به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، خانواده همسرم در روزهای خواستگاری به من گفتند که دخترمان به نوعی بیماری مبتلاست که گاهی مردمک چشمانش بالا میرود و باید دارو مصرف کند. من هم بعد از مشورت با یک پرستار، همچنان به ازدواجم با آن دختر اصرار کردم، اما ...
جوان ۲۵ سالهای که به اتهام فریب در ازدواج از نامزدش شکایت کرده بود، درباره این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی گفت: مدتی قبل خاله ام که برای ملاقات یکی از بستگان مان به بیمارستان رفته بود، با دختر یکی از ملاقات کنندگان آشنا شده و نشانی خانه آنها را گرفته بود. چند روز بعد با معرفی خاله ام و به اتفاق پدر و مادرم به خواستگاری «بهاره» رفتیم، به گونهای که من در همان جلسه اول عاشق آن دختر شدم. بعد از چند بار رفت و آمد، مادر بهاره مرا به گوشهای کشید و گفت: قبل از آن که مراسم عقدکنان برگزار شود، باید بدانی که دخترم به نوعی بیماری مبتلاست و برای آن که مردمک چشمانش بالا نرود، دارو مصرف میکند. آن روز مادر بهاره نام دارو را هم به من گفت. من هم، چون کارشناس رشته مهندسی متالورژی بودم، در باره این دارو از پرستاری که دوستم بود، پرس و جو کردم. او هم گفت: این دارو بیشتر برای تمرکز اعصاب استفاده میشود. با آن که مادر بهاره از من خواسته بود بیماری دخترش را با خانواده ام در میان بگذارم و بعد به خواستگاری بیایم، اما من که عاشق او شده بودم، به این ازدواج اصرار کردم. بعد از آن که مراسم عقدکنان برگزار شد و ما به منزل یکدیگر رفت و آمد کردیم، تازه متوجه برخی رفتارهای عجیب خانواده همسرم شدم. مادرزنم مدام توصیه میکرد مبادا مصرف قرصهای همسرم به تاخیر بیفتد یا نگذارم هیچ گاه استرس به او وارد شود. وقتی با نامزدم بیرون میرفتیم، مدام زنگ میزدند که زودتر برگردیم!
بیشتر بخوانید:
کیف قاپی پسر جوان برای خرید سیگار!
پدر و مادر من فرهنگی بودند و دخالتی در زندگی ام نمیکردند. با این حال، من ماجرای بیماری همسرم را پنهان کردم. از سوی دیگر نیز در رشته تحصیلی خودم شغلی پیدا نکردم و در امور ساختمانی مشغول شدم. درآمدم بد نبود و مشکل مالی نداشتم و از این که با همسرم به دورهمی خانوادگی یا دوستانه بروم، لذت میبردم، اما خانواده همسرم کمتر اجازه بیرون رفتن به من و بهاره میدادند.
هنوز چهار ماه بیشتر از دوران نامزدی ما نگذشته بود که فهمیدم نامزدم داروهای خاصی را مصرف میکند. وقتی آن قرصها را به یکی از پزشکان نشان دادم، تازه متوجه شدم که همسرم بیماری صرع دارد. وقتی برگه آزمایشهای او را به دست آوردم و به پزشکان متخصص مراجعه کردم، آنها این موضوع را تایید کردند. با کنکاشهای بیشتر دریافتم که همسرم از دوران کودکی به این بیماری مبتلا شده و نمیتواند باردار شود. حالا هم به راحتی نمیتوانم با این دروغ بزرگی که به من گفته اند و مرا فریب داده اند کنار بیایم، چون اگر همان روز خواستگاری از بیماری صرع نام میبردند، هیچ گاه به این ازدواج تن نمیدادم و ...
شایان ذکر است، پرونده این زوج جوان برای بررسیهای بیشتر و با صدور دستوری از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در اختیار کارشناسان و مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/