به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، داستان ارشمیدس را که همه شنیدهاید: در داستانها چنین آمده است که بیش از ۲۰۰۰ سال پیش در شهر سیراکوز پایتخت ایالت یونانی سیسیل آن زمان ارشمیدس – مشاور دربار پادشاه یمرون- یکی از معروفترین کشفهای خود را در خزینه حمام انجام داد.
پادشاه به او مأموریت داده بود راز کار جواهر ساز خیانتکار دربار او را کشف و او را رسوا کند. شاه هیرون بر کار جواهر ساز شک کرده بود و چنین میپنداشت که او بخشی از طلایی را که برای ساختن تاج شاهی به وی داده بود برای خود برداشته و باقی آن را با فلز نقره که بسیار ارزانتر بود مخلوط کرده و تاج را ساخته است. هرچند ارشمیدس میدانست که فلزات گوناگون وزن مخصوص متفاوت دارند، ولی او تا آن لحظه این طور فکر میکرد که مجبور است تاج شاهی را ذوب کند، آن را به صورت شمش طلا قالب ریزی کند تا بتواند وزن آن را با شمش طلای نابی به همان اندازه مقایسه کند. اما در این روش تاج شاهی نیز از بین میرفت، پس او مجبور بود راه دیگری برای این کار بیابد.
روزی که او در حمامی عمومی به داخل خزینه حمام پا نهاد و در آن نشست و حین این کار بالا آمدن آب خزینه را مشاهده کرد ناگهان فکری به مغزش خطور کرد. او بلافاصله لنگی را به دور خود پیچید و با این شکل و شمایل به سمت خانه روان شد و مرتب فریاد میزد: یافتم، یافتم به زبان یونانی Heureca! Heureca
او چه چیزی یافته بود؟!
او با عجله و سراسیمه به خانه بازگشت و شروع به آزمایش عملی این یافته کرد. او چنین اندیشید که اجسام هم اندازه، مقدار آب یکسانی را جابه جا میکنند. اگر تاج پادشاه به تمامی از طلا ساخته شده بود، باید حجمی درست به اندازه طلای هموزن خود میداشت، اما، چون جواهرساز نابکار، طلا را با نقره که چگالی کمتری از طلا داشت، ترکیب کرده بود، تاج حاصله، حجم بیشتری پیدا کرده بود.
جالب است بدانید که روانشناسها اصطلاحی به نام «اثر اورکا» دارند:
تصور کنید که شخصی با تمام نیروی ذهنی روی مسئلهای کار کند، اما نتواند به نتیجه برسد، ولی ناگهان وقتی مأیوس شده، در هنگام استراحت یا خواب، بیمقدمه راهحل مسئله به ذهنش برسد.
این مسئله حتی برای آدمهای عادی و من و شما هم رخ داده است.
در توجیه آن میگویند که در هنگام تفکر روتین در مورد یک مسئله ما عادت داریم، راههای معمول را بارها و بارها امتحان کنیم و ذهنمان به سمت میانبرها و راههای ابتکاری حرکت نمیکند. اما وقتی ناامید میشویم و به مغز استراحت میدهیم، فشار را از روی مغز برمیداریم و آنگاه است که راه حلهای جانبی، مجالی برای نمود پیدا میکنند.
در این میان ما بسیاری از ابداعات و اختراعات و خلاقیتهای مهم بشری را باید مدیون خواب و رؤیا باشیم، بدون الهاماتی که در این زمان به ذهن متفکران و دانشمندان رسیده است، بسیاری از کشفیات و آثار در حوزههای پزشکی و هنر و ادبیات رخ نمیدادند.
در اینجا با هم مثالهایی را مرور میکنیم.
چرخ خیاطی
در دهه ۱۸۴۰، الباس هو نخستین چرخ خیاطی را اختراع کرد، اما در این مسیر طراحی سوزن مناسب برای ماشین، برایش خیلی دشوار بود و به بنبست خورده بود تا اینکه شبی خواب دید که توسط آدمخوارها دزدیده شده و آنها مجبورش کردهاند یا سوزن مناسب را بسازد با کشته شود!
