را در آی سی یوی بیمارستان سجادیه تربت جام بستری بود  و ما هم روز به روز شاهد بدتر شدن وضعیت وی  بودیم که متاسفانه پس از انتقال به مشهد، جمع مارا ترک کرد و به جمع شهدا پیوست . البته باید این را هم بگویم که وی اولین شهید سلامت تربت جام بود . پس ببینید خرمشهر‌ها اکنون در بیمارستان‌های ما زنده است و همه‌  کادر درمان، جور دیگری برای آزادسازی آن می‌جنگند.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

 

خط شکن همیشه یک خط شکن است؛ دیروز یا امروز هیچ فرقی نمی‌کند

محمدی اظهار می‌کند: خاطره‌ی دیگری هم که در ذهن دارم این است که اوایل ویروس کرونا بود و کسی جرات نمی‌کرد نمونه گیری از مریض‌ها را انجام دهد، اما یکی از همکاران خانم ما، شجاعانه وسط میدان آمد و نمونه گیری مریض‌های کرونایی را انجام داد که همین مساله باعث شد تا خود، فرزند و پدرشان به کووید درگیر شوند و متاسفانه پدرشان به خاطر کرونا به دیدار حق شتافت. فداکاری یعنی همین. در زمان جنگ تحمیلی نیز جوانان و مردم ما گاهی اوقات از خانواده‌های خود هم می‌گذشتند تا دیگر مردم در آرامش و امنیت باشند و امروز این از خودگذشتگی اینگونه و در این شمایل نمایان است.

نخل ها، سربریده می‌میرند/ آیین مردان بزرگ ایستاده مردن است

او در آخر می‌افزاید: ما هم مثل همه‌ی مردم برای نگه داری از امنیت حاکم بر کشور که با خون شهدا و به سختی به دست آمده است، تلاش می‌کنیم و از مردم می‌خواهیم تا مثل همیشه یار و یاور کادر درمان باشند، از خود و عزیزان خود مراقبت کنند و به توصیه‌های پزشکان در خصوص بیماری کووید ۱۹ گوش دهند تا امید به خدا هرچه زودتر این بیماری از بین برود و آرامشی که مردم ما لایق آن هستند دوباره به کشور برگردد.

مقاومت نقطه‌ی مشترک دیروز و امروز

بالاخره به پایان املای امروزم رسیدم و درس‌های جدیدی که از گذشته و امروز آموختم، غلط‌ املایی‌هایم را از بین بردند و دیگر هرگز در نوشتن املاهایم که به رشادت مردان خدا باز می‌گردد؛ اشتباه نخواهم کرد.

حالا در تمام این مدت فهمیدم که خرمشهر دیروز، خرمشهر امروز هم هست و مقاومت هرگز از بین نخواهد رفت. مردان و زنانی که رفتند و با رفتنشان سایه پر مهر امنیت را به کشور هدیه کردند. راستش را بخواهید هیچ وقت فکر نمی‌کردم که روزی بتوانم خرمشهر دیروز را به سوریه امروز و سوریه امروز را به بیمارستان‌ها و مدافعان سلامت کشورم ربط دهم اما دریافتم که نقطه‌ی مشترک میان تمام آن‌ها همان نخل‌های سر برید‌ه ای هستند که تاریخ آنها را مثل من به تماشا نشسته است. نخل هایی که یک روز در خرمشهر و یک روز در سوریه آن‌ها را سر بریدند و ایستاده مردند.

اکنون نیز مدافعان سلامت این ارثیه بزرگ را در دستان خود گرفتند و از آن سلاحی ساخته اند تا بتوانند در این روز‌های سیاه، برای دل‌های مردم روشنایی باشند. آری به هرکجای این مرز و بوم و مردمانش که می‌نگرم می‌بینم مقاومت، ایثار و پیروزی مثل خون در رگ‌ها جاری است.

خرمشهر تازه آغاز ماجرا بود، خرمشهر هایی هم هستند هنوز که باید یک روز تمام آنها آزاد شوند. غزه، فلسطین، افغانستان؛ اینها همه باید روزی آزاد شوند ما مقاومت را از حفظیم همانطور که در افغانستان امروز و در همین بمباران اخیر مدرسه سیدالشهدا شاهد هستیم همانطور که جوانان ما دیروز و امروز یک به یک رفتند تا در خط مقدم جبهه در مقابل دشمن ایستادگی کنند پس مقاومت یک مساله‌  جدید نیست؛ ما همیشه تا پیروزی مقاومت کرده ایم.

 

گزارشگر: صالحه بذری

انتهای پیام//ص.ب

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۰
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
محمد
۲۳:۱۱ ۰۳ خرداد ۱۴۰۰
سوم خرداد. تاریخی که فراموش نمی شود.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۱۸ ۰۳ خرداد ۱۴۰۰
چقدر سخته همکارت کنارت جون بده و تو نتونی کاری کنی. باور کنید حالا اونایی رو که جنگ رفتن درک میکنیم. که میگفتن رفیقمون رو دستمون جون میداد و نمیتونستیم کاری کنیم.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۴۴ ۰۳ خرداد ۱۴۰۰
صحبت های آقای دلبریان رو دوست داشتم چقدر قشنگ از جوان ها حمایت کردن
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۵۹ ۰۳ خرداد ۱۴۰۰
مردان بلند آوازه ایران روح بلندتان جاودان
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۱۱ ۰۳ خرداد ۱۴۰۰
سلام. خدااا قوت خانم بذری عزیزم.....
این یکی از بهترین و قشنگ ترین گزارش های بود که من با تمام وجودم دوسش دارم... چندین دفعه از اول تا آخر خودم.....
درجه 1 و عالییییییییییی خداقوت صالحه جانم
Iran (Islamic Republic of)
مدافع حرم
۰۹:۴۹ ۰۳ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه متفاوتی بود. آفرین
Iran (Islamic Republic of)
سولماز
۰۹:۴۸ ۰۳ خرداد ۱۴۰۰
این گزارش عالی بود. هیچوقت اینجوری و از این منظر به این قضایا نگاه نکرده بودم.
Iran (Islamic Republic of)
فرشته
۰۹:۰۶ ۰۳ خرداد ۱۴۰۰
بسیار جامع بود
Japan
حسن زاده
۰۸:۱۹ ۰۳ خرداد ۱۴۰۰
آفرین خانوم خیلی موفق بودین در نگارش این گزارش. پیروز باشید
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۷:۵۰ ۰۳ خرداد ۱۴۰۰
سلام. عالی بود خانم بذری
بسیار خواندنی و شیوا بود. ان شاءالله این فداکاریها تا ظهور حضرت مهدی عج ادامه یابد.