روزی هادی مادرش را به دکتر برد او سرپا ایستاد، مادرش می‌گفت؛ پسرم بنشین می‌گفت؛ این صندلی‌ها را برای بیماران اینجا قرار دادند من حالم خوب است!

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شهید شاخص رسانه کشوری سال ۱۴۰۰ بسیجی خبرنگار و مستندساز هادی باغبانی اهل شهرستان بابلسر، یکی از افتخارات فرهنگی استان مازندران که متعلق به نسل امروز است و کمتر کسی را می‌توان پیدا کرد که او را نشناسد.

البته همه شهدا شاخص هستند چرا که اگر این‌گونه نبود و خصوصیات اخلاقی‌شان خاص نبود نزد خداوند این‌چنین ارج و قرب پیدا نمی‌کردند که به مقام والای شهادت دست پیدا کنند، شهدا رفتند تا ما راحت زندگی کنیم پس نزد این ملت همیشه همه شهدا از جایگاه والایی برخودارند.

این صندلی را برای بیماران گذاشتند، من حالم خوب است

شنیدن خبر شهید شاخص شدن " هادی باغبانی" بهانه‌ای برای یادآوری خاطرات این شهید جوان و مظلوم شد، اگر بار‌ها و بار‌ها یادشان کنیم باز هم کم است، گویی هر بار با خصیصه تازه‌ای از شهدا آشنا می‌شویم و آن را برای دیگران بازگو می‌کنیم تا بدانند چه شد که شهدا شهید راه حق شدند.

برای معرفی و یادآوری خاطرات این شهید به سراغ، پدر، مادر، همسر و دختر شهید باغبانی رفته و با آن‌ها گفتگو کردیم که با هم در ادامه می‌خوانیم.

محمود باغبانی پدر شهید هادی باغبانی متولد ۱۳۲۶ در شهر بابلسر، در گفتگو با خبرنگار ما ضمن معرفی فرزندش با اشاره به خاطرات دوران کودکی تا جوانی شهید، می‌گوید؛ پسرم متولد سال ۱۳۶۲ و فرزند سوم یا همان آخر خانواده هست قبل از خودش یک برادر و یک خواهر نیز دارد.

وی اضافه می‌کند؛ هادی از همان دوران کودکی یک بسیجی مخلص بود، ولایی بودن از خصوصیات اصلی‌اش بود وقتی به سن ۶ سالگی رسید، می‌گفت؛ عکس امام راحل را بر روی سینه‌ام بچسبانید تا به کودکستان بروم، وی همچنین مکبر مسجد بود و همیشه در برنامه‌های مذهبی شرکت می‌کرد، مداح اهل بیت (ع) بود و همواره بر روی رعایت حلال و حرام تاکید داشت.

این صندلی را برای بیماران گذاشتند، من حالم خوب است

آقای باغبانی با اشاره به اینکه در دوران کودکی آقا هادی من کارمند راه آهن بوده و در بندرترکمن ساکن بودیم، ادامه می‌دهد؛ بعد از مدتی به فیروزکوه منتقل شدیم، در همان شهر ادامه تحصیل داد و دیپلم حسابداری گرفت، سپس به مدرسه عالی کرج رفت و فوق دیپلم حسابداری گرفت.

*پسرم روزی حلال خورد و حلال از دنیا کوچ کرد

وی ادامه می‌دهد؛ سپس هادی با ورود به دانشگاه بوعلی موفق به کسب مدرک لیسانس رشته ارتباطات اجتماعی گرفت و بعد در حوزه هنری تهران قسمت فیلمبرداری، فیلم‌سازی و مجری‌گری دوره گذراند، تا اینکه با اصرار خودش برای رفتن به ماموریت در سوریه و ساخت مستند حاضر شد.

آقای باغبانی همچنین می‌گوید؛ این اعزام پس از آغاز جنگ در سوریه شکل گرفت بار اول پسرم بعد از ۴۰ روز به کشور بازگشت، درست ماه رمضان بود، ولی دوباره فردای عید فطر به سوریه رفت نوزدهم مرداد ماه سال ۱۳۹۲ راهی شد و بیست‌وهشتم همان ماه خبر شهادتش به گوش‌مان رسید.

پدر این شهید پاسدار، در مورد نحوه شهادت فرزندش تصریح می‌کند؛ این‌طور که می‌گویند هادی جان به‌عنوان فیلمبردار همراه یک گروه برای شناسایی منطقه رفته بود البته کار‌های دیگری هم می‌کرد، هدف شناسایی یک تپه بود که گویا پشت آن ۱۸۰ نفر از گروه النصره با تجهیزات کامل حضور داشتند و یک نفر بالای تپه ایستاده بود که آن‌ها را دیده، ۲۵ نفر بیشتر نبودند که مورد حمله دشمن قرار گرفتند و هادی در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

این صندلی را برای بیماران گذاشتند، من حالم خوب است

وی یادآور می‌شود؛ روز سی‌ام مرداد ماه پیکر پسرم به بابلسر رسید و در امام‌زاده ابراهیم قطعه شهدا آرام گرفت، فرزندم خصوصیات اخلاقی متفاوتی داشت بسیار پاک‌دست بود در محیط کار اگر با تلفن همراه خودش مکالمه‌ای داشت زمان آن را جمع و ثبت، پولش را از حقوق کم می‌کرد تا دستمزد حلال به خانه ببرد.