در رؤیا او به نیزه آدمخوارها نگاه کرد و ناگهان شکل مناسب سوزن که سوراخی در میان خود داشت، به او الهام شد. از خواب برخاست و روی طراحی سوزن کار کرد و در سال ۱۸۴۵ ماشین خیاطی را ساخت!
ساختار مولکولی بنزن
شیمیدانها حتما فریدریخ آگوست ککوله را میشناسند، او شیمیدان مشهور آلمانی در قرن نوزدهم بود و توانست ساختار حلقوی بنزن را شناسایی و کشف کند.
قبل او هم دانشمندان زیادی سعی کرده بودند این مسئله را حل کنند، اما موفق نشده بودند. او هم مدتها ناکام بود تا اینکه در حین یک چرت عصرگاهی، او خواب دید که توسط مارهایی احاطه شده، مارهایی که دم خودشان را میخورند و شکلهای ششظلعی به خود میگیرند!
از خواب برخاست، او دیگر میدانست که شکل بنزن چطور است!
تئوری نسبیت خاص اینشتین
آلبرت اینشتین در مورد خلاقیت نظریات جالبی داشت و اهمیت بسیاری به تخیل میداد، جمله قصاری از او نقل است:
شاید این ارج و قرب تخیل در نزد اینشتین دلیل خاصی داشته باشد. علتش شاید این باشد که او در زمان نوجوانی، الهاماتی در مورد نسبیت خاص داشت. زمانی در نوجوانی او در خواب دید که کشاورزی دور رمه گاوش حصاری با محافظ برقی کشیده است، کشاورز جریان برق را روشن کرد و همه گاوها به خاطر شوک برق، با هم به سمت عقب حرکت کردند.
اما وقتی اینشتین در خواب به سمت کشاورز که در سوی دیگر مزرعه بود رفت و چیزی را که دیده بود با او در میان گذاشت، کشاورز گفت که چیز متفاوتی دیده است و گاوها یک به یک (و نه با هم) به سمت عقب حرکت کرده بودند.
الهامی که به ذهن اینشتین متبادر شد این بود:
بر حسب جایی که یک ناظر قرار دارد، ممکن است به خاطر زمان لازم برای رسیدن نور به چشمها، چیز متفاوتی را ببیند و این الهامبخش نسبیت خاص بود!
ترمیناتور جیمز کامرون
ایده ترمیناتور در زمان بیماری و یک حمله تب به ذهن جیمز کامرون رسید. او در آن زمان مشغول به پایان رساندن پروژه فیلم Piranahas II بود. کامرون همیشه آرزو داشت یک فیلم حادثهای خوب بسازد.
در همان زمان بیماری و تب، او در خواب دید که یک ربات مسلح به چاقوی آشپزخانه از وسط نصف شده و در همین حین به سمت زنی که به شدت ترسیده، یورش برده است.
ایده فیلم به ذهن کامرون رسیده بود، زمانی که به لس آنجلس برگشت، ساختن فیلم را آغاز کرد.
مثالهایی دیگر:
رنه دکارت در حین خواب و رؤیا به بسیاری از دریافتها خود در مورد شناخت اندیشه آدمی رسید. «مری شلی» در حین خواب، ایده فرانکشتاین به ذهناش متبادر شد. نغمه و تم ترانه مشهور Yesterday در حین خواب به ذهن پل مککارتنی رسید.
– استفان کینگ، پیرنگ رمان بدبختی یا Misery را در خواب دیده بود.
جک نیکلاس که بسیاری او را بزرگترین گُلفبازها همه دورانها میدانند، زمانی در سال ۱۹۶۴ گفته بود که در حین خواب یاد گرفته است که چطور چوب گلفاش را حرکت دهد.
