محمدجعفر یاحقی گفت: هر تمدن یا فرهنگی لایه‌ها و سویه‌های مختلف و نشانه‌ها و آثار متعددی دارد که بعضی از این آثار ملموس هستند مانند بنا‌ها و اشیا، بعضی زبانی هستند مثل شاهنامه و برخی دیگر هم دریافتنی و حسی هستند مانند آداب و رسوم و سنت‌هایی که بین مردم جاری است و در قالب فرهنگ شفاهی شناسایی می‌شود که همه این عناصر ملازم یکدیگر هستند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  محمدجعفر یاحقی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و استاد دانشگاه فردوسی مشهد درباره نقش و تاثیر شاهنامه فردوسی در خوانش گنجینه‌های میراث فرهنگی و پیرایه زدایی از آن‌ها به میزان گفت: شاهنامه فردوسی، چون خود یکی از پایه‌های زبان فارسی است تردیدی نیست که در فهم فارسی زبانان از گذشته و تاریخ اثری عمده خواهد داشت.

همچنانکه همه نویسندگان و شاعران پس از فردوسی تا حد زیادی متاثر از این اثر بودند و زبان، فرهنگ و نگاه شاهنامه در آثار آن‌ها انعکاس پیدا کرده بود.

البته در برخی از این آثار این تاثیرپذیری روشن و صریح است و در بعضی دیگر کمتر. اما حتی آن‌هایی که گویا شاهنامه را نخوانده بودند هم به شکلی غیرمستقیم زبان و ارزش‌های شاهنامه در آثارشان بازتاب پیدا کرده است.

وی با بیان اینکه شاهنامه خود یکی از میراث‌های فرهنگی ما محسوب می‌شود گفت: آثار دیگری هم که به عنوان میراث فرهنگی شناخته می‌شوند با شاهنامه دارای تلازم هستند. وقتی شاهنامه را مبنای تمدن بزرگ ببینیم نباید از نظر دور بداریم که این تمدن آثار فرهنگی دیگری هم داشته است.

بناها، دست ساخته‌ها و اشیایی که در موزه‌ها نگهداری می‌شوند و جنبه فرهنگی دارند به گونه‌ای با هم مرتبط هستند که درواقع تشکیل دهنده یک پیکره هستند.


بیشتر بخوانید


شاهنامه برای این پیکره در حکم بدنه زبانی شمرده می‌شود و دیگر میراث‌های فرهنگی بدنه محسوس و ملموس این پیکره هستند. چون شاهنامه میراث فرهنگی مکتوب ماست و آن آثار هم فرهنگ ملموس و محسوس ما هستند.

یاحقی ادامه داد: به هر حال هر تمدن یا فرهنگی لایه‌ها و سویه‌های مختلف و نشانه‌ها و آثار متعددی دارد که بعضی از این آثار ملموس هستند مانند بنا‌ها و اشیا، بعضی زبانی هستند مثل شاهنامه و برخی دیگر هم دریافتنی و حسی هستند مانند آداب و رسوم و سنت‌هایی که بین مردم جاری است و در قالب فرهنگ شفاهی شناسایی می‌شود که همه این عناصر ملازم یکدیگر هستند.

ما از طریق آثار ادبی به خصوص شاهنامه به هویت و رویه زبانی تمدن خود پی می‌بریم و با اشیا و آثار تاریخی به فهم توانایی‌های فنی و تمدنی دست پیدا می‌کنیم و از سنت‌ها و باور‌ها هم به چگونگی الگوی عقاید و آداب رهنمون می‌شویم که مجموع همه این موارد فرهنگ و تمدن را برای ما سر و شکل می‌دهند.

استاد زبان و ادب فارسی درباره چرایی تفاوت روایت شاهنامه از تاریخ ایران با آنچه از آثار تاریخی و کتیبه‌ها به دست آمده گفت: قرار نبوده این دو با هم یکسان باشند. جوهره شاهنامه فرهنگ شفاهی است و از اساس در دوران شفاهی تمدن این اثر آفریده شده است.

برای همین دستکاری و تغییر هم در روایت‌های شاهنامه در طول زمان اتفاق افتاده است. بسیاری از روایت‌های شاهنامه به دوره‌های ما قبل تاریخ باز می‌گردد که ما اطلاع تاریخی از آن دوره‌ها نداریم. داستان‌ها و روایت‌های تاریخی در گذشته‌ها سینه به سینه نقل می‌شده و به نسل‌های بعدی می‌رسیده که همین باعث می‌شده تا به شکل ناخواسته در این روایت‌ها تصرفاتی صورت بگیرد که البته عمده این تصرفات هم مثبت بوده است.

چون عاملی روشنگر و دلپذیر برای این روایت‌ها بوده است. وقتی این دستکاری روایت‌ها به دوره کتابت می‌رسد تثبیت می‌شوند. چون تاریخ دوره کتابت و تثبیت وقایع و رویدادهاست.

درحالی که شاهنامه دوران سیالیت وقایع است و اتفاقاتی که در شاهنامه آورده شده در متون تاریخی یافت نمی‌شود. در رویداد‌های شاهنامه ملت آرمان ها، آرزو‌ها و دلپذیری‌های خود را منعکس کرده و تلقی خودش از گذشته را تصویر کرده است. برای همین روایت شاهنامه با آنچه از آثار و نشانه‌های تاریخی بر می‌آید متفاوت است.

عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درخصوص امکان پی جویی ردپای آثار تاریخی و میراث‌های فرهنگی در شاهنامه اظهار داشت: آن دسته از آثاری که امروز برای ما به جا مانده اند را می‌توانیم در شاهنامه هم ببینیم. برای مثال توصیف وسیعی از طاق کسری را می‌توان در شاهنامه دید.

یا آثار و ابنیه دیگری را هم می‌توان برشمرد از جمله جندی شاپور که در شاهنامه آمده اند. همینطور شهر‌های زیادی که نامشان در شاهنامه آمده و ساختار و ساختمان هایشان توصیف شده که البته بیشتر شامل مجموعه‌هایی است که در دوره‌های تاریخی شکل گرفته اند.

آثار تاریخی در شاهنامه تا حد زیادی قابل پی جویی هستند، اما، چون بخش عمده‌ای از وقایع شاهنامه به دوره‌های فراتاریخی مربوط می‌شود نشانه‌های تاریخی بیشتر مربوط به آثاری نظیر تخت طاقدیس، ایوان کسری و سد شاپور است که پس از اسلام باقی مانده اند.

وی افزود: بسیاری از آثاری هم که در گذشته داشته ایم امروز از بین رفته اند و تنها می‌توان رد و نشان آن‌ها را در شاهنامه دید در حالی که خود این آثار به طور ملموس امروز وجود ندارند.

در بخش‌های نخست شاهنامه هم که به دوره اساطیری بر می‌گردد ساخت و ساز و تمدنی هم چندان وجود نداشته و دوران بیابان نشینی و زندگی کشاورزی است که مردم بیشتر در طبیعت زندگی می‌کردند و هنوز شهرنشینی شکل نگرفته بود.

اما در دوره‌های بعدی که عصر شهرنشینی آغاز می‌شود می‌توانیم نشانه‌های تاسیس بسیاری از شهر‌ها را در شاهنامه ببینیم که از این جنبه مثلا پیشینه ساخته شدن بیشاپور، اهواز یا شیراز را در شاهنامه می‌توان دید.

منبع:میزان

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.