آقای باغبانی با اشاره به خاطره‌ای از شهید، اضافه می‌کند؛ روزی هادی مادرش را به دکتر برد در مطب چندین صندلی خالی وجود داشت، ولی او حدود دو ساعت سرپا ایستاد، مادرش هر چقدر می‌گفت؛ پسرم بنشین می‌گفت؛ این صندلی‌ها را برای بیماران اینجا قرار داده‌اند من حالم خوب است! پسرم روزی حلال خورد و حلال از دنیا رفت.


بیشتر بخوانید


*درددل‌های مادر شهید هادی باغبانی بعد از گذشت ۸ سال

در ادامه این گفتگو، فاطمه سلطان آقا برابرپور مادر شهید هادی باغبانی که در حال حاضر ۷۰ سال دارد، یادآور می‌شود؛ من و پدر هادی جان هر دو اهل بابلسر و همسایه بودیم، به‌خاطر شغل همسرم وقتی هادی ۶ سالش بود به فیروزکوه رفتیم و حدود ۱۵ سال زندگی کردیم.

وی اظهار می‌کند؛ من و خانواده از اعضای بسیج محله بودیم، پسر بزرگ‌ترم و هادی هم بسیجی شده بودند، هادی علاقه‌ای فراوان به لباس بسیج داشت، دوران آخر راهنمایی بود که برای روز درختکاری در مسابقه‌ای شرکت کرد و اول شد آنجا یک ساعت مچی جایزه گرفت، در یک مسابقه دیگر در پاسخ به سوال آقای قرائتی مقام کسب کرد که جایزه‌اش یک ساعت مچی دیگر بود، سپس در المپیاد ریاضی اول شد و یک ساعت مچی دیگر هدیه گرفت، یک روز به من گفت؛ مادر هر سه ساعتم را می‌خواهم به دیگران هدیه کنم، ولی نپرس چه کسی! تو مشکلی نداری؟ گفتم خیر پسرم مال خودت است اختیارش را داری...

این صندلی را برای بیماران گذاشتند، من حالم خوب است

خانم آقابرار پور تاکید می‌کند؛ در همان مسابقه همه شرکت کنندگان کت و شلوار بر تن داشتند، ولی هادی با لباس سبز بسیجی حاضر شده بود و چفیه بر گردن داشت به او گفتم چرا نگفتی برایت کت و شلوار آماده کنم؟ گفت؛ من این لباس را دوست دارم، البته این پوشش موجب شده بود توجه حضار را به خود جلب کند، بیشتر مواقع این لباس را می‌پوشید و با برادرش که پنج سال از او بزرگ‌تر بود با اینکه زیر ۱۰ سال سن داشت در بسیج حاضر می‌شد.

مادر شهید هادی باغبانی می‌گوید؛ زمانی که هادی شهید شد می‌دانستم به آرزویش رسید، وقتی بالای پیکرش حاضر شدم، دست‌هایم را به سوی خدا بلند کردم و گفتم خدایا پسرم را از ما قبول کن.. بار‌ها او را در خواب دیدیم، هادی زنده است...

*حال و هوای همسر شهید در کنار دختری که ۱۱ ساله شد

سپس مریم مهدی‌پور همسر شهید هادی باغبانی با اشاره به اینکه آقا هادی از من سه سال بزرگتر بود و متولد ۱۳۶۵ هستم، بیان می‌کند؛ بنده اهل بابلسر هستم، در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶ با همسرم آشنا شدم، دو سه باری تلفنی صحبت کردیم و بعد ازدواج کردیم، دوران نامزدی‌مان ۶ ماه و نیم به‌طول انجامید بعدش عروسی کردیم و برای زندگی به تهران آمدیم.

این صندلی را برای بیماران گذاشتند، من حالم خوب است

خانم مهدی پور، ادامه می‌دهد؛ سال ۱۳۸۹ بود که دخترمان رضوانه خانم به‌دنیا آمد، یک سال بعد همسرم وارد حوزه هنری شد و به کسب مهارت در زمینه ساخت مستند و فیلمبرداری پرداخت، دلش می‌خواست فقط خدمت کند، در کنارش اهل خانواده هم بود هر فرصتی هر چند کوتاه که پیدا می‌کرد صرف رسیدگی به امور خانواده می‌کرد اهل گردش بود و کل ما را به همه نقاط دیدنی تهران می‌برد.