آیا شما هم میخواهید که خوابهایی الهامبخش ببینید؟ آیا راهی وجود دارد که الهاماتی مثل بالا -حتی در ابعاد کوچکتر- به ذهن ما برسند و ما را مبدل به آدمهای موفقی کنند؟
بیشتر بخوانید
الهامها و تداعیها غالبا چیزهای تصادفیای هستند و هیچ راه مؤثری برای رسیدن به آنها وجود ندارد. با این همه بعضی از افراد توصیههایی کردهاند:
– کمی قبل از خواب به صورت سبکی در مورد مشکل فکری خود، اندیشه کنید. کمی شبیهسازی ذهنی انجام بدهید و بعد همه چیز را فراموش کنید و در مورد مسائل دیگر فکر کنید، چند ورق کتاب بخوانید و یا وبگردی کنید. احتمال دارد که در حین خواب، خبرهایی رخ دهد!
– راه دیگر این است که بتوانیم بر خواب و رؤیامان کنترل داشته باشیم:
خواب شفاف یا خواب آگاهانه خوابی که بیننده هنگام دیدن آن، نسبت به اینکه مشغول دیدن یک خواب است آگاهی دارد. این واژه نخستین بار توسط یک روانپزشک و نویسنده هلندی به نام فردریک وان ادن بکار رفت. در خواب شفاف فرد میتواند در روند خواب دخالت کند و تجربههای تصور شدهٔ خود را دستکاری کند. خوابهای شفاف میتوانند واقعی و زنده به نظر برسند.
اما آیا راهی برای زیاد کردن خوابهای شفاف یا آگاهانه یا lucid dreamها وجود دارد؟!
در «یک پزشک» مدتی قبل خبر جالبی در این مورد برایتان نوشتم، اما جالب است بدانید که بعضیها توصیه میکنند که چند ساعت قبل از خواب، قرص ویتامین B۶ مصرف کنید، این طور تریپتوفان بدن شما، بیشتر به سروتونین تبدیل میشود و احتمال دیدن خوابهای شفاف بیشتر میشود، اما ما واقعا نمیدانیم که این راه چقدر علمی و کارا است!
تا اینجا در مورد نقش خواب در دانش برایتان نوشتم، اما چه چیز در مورد نقش خواب در سیاست میتوان گفت؟!
توصیه میکنم که کتاب «رؤیا و سیاست در عصر صفوی» را بخوانید. این کتاب را نشر تاریخ ایران منتشر کرده است:
فقط گشتاسب نبود که پیش از پادشاهی، سلطنت خود را به خواب دید و آن را برای همسرش کتایون نقل کرد:
بلکه شیخ صفیالدین هم در خواب دید کلاهی سمور بر سر و شمشیر در کمر دارد و وقتی کلاه را بر میدارد نوری از او ساطع میشود؛ فقط ضحاک نبود که در خواب دید سه مرد جنگی طناب به گردن او انداختهاند، او را به کوه دماوند میبرند و موبدان تعبیر کردند که از تخت به زیرکشیده خواهد شد، بلکه شاه سلیمان نیز خوابی هولناک دید و برای فرار از سرنوشت، نامش را تغییر داد و صفی گذاشت، ولی قضا و بلا گریبان پسرش را گرفت و در زمان شاه سلطان حسین، صفویه از هم فروپاشید و...
تاریخ پر است از رؤیاهای حاکمان که برخی را در بیداری میدیدند و در خواب هم محقق نمیشد، و برخی را در خواب میدیدند و در بیداری محقق میکردند؛ حتی آخرین شاه هم که رؤیای دروازههای تمدن بزرگ در سر داشت، از دیدار با امیرالمؤمنین، حضرت عباس و امام زمان در خوابهایش میگفت.
عصر صفویه از این جهت، «رؤیاییترین» یا به دیگر تعبیر «خوابآلودترین» دوره تاریخ ایران است که به قول نویسنده کتاب «رؤیا و سیاست در عصر صفوی»: «ظهور و سقوط صفویان در هالهای از خوابها که هر یک به نوعی موضوع را توجیه میکنند، بیان شده است.»
نزهت احمدی (صراف) -استادیار گروه تاریخ دانشگاه الزهرا- در این کتاب که «نشر تاریخ ایران» منتشر کرده، نقش خوب و رؤیا در مملکت داری صفویان را به تفصیل شرح داده است. چنانکه در کتاب آمده خوابها غالبا برای موجه جلوه دادن اعمال و رفتار شاهان، کسب مشروعیت و نفوذ در بین رعیت ذکر شده است و هر چه پذیرش موضوعی بطور ساده دشوار بنظر میرسیده، با بیان رویایی سعی شده قبول آن را طبیعی جلوه دهند.
