به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بانو فاطمه طباطبایی، همسر حاج احمد آقا خمینی در خاطرات خود با اشاره به مساله حفظ جان امام و حلقه حفاظتیای که با ظرافت و تیزهوشی حاج احمد آقا شکل گرفته بود، اینگونه گفته است:
در مورد حفظ دفتر امام، یادم میآید وقتی جریان منافقین پیش آمد، قرار شد دفتر و بیت امام حفاظت شود.
مراکز دیگر از جمله: حزب جمهوری اسلامی، ساختمان نخست وزیری و... به نحوی دچار مشکل شده بودند؛ احمد نشست و فکر کرد که حفاظت دفتر و بیت امام را به عهدۀ چه کسی بگذارد، این را خودش برای من تعریف کرد و گفت: به این نتیجه رسیدم که انجام این کار را خودم بر عهده بگیرم و طرحی هم برای حفاظت بیت و شخص حضرت امام تهیه کرده ام.
من از ایشان پرسیدم: چه طرحی تهیه کرده ای؟ گفت: فکر کردم که باید چند دایره حفاظتی برای خانۀ امام لحاظ کنیم؛ مثلاً اگر یکصد نیرو از سپاه پاسداران برای حفاظت لازم باشد، انتخاب یکصد نیروی مؤمن، از عهدۀ یک نفر بر نمی آید؛ ولی هر کسی میتواند دو تا سه نفر را که از هر جهت مؤمن و قابل اطمینان باشند معرفی کند.
مثلاً (البته من حالا ارقام را به یاد نمیآورم و به طور فرض میگویم) دایرۀ اول حفاظت، ده نفر میخواهد و دایرۀ دوم فرضاً پنجاه نفر. پس برای حفاظت اولیه به شصت نیروی کاملاً مطمئن احتیاج داریم. (در آن شرایط که هر روز در مراکز یا دفتر شخصیت هایی بمب میگذاشتند و منفجر میکردند، میبایستی این شصت نفر را از جاهای مختلف جمع کنیم.)
به این نتیجه رسیدم که مثلاً آقای طاهری (امام جمعه اصفهان) میتواند دو نفر را معرفی کند که بتواند روی تعهد و ایمان آنها قسم بخورد؛ یا آقای صدوقی (امام جمعه یزد) هم میتواند دو نفر را با همین شرایط معرفی کند؛ هر یک از آقایان دیگر هم میتوانند دو نفری معرفی کنند که تطمیع نشوند و وضع مالی آنها هم طوری نباشد که بتوان آنها را خرید.
از نظر سیاسی، دینی و انقلابی هم صددرصد قابل اطمینان باشند. من از سراسر ایران، شصت نفر را اینگونه جمع کردم. یعنی شصت نفری که تمام ایران میتوانست روی آنها قسم بخورد. در دایره اول و دوم این افراد را قرار دادم. این افراد از قم، تبریز، اصفهان، یزد و خلاصه تمام شهرهای ایران آمده بودند. ضمن اینکه قرار شد برای حلقههای بعدی، پنجاه نفر از طرف سپاه معرفی و گمارده شوند، و به این ترتیب، حفاظت بیت امام با هوشیاری کامل شکل داده شد.
احمد آقا در غیاب خود از چه کسی میخواست از امام مراقبت کند؟
... مسألۀ دیگر، تلاش بیش از حد احمد برای حفظ سلامت حضرت امام بود. او فکر و نیروی زیادی را صرف این مسأله میکرد؛ مثلاً اگر خودش می خواست چند ساعتی از امام دور شود، حتماً میبایستی من وظیفۀ او را در غیابش بر عهده بگیرم؛ حالا، چون من به خودش مربوط بودم، یا خانه ما نزدیک بود، یا اینکه به کس دیگر نمیتوانست بگوید برو یا نرو؛ اما رویش با من بازتر بود؛ اگر میخواست مثلاً دو روز در خانه نباشد، به من می گفت: فاطی، تو اینجا باش و اگر مطمئن نمیشد که من هستم، اصلاً از خانه خارج نمیشد. چون معتقد بود برای حفاظت امام، غیر از تمام اقدامات دیگر، باید یک نفر از طرف خودش نیز به همین صورت، ایشان را حفظ کند.
