سفر‌های شاه به آمریکا برای تغییر نخست‌وزیر در ایران!

چرا محمدرضا پهلوی برای تغییر زاهدی، امینی، منصور و... به مجوز کاخ سفید نیاز داشت؟

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شاه برای باقی‌ماندن در قدرت، به آمریکایی‌ها نیاز داشت. او هیچ‌گاه نتوانست بر این نیاز غلبه کند؛ شاید دلش می‌خواست، اما آن‌قدر به آن‌ها وابسته بود که اصولاً نمی‌شد برنامه‌ای را خارج از خواست آن‌ها تعریف کند. بحران مشروعیتی که محمدرضا پهلوی با آن دست و پنجه نرم می‌کرد، بی‌اعتمادی مردم به او و پدرش و بیزاری جامعه از حکومت وی که با کودتایی آمریکایی بر سر کار آمد و دولت ملی دکتر مصدق را ساقط کرد، برای شاه راهی جز تبعیت از آمریکایی‌ها باقی نمی‌گذاشت. او تا پایان سلطنتش همین چالش را داشت؛ آن‌قدر که حتی ناچار بود برای تغییر مهره‌های سیاسی در ایران، از آمریکا کسب تکلیف کند! این سخن، ابداً ادعایی گزاف نیست؛ شاه مانند پدرش همیشه از وجود رقبایی که ممکن بود برای غربی‌ها دلربایی کنند، بیمناک بود؛ آدم‌هایی که اتفاقاً بسیار از او کارآتر و عملیاتی‌تر بودند و بهتر می‌توانستند منافع آمریکا را در ایران تأمین کنند؛ افرادی مانند فضل‌ا... زاهدی، علی امینی و حسنعلی منصور که محمدرضا پهلوی برای برکناری آن‌ها، ناچار شد تا آن سر دنیا برود؛ تا واشنگتن! البته این به آن معنا نیست که شاه برای برگزیدن دیگر نخست‌وزیران، به نظر آمریکا توجهی نمی‌کرد؛ او برای آن‌که خیالش از این بابت راحت باشد، افرادی را به این مقام می‌گماشت که موردتوجه و علاقه آمریکایی‌ها بودند یا با سفارت این کشور ارتباط دوستانه داشتند.


بیشتر بخوانید


مورد فضل‌ا... زاهدی
ماجرای فضل‌ا... زاهدی و شاه، از آن ماجرا‌های رمانتیک نبود؛ هرچند که به نوشته حسین فردوست، فضل‌ا... و دوستان او در باغ حصارک بودند که فرح دیبا را به شاه معرفی کردند؛ اما به هر حال، زاهدی به عنوان یک ارتشی کهنه‌کار، همیشه به دل محمدرضای جوان ترس می‌انداخت. او در کتاب «پاسخ به تاریخ»، به‌صراحت آورده‌است که تمایلی به نخست‌وزیری زاهدی نداشته، اما وقتی آمریکایی‌ها چنین می‌خواستند و زاهدی را برای سرکوب توده‌ای‌ها و براندازی مصدق مناسب تشخیص دادند، شاه نتوانسته‌است حرفی بزند. ازدواج دختر شاه و پسر زاهدی و ارتباط فامیلی آن‌ها هم نتوانست این تردید را از بین ببرد. زاهدی، چنان‌که ابراهیم صفایی در کتاب «زندگی‌نامه سپهبد زاهدی» می‌نویسد، «بر تمام ارکان حکومت سلطه داشت. با اسکورت حرکت می‌کرد... افسران و امیران ارتش را بدون جلب‌نظر شاه، به هر شغلی که مناسب می‌دانست منصوب می‌کرد، مقامات بلندپایه دولتی زیر نفوذ او بودند و در مشاغل ارتشیان و نیز در سازمان ارتش تغییراتی داد که گاهی مورد رضایت شاه نبود. در آیین‌هایی که با حضور شاه برپا می‌شد، حاضران پس از گفتن شعار «جاوید شاه»، شعار «زنده‌باد زاهدی» را سر می‌دادند و این خوشایند شاه نبود.» به همین دلیل، باید به‌نحوی از شر زاهدی خلاص می‌شد؛ اما مشکل این‌جا بود که آمریکایی‌ها پشت سر او بودند و مذاکره با سفیر هم دردی را درمان نمی‌کرد. به همین دلیل، محمدرضا پهلوی چمدان‌هایش را بست تا به بهانه دیدار از آمریکا، یانکی‌ها را متقاعد کند که خودش می‌تواند بازیگر نقش زاهدی باشد. تلاش‌های شاه که با مشاوره‌های علم انجام می‌شد، بالاخره ثمر داد. در ماه‌های نخست سال ۱۳۳۴، زاهدی فهمید که هوا پس است. مجلس وابسته به دربار، دایم بهانه‌گیری می‌کرد و علم، در دیدار‌های چهارگانه با او، به زاهدی فهماند که دوره‌اش سر رسیده‌است؛ آمریکایی‌ها هم، همین مسئله را به او یادآوری کردند. به این ترتیب، زاهدی کنار رفت تا شاه بتواند نفس راحتی بکشد؛ آمریکایی‌ها هم خوشحال بودند که بهتر می‌توانند شاه را مهار کنند.