*همسرم دلش پیش ما بود/ رضوانه شبیه پدرش است

همسر شهید باغبانی، خاطرنشان می‌کند؛ وقتی آقا هادی به خانه می‌آمد تعریف می‌کرد که امروز چه غذا‌هایی خورده همان‌ها را برای ما سفارش می‌داد و می‌گفت؛ هر چه می‌خورم دلم پیش شما است، در کل مهربان بود.

وقتی خبر شهادتش را شنیدم گفتم؛ اگر غیر از این بود جای تعجب داشت، سعی کردم آرام باشم زمانی که ۱۷ سال داشتم همسر یکی از آشناهای‌مان به شهادت رسید همانجا گفتم‌ای کاش من هم روزی همسر شهید شوم.

این صندلی را برای بیماران گذاشتند، من حالم خوب است

وی ادامه می‌دهد؛ همسرم که در سوریه بود خودش باید با ما تماس می‌گرفت در آخرین تماس به او گفتم که رضوانه بی‌قراری می‌کرد؛ گوشی را دادم به رضوانه پدرش به او گفت؛ دختر خوبی باش و مامان را اذیت نکن! نمی‌دانستم این آخرین صحبت‌های پدر و دختری است، پدری که عاشق دخترش بود.

خانم مهدی پور تاکید می‌کند؛ بین همسران شهدا کسانی که بچه ندارند می‌گویند خوش‌به حال شما‌ها که یادگاری از شهید در کنارتان دارید، واقعا هم همین طور است و من از این لذت می‌برم چهره و خلقیات اخلاقی رضوانه همان‌طور که می‌خواستم شبیه پدرش است، ولی مسؤولیت من بیش از یک مادر است و باید هم جای پدر و هم مادر را برایش پر کنم، من با اشک‌های رضوانه گریه می‌کنم و با شادی‌اش می‌خندم.

همسر شهید شاخص کشور، اضافه می‌کند؛ همسرم همیشه می‌گفت من به محکم بودن و نترس بودنت ایمان دارم، من هم به خواسته‌هایش احترام گذاشتم و مانعی برای ادامه راهی که به آن علاقه‌مند است نشدم، با اینکه در طول زندگی ۶ ساله زمان کمی کنارم بود، خوشحالم رضوانه همچون پدر، مهربان و متواضع است، دلش می‌خواهد به همه کمک کند و از مقام رهبری تبعیت محض دارد، با بصیرت است.

*یادآوری خصوصیات پدر توسط رضوانه خانم تنها یادگار شهید هادی باغبانی

در نهایت رضوانه باغبانی دختر شهید هادی باغبانی که الان حدود ۱۱ سال دارد، ضمن یادآوری از خصوصیات اخلاقی پدر، می‌گوید؛ پدرم خیلی مهربان بود و رهبر را دوست داشت و به حرف‌شان گوش می‌کرد، رفتارش با من خوب بود و با حوصله بازی می‌کرد.

وی بیان می‌کند؛ دلم می‌خواهد همچون پدرم از خودگذشتگی را بیاموزم، پدرم بعد از شهادتش هم حواسش به من هست، شبی به خوابم آمد به او گفتم بابا من می‌خواهم تبلت داشته باشم، گفت چشم دخترم نگران نباش من "راهگشای توام"، فردای آن روز دیدم مادر مهربانم برای روز تولدم به من تبلت هدیه داد با اینکه هرگز از مادرم درخواست تبلت نکرده بودم، می‌دانم او مرا می‌بیند...

در سال ۱۴۰۰ شهید خبرنگار هادی باغبانی به‌عنوان شهید شاخص رسانه کشور انتخاب و معرفی شد، این شهید خبرنگار و مستندساز که از ابتدای نبرد سوریه به‌همراه یک گروه از مستندسازان ایرانی برای ثبت دقیق جنایات سلفی‌ها و تکفیری‌ها در این کشور حضور پیدا کرده بود، در تاریخ ۲۸ مرداد ۹۲، در آخرین جنایت گروه‌های تروریستی مخالفان حکومت بشار در درگیری‌های مناطق حاشیه‌ای دمشق توسط تروریست‌های تکفیری جبهه النصره به شهادت رسید.

روایت خانواده شهید باغبانی همه‌اش نکته کلیدی بود، اما پدر شهید به نکته ظریفی در سیره شهید اشاره کردند که آن امتناع از نشستن بر روی صندلی در مطب پزشکی بود که مادرش را همراهی کرده بود برای ویزیت، این در حالی است که از گوشه و کنار کشورمان خبر واکسن‌خوری مسؤولان از سهمیه پاکبان نقل محافل است...

منبع:فارس

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار