به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ازقم، در شامگاه دوازدهم دی ماه خبر رحلت عالم فرهیخته فیلسوف بصیر انقلاب مرحوم آیت الله مصباح یزدی شاگردان و یارانش را در غمی بزرگ فرو برد.
شخصیتی که بارها مورد تمجید و تایید رهبر معظم انقلاب قرار گرفته است تا جایی که از این عالم ربانی با علامه طباطبایی و شهید مطهری زمان یاد می کردند.
بیشتر بخوانید
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی در ۱۱ بهمن ماه سال ۱۳۱۳ در خانوادهای مذهبی در شهر یزد به جهان چشم گشود.
زندگی مادی خانوادگی آیت الله مصباح یزدی، در سطح پایینی بود، ولی عشق به اهل بیت(ع)در دل و جان این خانواده موج میزد و در دورانی که خفقان رضاخانی بر همه جا سایه گسترده بود و بر پایی هر گونه مراسم عزاداری جرم به شمار میآمد، در شبهای محرم، در زیرزمین منزل ایشان، مجلس سوگواری برای سالار شهیدان بر پا میشد.
در روزگاری که دوره ابتدایی را میگذرانید، جامعه، اقبالی به علوم دینی نشان نمیداد. تبلیغات رضا خانی، میکوشید تا نسل جوان را نسبت به روحانیّت بدبین کند. پر واضح است در چنین فضایی، چنانچه شاگرد ممتازی، چون محمد تقی مصباح یزدی بخواهد به تحصیلات حوزوی روی آورد، شگفتی همشاگردیها و استادان و معلمان را بر خواهد انگیخت! از سوی دیگر، جذبه معنوی «مرحوم حاج شیخ احمد آخوندی» که از خویشاوندان مادری استاد و مقیم نجف بود و گهگاه برای سرکشی موقوفهای که متولی آن بود، به یزد میآمد و میهمان خانواده استاد میشد، شیفتگی او به تحصیل علوم دینی را دو چندان میساخت.
ورودش به حوزه علمیه سال ۱۳۲۵ بود،همت بلندش باعث شد که مقدمات و سطوح متوسطه را در مدت چهار سال فرا گیرد. در همین سالها بود که حاج شیخ احمد آخوندی از اقوام مادری اش دیگر بار به یزد آمد و با مشاهده تلاش های طلبه جوان، او را برای هجرت به نجف اشرف و ادامه تحصیل تشویق کرد.
این گونه بود که اعضای خانواده، همگی در اواخر سال ۱۳۳۰ رهسپار نجف شدند. شش ماه گذشت و وضع مالی خانواده نابسامان شد و مجبور به بازگشت به ایران شدند. والدین استاد به دلیل دلبستگی فراوان به او، حاضر نشدند که او به تنهایی در نجف بماند و به ناچار، ایشان نیز رهسپار ایران شد. پس از پا نهادن به ایران به تهران آمد و تابستان آن سال را همراه با خانواده در تهران ماند.
بیست روز مانده به آغاز درس ها، در حالی که توانسته بود رضایت خانواده را جلب کند، راهی قم شد و پس از مدتی، با سختی فراوان، توانست در مدرسه فیضیه، حجره بگیرد و در دروس «مکاسب»، «کفایه» و «منظومه» شرکت کند. در این دوره چنان مطالعه و مباحثه وقت او را پر کرده بود که به گفته خود، در شبانه روز، پنج یا شش ساعت برای خواب باقی مانده بود.
هنوز کفایه و مکاسب را به پایان نبرده بود که گهگاه برای کسب آمادگی، در درس «امام خمینی» (ره) حاضر میشد و شخصیت امام (ره) تأثیر شگرفی در زندگی اش گذاشت.
در کنار درس امام (ره) در درس فقه «آیتالله العظمی بروجردی» نیز شرکت می کرد و در همین سال ها، با شخصیت «علامهطباطبایی» (ره) انس فراوانی پیدا کرده بود و در مجالس درس عمومی و خصوصی ایشان حضور مییافت.