امینی؛ مرد غیرقابل تحمل شاه!
با روی کار آمدن جان. اف. کندی، آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیدند که شاه با اخلاقیاتش نمی‌تواند مجری مناسبی برای برنامه‌های آن‌ها باشد. درست در همین زمان بود که علی امینی، سیاستمدار وابسته به خاندان قاجار که نقش مهمی در انعقاد قرارداد کنسرسیوم نفتی بازی کرده بود، وارد گود شد و با حمایت قاطع آمریکایی‌ها به نخست‌وزیری رسید. حسین فردوست در خاطراتش می‌نویسد: «دولت آمریکا تردید و دودلی سال‌های ۱۳۳۹ ـ ۱۳۳۲ را کنار گذاشت و با قاطعیت وارد گود شد و به محمد‌رضا پهلوی فشار آورد که هر چه سریع‌تر علی امینی را با اختیارات کامل به نخست‌وزیری منصوب کند. شدت فشار آمریکا به حدی بود که ظاهراً در مسافرت زمستانی سال ۱۳۳۹ او به سوئیس، به وی اعلام شد که اگر با خواست جدید آمریکا موافقت نکند، با سقوط سلطنت و ریاست‌جمهوری امینی مواجه خواهد شد.» به این ترتیب، امینی زیرسایه وحشت و نفرت شاه به نخست‌وزیری رسید. او خیلی زود نشان داد که از شاه قوی‌تر است و آمریکایی‌ها به وی علاقه بیشتری دارند؛ برنامه ۱۵ ماده‌ای امینی که کاهش اختیارات ارتش و محدود کردن قدرت شاه را در پی داشت، شاه را به وحشت انداخت؛ او به آمریکایی‌ها شکایت کرد، اما آن‌ها به شاه می‌گفتند باید با امینی مدارا کند. دوگانه وحشتناک امینی– ارسنجانی که به عنوان طراح اصلاحات ارضی و مجری خواست آمریکا عمل می‌کرد، به کابوس شبانه شاه تبدیل شد. شاه ناچار شد دوباره چمدانش را ببندد و در فروردین سال ۱۳۴۱ به دیدار سی و پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا برود؛ محمدرضا پهلوی در دیدار‌های متوالی با کندی، به وی اطمینان داد که می‌تواند فرمان اصلاحات مدنظر آمریکا را شخصاً به دست گیرد و نیازی به امینی نیست. به این ترتیب، آمریکایی‌ها با گرفتن تعهد چندقبضه از شاه و البته لحاظ‌کردن برخی اقدامات امینی که به نظرشان ناخوشایند می‌آمد، راضی شدند که شاه را جایگزین مهره مهم خود در ایران کنند. امینی در ۲۶ تیرماه سال ۱۳۴۱ استعفا کرد و شاه این‌بار هم نفس راحتی کشید!

امان از دست این جوان جاه‌طلب!
واقعیت این بود که شاه اصلاً گمان نمی‌کرد حسنعلی منصور چنین محبوب آمریکایی‌ها باشد و بتواند جای محمدرضا پهلوی را در قلب یانکی‌ها پر کند. منصور، اولین دبیرکل حزب ایران نوین، وابسته به خاندان اشرافی و قدرتمندی بود و البته، گاه پیش می‌آمد که با زبان بی‌زبانی، آن را به رخ پهلوی هم می‌کشید؛ البته نه مانند امینی یا قوام. با این‌حال، چون جوان‌تر از شاه بود و البته، موردحمایت آمریکایی‌ها، در مسیر رسیدن به نخست‌وزیری با مشکلی روبه‌رو نشد. اما شاه خیلی زود فهمید که آمریکایی‌ها، منصور را به جای امینی در ایران به قدرت رسانده‌اند و باز هم نقش او نادیده گرفته شده است. طبق روایت یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب»، منصور خیلی زود و با تصویب کاپیتولاسیون به محبوب آمریکایی‌ها تبدیل شد؛ او تسهیل‌گر نفوذ ایالات متحده در ایران بود و حالا، تلاش می‌کرد به صورت موازی با شاه، به اعمال قدرت بپردازد. شاه در مسافرت به آمریکا، در سال ۱۳۴۳، این نگرانی را عملاً ابراز کرد و باز به همان شیوه پیشین کوشید تا خود را در مقام مجری بهتر سیاست‌های آمریکا در ایران جا بزند. در بازگشت به ایران، محمدرضا پهلوی روندی را برای کنار گذاشتن منصور آغاز کرد و کوشید تا وی را از مسند قدرت کنار بگذارد؛ رویکردی که قبل از رسیدن به نتیجه، با اعدام انقلابی منصور توسط هیئت‌های مؤتلفه اسلامی و به جرم تصویب قانون ننگین کاپیتولاسیون، عملاً به پایان رسید. شاه بعد از آن، هویدا را به قدرت رساند؛ انتخابی که البته باز هم با حمایت آمریکایی‌ها بود؛ اما هویدا توانست با زرنگی، اعتماد محمدرضا پهلوی را جلب کند و ۱۳ سال در این مسند بماند.

منبع: خراسان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.