برای نمونه باید به مسألۀ «کشمیری» اشاره کنم. همان کسی که عضو سازمان منافقین بود و ساختمان نخست وزیری را منفجر کرد و آقای رجایی و آقای باهنر را به شهادت رساند. من یادم میآید که آقای رجایی آمده بود که به حضور امام برسد، کشمیری هم تلاش میکرد به بیت وارد شود، تنها کسی که ایستادگی کرد و اصرار نمود که بدون بازرسی کیف نباید کسی وارد بیت شود، احمد بود. این مقررات و ضوابطی بود که خود احمد وضع کرده بود و همۀ افراد و شخصیتهایی که قرار بود به حضور امام برسند، باید مورد بازرسی قرار میگرفتند.
بیشتر بخوانید
او میگفت: بگذار همه از من دلخور باشند؛ حفظ جان امام برای من از هر چیزی بالاتر است؛ من به ابعاد مختلف قضیه فکر میکنم؛ من عقیده دارم که نباید ذرهای ناراحتی برای امام پیش بیاید؛ حالا همه با من بد باشند و حتی بد و بیراه بگویند، اهمیتی ندارد.
از تلاشهای دیگر او برای حفظ جان امام، احداث بیمارستان بقیة اللّه (عج) جماران بود؛ و مثل همیشه از تیز هوشی و آینده نگری و واقع بینی خود در این مورد استفاده کرد.
او در بدو امر از امام میخواهد که برای تأسیس بیمارستانی برای سپاه کمک کنند، ایشان هم میپذیرند و مقدار قابل توجهی کمک مالی به منظور احداث بیمارستان در اختیار سپاه قرار میدهند، بیمارستان پس از چندی افتتاح میشود و بخش «سی. سی. یو»ی آن نیز به راه میافتد و احمد برای تأمین کادر پزشکی متخصص آن نیز تلاش میکند.
مدتی از تأسیس بیمارستان گذشته بود که حال امام به هم خورد و ایشان را به بیمارستان بردیم. وقتی امام بهبود نسبی یافتند، پرسیدند: اینجا کجاست؟ و وقتی پاسخ شنیدند که خیلی از منزل دور نیست، پرسیدند: چقدر نزدیک است؟ در حالی که در همان زمان ایشان حتی تصور میکردند که ممکن است در حین بیماری به خارج منتقل شده باشند، به همین جهت از شنیدن پاسخ حاضران تعجب کردند و وقتی به ایشان گفته شد که این بیمارستان تا منزل چند متری بیشتر فاصله ندارد، بسیار متعجب شدند؛ قدر مسلّم این است که از موارد مهم امنیتی برای حفظ جان امام، مسألۀ بیمارستان و تأمین پزشک متخصص مورد نیاز بود که با این اقدام هوشیارانۀ احمد، این کار عملی شد؛ نکتۀ دیگر اینکه اگر امام اطلاع پیدا میکردند هرگز نمیپذیرفتند.
احمد میگفت: احداث بیمارستان که ضرری ندارد؛ اینجا متعلق به بیمارستان بقیة اللّه (عج) است و مردم از آن استفاده میکنند و اگر هم ضرورتی پیش آمد، برای امام از آن استفاده میکنیم؛ چون در هر صورت بهتر از راه دور است؛ این کار از جمله فعالیتهایی بود که برای حفظ سلامتی امام انجام داد و خیلی موارد دیگر هست که هرگز جایی بر زبان نیاورد و کسی نیز از آنها خبر ندارد؛ احمد نمیخواست خود را مطرح سازد که این کاری که میخواهم بکنم چه ارزشی دارد، چون هدفش مقدستر از این حرفها بود و تا آخر پای آن می ایستاد و هرکس هم هرچه میگفت برایش اهمیت نداشت، و به آنچه می اندیشید امام و اسلام و انقلاب بود.
منبع:جماران
انتهای پیام/