از دیگر کسانی که ایشان سالهای متمادی را به تحصیل نزد او گذراند، مرحوم آیت الله العظمی بهجت بود.
برای فراگیری درس خارج اصول، به درس امام خمینی (ره) میرفت و در درس خارج فقه آیت الله بروجردی حاضر میشد. آیت الله مصباح ویژگی علمی بارز امام (ره) را دقت نظر و آزادی اندیشه میدانست که در درس های استادان دیگر، کمتر یافت میشد.
آشنایی با «علامه سید محمد حسین طباطبایی» بارقهای آسمانی بود که جان استاد را شعلهور ساخت.
در درس تفسیر و فلسفه ایشان با جدیّت تمام شرکت میجست و پرسش های خود را در پایان درس، در راهی که به منزل علامه ختم میشد، میپرسید تا این که سرانجام پرسش های موشکافان اش توجه صاحب تفسیر «المیزان» را به خود جلب کرد.
دوستان
رفت و آمدهای آیت الله مصباح به مدرسه حجتیه باعث شد که با «دکتر باهنر»، «آیت الله هاشمی رفسنجانی و رهبر معظم انقلاب نیز دوستی دامنه داری پیدا کند که زمینه ساز مبارزات او بر ضد رژیم طاغوت شد.
همچنین از دوستان قدیمی ایشان، باید از «آیت الله دکتر بهشتی» نام برد که استاد مصباح، سالیان متمادی با ایشان به مبارزه بر ضد رژیم، تشکیل گروه تحقیق پیرامون مباحث حکومت اسلامی و همکاری در مدرسه علمیه حقانی پرداختهاند.
او علوم گوناگون اسلامی را در محضر استادان حوزه آموختهاند و به مطالعه و تدبر فراوان در آن پرداختهاند. ایشان در فقه و اصول با بهره بردن از محضر استادانی، چون آیات عظام بروجردی، اراکی، امام خمینی و بهجت در سن بیست و پنج سالگی به درجه اجتهاد رسیدند. در علم تفسیر نیز با بهره از دیدگاهها و سفارشهای خصوصی علامه طباطبایی (ره)، توانستند روش صحیح تفکر در قرآن را بیاموزند تا آنجا که علامه کار بازخوانی «تفسیر المیزان» پیش از چاپ را به او سپرد.
آیت الله مصباح یزدی، در فلسفه، «اسفار» و «شفا» را نزد علامه (ره) فرا گرفتند و خود، سالها به تدریس فلسفه اسلامی و غرب در حوزههای علمیه پرداخت؛ به گونهای که یکی از برجستهترین استادان فلسفه به شمار میآمد و کتاب «آموزش فلسفه» ایشان، در مراکز مختلف فرهنگی تدریس میشود.
ایشان در بسیاری از مسائل فلسفه نوآوری هایی نیز انجام دادهاند و شاگردان بسیاری را تربیت کرد.
شاگردان
از شاگردان معروف درس ایشان میتوان «استاد غلامرضا فیاضی»، «استاد محمود رجبی»، «دکتر مرتضی آقا تهرانی»، «دکتر عباسعلی شاملی»، «دکتر احمد رهنمایی» و «استاد محسن غرویان» و بسیاری دیگر را نام برد.
مرحوم مصباح یزدی، تا کنون کتب فراوانی در زمینههای گوناگون اسلامی به رشته تحریر درآورده است که بخشی از آنها مربوط به پیش از انقلاب و برخی مربوط به بعد از انقلاب است.
خداشناسی؛ کیهانشناسی؛ انسانشناسی؛ راه و راهنماشناسی؛ قرآنشناسی؛ اخلاق در قرآن؛ جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن؛ حقوق و سیاست در قرآن؛ آموزش فلسفه؛ شرح نهایة الحکمه؛ شرح جلد اول اسفار الاربعه؛ شرح جلد هشتم اسفار الاربعه؛ دروس فلسفه اخلاق؛ خودشناسی برای خودسازی؛ بر درگاه دوست؛ نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم؛ آموزش عقاید؛ قرآن در آیینة نهج البلاغه؛ نگاهی گذرا به نظریة ولایت فقیه؛ و دهها کتاب دیگراز جمله آثار این عالم ربانی است.
هم اکنون کتابها و آثارش در مراکز مختلف فرهنگی تدریس میشود و بخشی از آثار ایشان نیز در حال تدوین و چاپ است.
ویژگی بارز آثار ایشان، عمق، سادگی و روانی، جذابیت و به روز بودن آن است که تحسین بسیاری از مردم و استادان را در پی داشته است.
خدمات
آیت الله مصباح، در زمینه علمی و فرهنگی، از دیر باز، خدمات شایانی را ارزانی داشتهو هر دوره ـ بنا به مقتضیات آن دوره ـ حرکت فرهنگی متناسبی را آغاز نمودهاند.
علامه مصباح، از ابتدای ورود خود به حوزه علمیه قم، متوجه کاستی های موجود در این حوزه شده بودند و آن گونه که خود نقل میکنند، در انتظار فرصتی بودند تا بتوانند برای آن، راه حلی مناسب پیدا کنند. ایشان نارسایی های موجود را در سه حوزه نظام آموزشی، مسائل اخلاقی و روند تبلیغی بازشناخته بودند و آنها را در نامهای تنظیم کرده بودند.
این نامه که آیت الله مشکینی آن را با خطی خوش باز نوشته بود، امضای دویست تن از بزرگان حوزه، از جمله «آیت الله حاج آقا مرتضی حائری» و «مرحوم آیت الله فکور» را به همراه داشت. ایشان این نامه را به محضر حضرت آیت الله العظمی بروجردی تقدیم داشتند و آیت الله بروجردی نیز نامه را مورد عنایت قرار داده، محتوای آن را تأیید نمودند و درخواست کردند نسبت به تشکیل درس اخلاق در حوزه و جبران کاستی های حوزه تدابیری اندیشیده شود.
آرمان های اصلاحی حوزه، مدرسهای جدید را میطلبید که با یک برنامه ریزی ویژه، بتواند طلاب کوشا و با استعداد را در مدتی کوتاهتر و با کیفیتی بهتر به جامعه ارزانی دارد. این مهم، با همت شهید آیت الله بهشتی و مرحوم آیت الله ربانی شیرازی میسر شد و مدرسهای با نام «حقانی» تأسیس شد.
این مدرسه را فردی خیّر به نام حاجی حقانی ساخت که خود، از تاجران زنجان و از ارادتمندان به حوزه روحانیت شیعه بود. مرحوم آیت الله قدوسی نیز به ریاست این مدرسه منصوب گردید. استاد نیز به تدریس فلسفه، تفسیر و اخلاق پراخت. ثمره این تلاش جمعی، تربیت طلابی فرهیخته بود که هم اکنون در نهادهای گوناگون نظام جمهوری اسلامی به فعالیت میپردازند.
پذیرفتن بخش آموزش مؤسسه "در راه حق" نیز از فعالیت های مثبت و از خدمات شایان استاد مصباح یزدی بود.
ایشان به سبب نفوذ عقاید ماتریالیستی و مارکسیستی فرهنگ غرب در ذهن جوانان و با التفات به خلا موجود در حوزه در زمینه این مباحث، تصمیم به ساماندهی بخش آموزش مؤسسه در راه حق که آیة الله "خرازی" مؤسس آن بود گرفتند. بخش آموزش این مؤسسه، طلاب را بدین شرط میپذیرفت که دست کم دو سال درس خارج را گذرانده باشند و پس از گذراندن مصاحبه علمی که آقایان مظاهری، یزدی و استاد مصباح انجام میدادند، آنها را میپذیرفت.
استاد مصباح، با مشاهده توطئههای اعتقادی دشمنان در آغاز انقلاب، بر آن شدند که برای حفظ و نگهداری از نهال نوپای انقلاب، گروهی از طلاب را به اقصی نقاط کشور گسیل دارند و خود نیز درس رسمی حوزه را تعطیل کردند تا برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب، بتواند در مراکز گوناگون به سخنرانی و پاسخ به شبهات بپردازند. همچنین نظر به ضرورت امور دانشگاهها در آن سال های حساس، استاد مصباح در طرحی، تأسیس مرکزی به نام «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» را پیش نهادند که به تصویب ستاد انقلاب فرهنگی رسید و ثمرات آن تا هم اکنون، در میان دانشگاهها آشکار است.
دیگر از خدمات آیت الله مصباح یزدی، تأسیس «بنیاد فرهنگی باقر العلوم» بود که فارغ التحصیلان مؤسسه در راه حق را برای گذراندن دورههای تخصصی علوم انسانی به خود فرا میخواند. این مرکز، در یازده رشته به خدمات میپرداخت که عبارت بودند از: علوم قرآنی، اقتصاد، تاریخ، کلام و دین شناسی، روانشناسی، علوم تربیتی، مدیریت، علوم سیاسی، فلسفه، حقوق و جامعهشناسی.
با توسعه مؤسسه در راه حق و بنیاد باقر العلوم(ع)، و نیز گسترش روز افزون طلاب، نیاز به فضایی گستردهتر با امکانات بیشتر، محسوس بود، تا اینکه با تدبیر استاد مصباح و عنایت ویژه حضرت امام خمینی (ره) و آیت الله خامنهای، «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» بنا شد. این مؤسسه هم اکنون نزدیک به یک هزار نفر از طلاب فاضل را تحت پوشش خود قرار داده است و آنان را با علوم روز آشنا میسازد.
او در دوره ستمشاهی، مبارزات گستردهای را بر ضد آن رژیم و عوامل آن انجام داد که بخش شایان توجهی از زندگی ایشان را در بر میگیرد. در ماجرای «انجمن های ایالتی و ولایتی» و «نهضت روحانیت» به رهبری امام راحل (ره) مشارکت فعالی داشت.
او در ماجرای دستگیری و حبس امام خمینی (ره) در زندان قیطریه، نامه مفصلی خدمت ایشان ارسال داشتند که در آن، ضمن تأیید و تشویق امام (ره) برای ادامه نهضت و گزارش اوضاع پس از دستگیری ایشان، آزادی ایشان از زندان را پیش بینی کردند.
این نامه موجب خرسندی امام (ره) شد و ایشان از طریق حاج حسن صانعی، از استاد مصباح تشکر کردند.
در اواسط دهه چهل، ساواک با آگاهی از فعالیتهای انقلابی آیتالله مصباح یزدی، دستگیری او را در دستور کار خود قرار میدهد. بر همین اساس در تاریخ ۵ خرداد ۱۳۴۵، ساواک قم دستور میگیرد که آیتالله مصباح را دستگیر کرده و به مرکز اعزام کند. در چنین شرایطی آیتالله مصباح یزدی که از چندی پیش متوجه حساسیت ساواک نسبت به خودش شده بود به روستایی به نام "فیضآباد" در حوالی آشتیان رفته و پس از دو هفته به سمت یزد حرکت میکند تا در آنجا مخفی شود. از همین رو ساواک تهران در تاریخ ۱۳۴۵/۳/۲۱ حکم دستگیری آیتالله مصباح را به ساواک اصفهان صادر کرده و دستور میدهد: «محمدتقی مصباح یزدی روحانی مقیم قم را که فعلا تحت تعقیب و متواری و به یزد عزیمت نموده [به]وسیله شهربانی محل دستگیر و اعزام دارند. ضمنا آدرس محل سکونت وی در یزد در دست نمیباشد.»
آیتالله محمدتقی مصباح یزدی را میتوان یکی از روحانیون فعال در نهضت امام خمینی(ره) دانست. فعالیتهای انقلابی او از اوایل دهه ۴۰ با انتشار نشریات "بعثت" و "انتقام" جنبه سیاسی به خود گرفت و از اواسط این دهه وارد فاز جدیدی شد به طوری که در این سالها سوءظن ساواک و نیروهای اطلاعاتی را نسبت به خود برانگیخت و چندین بار توسط عناصر اطلاعاتی بازداشت شده و مورد بازجویی قرار گرفت. اما بهرغم مراقبتهای ویژه ساواک و حساسیت رژیم نسبت به وی، فعالیتهای او هرگز محدود نشد؛ به طوری که در سالهای اوج نهضت امام خمینی(ره) و روزهای منتهی به انقلاب اسلامی شاهد افزایش تحرکات انقلابی آیتالله مصباح و حضور فعال وی در نهضت اسلامی هستیم.
در حالی ساواک اصفهان مسئول دستگیری و اعزام آیتالله مصباح یزدی به تهران میشود که وی از یزد خارج شده و راهی تهران شده بود. بنابراین این تعقیب و گریز همچنان ادامه مییابد. براساس اسناد ساواک، در تاریخ ۵ تیرماه ۱۳۴۵، ساواک تهران درباره آیتالله مصباح یزدی چنین دستور میدهد:
«از: اداره کل سوم
به: ریاست ساواک تهران
درباره: محمدتقی مصباح یزدی
نامبرده بالا که از روحانیون مقیم شهرستان قم میباشد به علت یکرشته فعالیتهای مضره که مرتکب گردیده تحت تعقیب میباشد. به ساواک قم اعلام گردیده بود که مشارالیه را دستگیر و به مرکز اعزام دارند؛ پاسخ حاکی از آن بود که یاد شده به شهرستان یزد عزیمت نموده است. لذا مراتب به ساواک اصفهان اعلام ولی ساواک مزبور اعلام داشته که این شخص در تهران نزد برادرش محمدمهدی مصباح یزدی که در شرکت تولید دارو کار میکند اقامت دارد. علیهذا خواهشمند است دستور فرمائید با مراجعه به آدرس فوق نامبرده را دستگیر و نتیجه را سریعا اعلام نمایند.
جریان از آن قرار بود که آیتالله مصباح طی نامهای که به امام خمینی(ره) ارسال میکند، مطالبی تندی را علیه رژیم پهلوی مینویسد و اطلاعاتی را درمورد وضعیت نهضت اسلامی به گوش ایشان میرساند. همین نامه به دست ساواک میافتد و بار دیگر تعقیب و بازجویی از وی در دستور ساواک قرار میگیرد.
به هرحال پس از مدتی ساواک موفق به دستگیری آیتالله مصباح شده و او را مورد بازجویی قرار میدهد اما چون به نتیجه مورد نظر خود نمیرسند وی را آزاد میکنند. در واقع آیتالله مصباح در این بازجویی با ارائه اطلاعات ناقص و یا سوخته، ساواک را سردرگم میکند. خود وی در این رابطه میگوید: «در بازجویی در پاسخ به این سوال که با چه کسانی ارتباط داشتم از دو گروه اسم بردم؛ یک عده از اشخاصی که هیچ ارتباطی با مسائل سیاسی نداشتند و یک عده هم از افرادی که مورد نظر بودند و حدس میزدم که اینها میدانند و ارتباط ما را با آنها کشف کردهاند...»[
به هرحال، ساواک قم پس از بازجویی از آیتالله مصباح یزدی وی را تحت مراقبت قرار میدهد و رفت و آمدهای او را کنترل میکند.
از ابتکارات شهید بهشتی، در پیش از انقلاب، بر قراری جلسات بحث درباره «حکومت اسلامی» بود. شهید بهشتی که به هوشمندی و آینده نگری مشهور بود، میاندیشید که پس از پیروزی انقلاب، مبنای انقلاب چه خواهد بود؛ و اگر قرار بود، مبنا حکومت اسلامی باشد، آیا طرحی مدون و جامع از آن وجود خواهد داشت یا خیر.. بدین منظور جلساتی را با حضور آقایان مشکینی، ربانی شیرازی، باهنر، مفتح، مکارم، سبحانی، مصباح و جمعی دیگر برگزار کرد و آنان برای آن که رژیم به ماهیت آن پی نبرد و در صدد به تعطیلی کشاندن آن بر نیاید، نام آن را مباحث «ولایت» نهادند.
مرحوم آیت الله مصباح، دبیری این جلسات را بر عهده گرفته بود. در اثنای کار برخی از آقایان زندانی یا تبعید شدند و شهید بهشتی نیز به آلمان سفر کرد که سفر او پنج سال به طول انجامید؛ اما آیت الله مصباح برای ادامه کار از آقایان مظاهری، محمدی گیلانی و یزدی دعوت به همکاری کرد. با بازگشت شهید بهشتی، محصول تلاش های چند ساله به تهران انتقال مییابد که معالاسف، ساواک آن دفتر را تعطیل میکند و فیشهای تحقیقاتی و دستنوشتهها را از بین میرود!
از دیگر فعالیت های ایشان در مبارزه با استبداد، همکاری با نشریه مخفی «بعثت» و سپس تأسیس نشریه انقلابی «انتقام» بود.
نشریه انتقام با انگیزه مبارزه با دستگاه طاغوت، و گسترش اندیشههای امام (ره) و حمایت از روحانیت، با همکاری برخی از علاقهمندان به امام (ره) و با مدیریت آیت الله مصباح چاپ میشد. آنان از ابتدا عهد بسته بودند که در هیچ شرایطی دوستان خود را معرفی نکنند. این نشریه که مفاد آن گاه با واسطههایی از رادیوهای خارجی پخش میشد، بارقه امیدی در سرزمین دل شیفتگان امام ایجاد کرده بود که آنها را به مبارزه تشویق میکرد و از سوی دیگر، رعب و خشم رژیم شاه را افزون ساخته بود.
برخی دیگر از فعالیت های آیت الله مصباح یزدی بر ضد رژیم پهلوی به اختصار ذکر میشود:
ـ تنظیم شکواییه به زبان انگلیسی و ارسال آن به سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر.
ـ ایراد سلسله سخنرانی های «حکومت اسلامی» در کتابخانه مسجد خیابان ایرانشهر تهران.
ـ مشارکت در تدوین اساسنامه اولین تشکل سازمان یافته مبارزاتی روحانیت، موسوم به تشکل یازده نفری.
ـ چاپ مخفیانه اعلامیهها و سخنرانی های امام (ره).
ـ مشارکت در تهیه دهها نامه و اعلامیه در محکومیت رژیم شاه و حمایت از امام (ره).
تاریخ زندگی آیت الله مصباح، بیانگر حساسیت ایشان در برابر جریانهای انحرافی بوده است. هر گاه جریانی سعی در تحریف اسلام یا انقلاب اسلامی داشته است، ایشان، چون رزمندهای دلیر به میدان آمده، از مبانی اسلام و انقلاب دفاع کرده است. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، بیشتر مبارزان بر این باور بودند که در آغاز باید مبارزات سیاسی را پیش برد و بعد از پیروزی انقلاب، به پالایش فرهنگی جامعه برآمد. اما در این میان بزرگانی، چون آیت الله مطهری و استاد مصباح یزدی، معتقد بودند که ریشه انحراف را در همان دوره مبارزه باید خشکانید و اسلام ناب و راستین را به ایرانیان و جهانیان شناساند.
ایشان پیش از انقلاب اسلامی، خطر نفوذ مارکسیسم را گوشزد کرد و با تدوین کتابها و جزوات و تشکیل کلاس های نقد مبانی مارکسیسم، به گفتار خود جامه عمل میپوشاند.
