چند بهاریه از سروده‌های شاعران البرزی را می‌توانید در این خبر بخوانید.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از البرز، بهاریه به اشعاری که درباره فصل بهار سروده شود، می گویند. در ادبیات فارسی هم بهاریه‌هایی از شاعران ایرانی چون مولانای پارسی، حافظ، سعدی، ملک‌الشعرای بهار، منوچهری، عطار، خاقانی، فروغی و امام خمینی(ره) وجود دارد.

ادبیات فارسی، سرشار از بهاریه هاست. سرایندگان ایرانی از دیرباز تاکنون در وصف نوروز و جشن فروردین که همراه مواهب گران‌بهای طبیعت و هنگام تجدید عهد نشاط و شادمانی بود، سروده بودند.

اکنون توجه شمارا به چند بهاریه از شاعران البرزی جلب می کنیم؛

این نوای دلکش است یا نغمه‌ی نای بهار
آیتی از عشق دارد با تمنّای بهار

ازکران تا بیکران آید نوای جانفزا
گوش دل کن آشنا جانا به آوای بهار

گشته دنیا میزبان فصل سبز عشق دوست
گل فشانی می‌کند بر مقدم پای بهار

پرتو خورشید جانپرور نشان بیدلی است
جلوه‌ی زیبنده‌ای آمد ز شولای بهار

ژاله اینک می‌نشیند برجبین برگ گل
از گران اشکی که ریزد چشم شهلای بهار

عشق اکسیر بهاری در نهاد آدمی است
دل زشوق عشق باشد مست و شیدای بهار

بوی خوش آید مشام دل نمی‌دانم زچیست
نافه است یا نکهت زلف سمنسای بهار

می‌گل ومیخانه گل، ساقی گل و ساغرزگل
ماه گل با فصل گل در جشن گل‌های بهار

نازم آن دَرزی که با دست هنرمندانه دوخت
جامه‌ای از برگ گل بر سرو رعنای بهار

جلوه گاه دشت وصحرا منظر دل دادن است
دیده‌ی بینا شود محو تماشای بهار

پر ترنُّم از شباهنگ است اینک گوش دل
فصل شورانگیز عشق آمد به معنای بهار

بردر میخانه‌ی عشق آمدم (فرشاد) وار
باده‌ی مستانه می‌خواهم ز مینای بهار

سام خانیانی (فرشاد)

حلول عید عیان شد به طلعت نسرین
مبارک است الهی طلوع فروردین

به آب پاک وضو کن به عافیت برخیز
بخوان به لحظه ی تحویل سوره ی یاسین

کنار سفره ی هفت سین نشین و دل خوش دار
که کام مرد خدا را خدا کند شیرین

ملازمان همه سر خوش معاشران جمعند
هزار سال الهی رود بر این آیین

چو با غ غالیه گون گشت و باد نافه گشا
جهان ز نکهت گلبن شود عبیر آگین

شمیم زلف دل انگیز ارغوان خیزد
گرش نسیم وزد زان کلاله ی مشکین

کجاست مامن امنی که جان برد فرهاد
ز تیر عشوه ی دلدوز نرگس شیرین

شمیم باده که معجون درد باشد لیک
چو پیر عشق نباشی نمی دهد تسکین

گرت امید کرم باشد از خزانه ی غیب
ز شاه راه کرامت مکن دلی غمگین

چو لاله هاله ی رخسار عاشقان منگر
گواه داغ دل ماست هاله ی خونین

براری از دل و از جان مرید حافظ باش
نشسته زیور نظمش به تارک پروین

امان الله آقابراری

فصل عشق آمد به جان روزگار
سبز شد در دل گل و آمد بهار

در پس هر کوچه سرو است و سرور
بر تن هر شاخه، صدها گل سوار

می شود دلها نشیمن گاه سبز
گشته زیباتر همه دریا کنار

عالمی پر شد ازین فرخنده عید
آفرین بر خلقت پروردگار

فرناز همت جو

به کوه ودشت ودمن موکب بهارآمد
بنفشه باکرشمه به دامان جویبارآمد

شکوفه سرزده ازشاخسار و باغ و چمن
طراوت گل نرگس به پونه زار آمد

ستیغ کوه مزین شده به لطف بهار
غزال نو رسیده به دامان‌کوهسار آمد

زکنج باغ برآمد نوای قمری مست
طنین چه چه بلبل زلاله زار آمد

شکوفه خیمه زده برفراز شاخه ی سیب
به اشتیاق غنچه قناری به شاخسار آمد

زچشمه های دامنه ی کوه می تراود در
به بوستان به شور و نوا قمری و هزار آمد

زلطف بادصبا وطراوت نوروز
برای تهنیت عاشق به کوی یار آمد

رحیم فتوحی

انتهای پیام/د.خ

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.