به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «حاج خانم» صدایش میکنند؛ بانویی که در آستانه دهه ششم زندگی است. گفتم میخواهم از روزهایی که درگیر کرونا بود بشنوم. گفت: خدا نصیب هیچکس نکند. ایکاش مردم بیشتر رعایت میکردند و زنجیره انتقال قطع میشد، نه اینکه نزدیک به یک سال هنوز هم خانوادهها نگران بیماری و خدای نکرده از دست دادن عزیزانشان باشند.
به خودم آمدم و دیدم حاج خانم قصه تلخ شبهای پردردی را میگوید که برایش صبح نمیشد.
بیشتربخوانید
نمیدانم چطور مبتلا شدم؟!
دوم اسفند بود، اعلام کردند یک جور مریضی مسری آمده و گفتند که باید بهداشت فردی را رعایت کنیم. من هم به صورت جدی رعایت میکردم. یک هفته بعد حس کردم سرما خوردم، همه بدنم درد میکرد، کوفتگی داشتم و روز به روز حالم بدتر میشد. همه میگفتند سرما خوردی، حالم بهتر نشد که به ناچار رفتم دکتر، ولی هر دارویی که تجویز کردند حالم بهتر نمیشد، به ناچار پیش سه پزشک ویزیت شدم. ولی انگار نه انگار...
تب و لرز داشتم. تجربه تلخی که در کل سالهای عمرم نداشتم. حالم که بدتر شد به بیمارستان رازی رشت رفتم. در اولین اقدام از ریه هایم عکس گرفتند و بلافاصله دستور بستری دادند، در کما بودم و اکسیژن خونم زیر ۳۰ بود و هیچ امیدی به زنده بودنم نداشتند. معجزه شد. ۱۰ روز در بیمارستان بودم و پرستاری شدم. به محض بستری شدن برایم ماسک اکسیژن وصل کردند. دو شب اول بیمارستان هیچ چیزی از محیط اطرافم متوجه نمیشدم.
کادر درمان سنگ تمام گذاشت
اولین دورهای بود که بیماران کرونایی در بیمارستان بستری میشدند. در واقع با یک چیز ناشناخته روبرو بودیم، همه میترسیدند و نمیدانستند چه میشود. روزهایی بود که چند نفر از پرسنل بیمارستان رازی تازه فوت کرده بودند.
پرستارها و دکترها که بالای سرمان میآمدند با التماس میگفتند «شما را به خدا قسم رعایت کنید»، «به دوستان و آشناهایتان بگویید رعایت کنند»، «همکارانمان را از دست دادیم و استرس زیادی داریم و دو هفته است که به خانه نرفتیم» ... همه اینها در روحیه کادر درمان تاثیر گذاشته بود؛ البته ما بیماران هم در آن وضعیت درک درستی از اتفاقات پیرامونمان نداشتیم، ولی کادر درمان علیرغم همه سختی ها، به خوبی مراقب بیماران بودند.
آن موقع من حالت خواب و بیدار بودم. در واقع بیشتر خواب بودم و اندکی هم که بیدار میشدم با بی حالی و رمقی که دیگر در جانم نمانده بود دور و اطراف را نگاه میکردم؛ هر چند همان چیزی را هم که میدیدم و درک میکردم مرا میترساند؛ چراکه فقط بیمار و بدحال بود.
مدارا با کرونا بازی با سلامت یک جامعه است
حاج خانم که شکر خدا این روزها حالش خوب است میگوید: قدر سلامتی خود و اطرافیانتان را با جان و دل بدانید. آن روزهای تلخ، سلامتی بزرگترین آرزویم بود. مدام فکر میکردم چرا من؟ کجا بی دقتی کردم؟ چرا اینطور شد؟ و مدام با خودم میگفتم باید بیشتر رعایت میکردم و باورم نمیشد که مریض شدم.
حاج خانم گفت «همه دوست داریم سلامت باشیم و اگر کرونا را جدی نگیریم و این روزها قرنطینه و دستورالعملهای بهداشتی را رعایت نکنیم اولین کسی که ضربه میبیند خودمان هستیم. اگر با کرونا مدارا کنیم و توصیههای بهداشتی را جدی نگیریم، در واقع با سلامت تک تک شهروندان در جامعه بازی کرده ایم».
بی تفاوتی زنجیره انتقال کرونا را طولانی کرده
وی با بیان اینکه بعد از بهبود از بیماری مشکل خاصی نداشته است، افزود: ۱۰ ماه از آن روزهای سخت گذشته. روزهایی که تمام نمیشد و شبهایی که به صبح نمیرسید. دوست دارم به تک تک افرادی که این روزها بیخیال کرونا هستند از سختی شبهایی بگویم که برایم صبح نمیشد...
حاج خانم ادامه میدهد «شاید اگر همه مردم این بیماری را جدیتر میپنداشتند و به توصیههای بهداشتی جدیتر عمل میکردیم، حضور این ویروس در جامعه اینقدر طولانی نمیشد و امروز شاهد ریشه کنی آن در جامعه بودیم. بعد از آن اتفاق خیلی محتاط شده ام و بیشتر رعایت میکنم و توصیه من به مردم این است که در خانه بمانند و تا جایی که میتوانند رعایت کنند».
این یکی از هزاران تجربه تلخ از اولین روزهای ورود مهمان ناخوانده بود، مهمانی که به هزار و یک دلیل در آستانه یک ساله شدنش هستیم و هنوز افتان و خیزان از کنار عواقب جبران ناپذیر کرونا میگذریم. قطعا هیچ کس و هیچ چیز به اندازه خودمان با رعایت دستورالعملهای بهداشتی نمیتواند در شکست این ویروس و ریشه کنی آن نقش داشته باشد.
منبع: ایسنا
انتهای پیام/