با پرده برداری از سخنان برخی روشنفکران، و نیز نقد تز «اسلام منهای روحانیت» پرده از افکار شوم دشمنان اسلام و انقلاب برمیداشتند.
حساسیت و قاطعیت ایشان در برخورد با این مسائل، چنان بود که گاه برخی از دوستان انقلاب نیز بر ایشان خرده میگرفتند و ایشان را به نرمش در برابر مسائل پیش آمده سفارش میکردند؛ اما استاد با عزمی پولادین، از مبانی دین مقدس اسلام و از اصول آن از جمله توحید، معاد و نبوت که در آن روز مورد هجمه التقاط گرایان بود، دفاع میکردند و در این راه از سخنرانی، مناظره، نگاشتن کتاب و مقاله و دیگر ابزارهای تبلیغی بهره میبردند و از توهین و تهمت و تهاجم احدی نمیهراسید.
امروز نیز جامعه ما شاهد تلاش آیت الله مصباح، برای حفظ دستاوردهای انقلاب و مبارزه با جریان های انحرافی است که به تحریف مبانی اسلامیت و جمهوریت نظام پرداخته بود.
یکی از شاگردان آیت الله مصباح می گوید: در اوایل طلبگی و بعد از فراغت از مقدمات، به فلسفه علاقه مند شدم. بعضا به کتابهای فلسفی سرک میکشیدم و نظرات مکاتب مختلف فلسفی و عرفانی را مطالعه میکردم.
به خیال خامم فیلسوفی شده بودم عقلِ کلّ، و در دل نعره "اناالحق" سر میدادم و مدام "سلونی قبل ان تفقدونی" میخواندم.
با اصطلاح "وحدت وجود" تازه آشنا شده بودم و خود را نه طرفدار این تفکر، بلکه از سردمداران این نظریه میدانستم.
درعالم نوجوانی به ملاصدرا، ابوعلیسینا و علامه طباطبایی اشکال میگرفتم و خود را پادشاه علم و دانش میپنداشتم.
از روی عادت، هر هفته چهارشنبهها به حسینیه امام خمینی (دفتر مقام معظم رهبری) میرفتم و در درس اخلاق "آیتالله مصباح یزدی" شرکت میکردم.
یکشب بعد از پایان جلسه همچون دانشمندی که چیز جدیدی کشف کرده باشد، از لابهلای حلقه تنگ طلاب که اطراف استاد را گرفته بودند، خود را خدمتشان رساندم و با صدای بلند از "وحدت وجود" از ایشان سوال کردم.
منتظر بودم جواب کاملی بدهند که هم من و هم سایر طلاب که هیجان زده منتظر جواب ایشان بودند، استفاده کنند.
ایشان لبخندی زدند و به آرامی فرمودند: "نمیدانم، من نمیفهمم دقیقا منظور طرفداران وحدت وجود چیست" و تمام ...
در آنجا هم من و هم همه آن جمع بهترین حظ علمی و اخلاقی عمر خود را از استاد بردیم ...
"نمی دانم و نمی فهمم"
مقام علمی و عظمت تفکر و اندیشه علامه مصباح برای همگان روشن بود و در آن لحظه پردهها کنار رفت و کمال اخلاقی ایشان هم برایمان مبرهن گشت.
و امروز جامعه ما چقدر به این فضیلت اخلاقی محتاج است...
"نمیدانم و نمیفهمم"
انسانهایی که گمان میکنیم همه چیز را میدانیم و یا از همه بهتر میفهمیم...
واقعیت این است که همه ما باید تسبیحی به دست بگیریم و روزی هزار مرتبه بگوییم؛
"نمیدانم و نمیفهمم" تا در هفتاد سالگی بتوانیم در حلقه شاگردان و در مقابل یک نوجوان مغرور بخندیم و بگوییم: "نمیدانم و نمیفهمم"
انتهای پیام/ش