در خوابهای شاهان صفوی امور مختلفی از کسب قدرت و تاج سلطنت، جنگ با دشمنان خارجی و داخلی و حتی خصومتهای شخصی گرفته تا مسائلی، چون تعمیر و تزئین اماکن متبرکه بیان شده است. در هیچ یک از منابع سخنی از خوابگزاران درباری برای تعبیر خواب شاهان به میان نیامده، حتی در تذکره الملوک هم از این شغل در آن زمان سخنی گفته نشده است، بلکه طوری قضیه را وانمود کردهاند که گویی شیوخ و شاهان صفوی دارای چنان مرتبه و موقعیتی بودهاند که رؤیاهای صادقانه میدیدند و خود همیشه از معنا و تفسیر خواب آگاه بودند. حتی برخی منابع چنین اظهار کردهاند که آنان گاه زمانی که دچار سردرگمیبودند با این نیت که جواب خود را در خواب خواهند دید، به بستر میرفتند. Lucid dream شاهانه!
و البته از آنجا که علاقه زیادی به ادبیات علمی -تخیلی دارم، به این قضیه الهام در حین خواب، میتوانم از دیدی علمی – تخیلی هم نگاه کنم!
فرهاد ارکانی داستان بسیار زیبایی نوشته است به نام «آخرین بنیاد» در این داستان، او با مهارت از داستانهای کتاب غراهای پولاید، خورشید عریان، رباتهای سپیدهدم، سه گانه بنیاد، سرآغاز بنیاد کهشکانی و لبه بنیاد کهکشانی را با هم ترکیب کرده است و به داستانی با موضوع جالب رسیده است:
اصولا ایده این شاهکارهای علمی- تخیلی را یک مسافر زمان، برای آسیموف در ۲۱ سالگی تعریف کرده است و آسیموف با کار روی این داستانها و ایدهها بوده که این رمانها را به تدریج خلق کرده است.
داستان خیلی زیباست و امیدوارم شما هم بتوانید این داستان را که در مجموعه «آخرین بنیاد کهکشانی» سالها پیش چاپ شده است، بخوانید.
اما نوشتن این پست و تداعی آن داستان من را به ایده داستانی دیگر رساند:
چرا الهامات و مسئلهگشاییهای حین خواب را به روندهای القایی نسبت ندهیم! تصور کنید که موجوداتی فضایی بر کار و اعمال تسلط دارند و کارها و اعمال دانشمندان را زیر نظر دارند، آنها دوست دارند که روند تکامل و پیشرفت تمدن بشری را تسریع کنند، اما دوست ندارند که این کار خیلی مصنوعی باشد.
به همین خاطر کار دانشمندان و متفکران و سیاستمداران را زیر نظر دارند و هرگاه حس کنند، کسی علیرغم شایستگی، در بنبستی گیر کرده و به تنهایی قادر به حل مشکلی نیست، در خواب راه حل مسئله را به او القا میکنند!
منبع:۱ پزشک
انتهای پیام/
سال ها تیرِ بلا داشت به قصدِ هدفم
دولت از گوشه پنهان چه خوش آمد به کفم
یادم هست خیلی وقت پیش درباره همین خواب ها تلوبزیون یه مستند داشت نشون میداد و من خیلی خوشم اود خود من هم هر از چند گاهی خواب های بسیار زیبایی می دیدم هرچند بیشتر خواب هام رو اصلا یادم نمیاد ولی معمولا وقتی جایی که می خوابیدم عوض می شد تا چند وقت خواب هام رو می تونستم کم و بیش به یاد بیارم و واقعا دلم می خوام یه دست گاهی باشه که بشه خواب ها رو ظبط کنیم یه بار یادمه یه خواب خیلی قشنگی می دیدم و وقتی بیدار شدم تا چند ساعت داشتم بهش فکر می کردم و همش دلم می خواست دوباره اون خواب رو ببینم