به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، تصور کن، زندگی خانوادگیات روی روال عادی است. همسرت که او را بسیار دوست میداری استاد دانشگاه است و فیزیک درس میدهد. میدانی که یکی از بهترین استادان است در دانشگاه شریف و تهران. میدانی شخصیت قابل احترامی است؛ میدانی باسواد است و اطلاعاتش آنقدر زیاد است که میتوان نام دانشمند و محقق به او داد. اما در زندگی خانوادگی آرام است و مرد خانواده و تو در کنار این مرد و فرزندانت خوشبختی. همسرت مردی با اخلاق و متدین است که خانواده برایش اولویت دارد.
بیشتربخوانید
این همه خوشبختی، اما یکباره در صبح ۲۲ دی سال ۸۸ از تو گرفته میشود. مردت از خانه بیرون میرود برای رفتن به محل کار و دانشگاه، اما درست مقابل خانهات ترور میشود. موتوری که نزدیک خانه گذاشته شده منفجر میشود و تمام... همسرت، دکتر علیمحمدی برای همیشه میرود. شهید میشود. آنهم جلوی چشمانت و این آغاز ترور دانشمندان هستهای است. شبیه این اتفاق عصر جمعه هم رخ داد برای آقای محسن فخریزاده؛ تروری که یاد همه ترورها را برایمان زنده کرد.
با منصوره کرمی، همسر شهید علیمحمدی همصحبت شدم تا از تجربیاتش بگوید، از وقتی همسرش شهید شد تا امروز از صبری که تجربه کرد و از شرایطی هم که به آن عادت کرد و هم نکرد.
قضاوتمان نکنید
خانم کرمی میگوید: درباره صبر بر مصیبت و این که چگونه آن شرایط را تاب آوردم، سراغ آدم مناسبی نیامدی. نمیتوانم برایت شعارهای قشنگ و حرفهای گل درشت بزنم. من در زمان شهادت آقای علیمحمدی آدم صبوری نبودم و هنوز هم بسیار گلایهمندم از آدمهایی که مرا به صبر توصیه میکردند و این که گریه نکنم. چطور میتوان آرام بود و گریه نکرد آنهم وقتی همسرت را که بهترین یاور و عزیزترین کس تو بود از دست دادهای. به نظرم در این شرایط آدمهای پیرامونت و جامعه باید صبور باشد. باید اجازه بدهد تو دوره سوگواری را آنچنان که دوست داری و آرامت میکند، سپری کنی. جامعه در چنین شرایطی باید بدون قضاوت صبر کند.
چرا وقتی عزیزی را از دست میدهیم، آن هم آدمهای بزرگی مثل شهید علیمحمدی یا شهید فخریزاده جامعه بهسرعت به سمت خانواده این شهیدان میآید و، اما و اگرها و بکن نکنها شروع میشود. چرا مردم قبول نمیکنند که شاید فرهنگ زیستی و تابآوری ما با آنها تفاوت داشته باشد. خیلیها آن روزها به دیدن ما میآمدند، برخی مهربانانه و دلسوزانه با ما همدردی میکردند و از خوبیهای آقای علیمحمدی میگفتند. این گروه واقعا تسکیندهنده بودند. من با بخش علمی و دانش گسترده شهید علیمحمدی بعد از شهادتش آشنا شدم و به آن افتخار میکنم. وقتی به سر مزارش میرویم و مردم زیادی را میبینم که آنجا هستند و برایش فاتحه میخوانند خوشحال میشوم. او لیاقت داشت که به درون قلب مردم راه باز کند و قدر ببیند. شهادت، اوج قدریافتگی او بود.
۴ سال قبل متوجه خطر شده بود
سال ۸۴ بود که همسرم به من هشدارهایی داد. گفت مراقب باشم، هم در خانه و هم بیرون. وارد جزئیات نمیشد، اما به من و بچهها مدام میگفت مراقب باشیم. سال ۸۸ شهیدش کردند و من آن زمان متوجه شدم خطری که او از آن یاد میکرد یعنی چه؟ برخی حرفهایی میزدند که داغ ما را چند برابر و مرا بهشدت عصبی میکرد. یادم هست یکی از همسایهها به خانهمان آمد و بدون ملاحظه گفت: شنیدهایم همسرت میخواسته اسناد هستهای را از کشور خارج کند! فریاد کشیدم این چه حرفی است که میزنید؟ شما به همسر من تهمت خیانت به وطن میزنید؟ مردی که همه عمر برای ایران و پیشرفت علم ایران تلاش کرد؟ آن روزها، خیلی سخت بود.
مردم ما، مردم بسیار خوبی هستند، شریفند، اما گروهی درباره همه چیز اظهارنظر میکنند. اطلاعات پراکندهای به دست میآورند و با همانها حکم میدهند. اینها خطرناکند. اینها برای روان جامعه مضر هستند. الان هم کرونا آمده با همه مصیبتها و خطرهایش. باز هم همین گروه درباره کرونا نظر میدهند. هر جا لازم باشد سیاستمدار میشوند و جای دیگر پزشک و جایی هم اقتصاددان.
همراهی یک دوست خوب
فرهنگ عمومی جامعه باید تغییر کند و مردم باید آگاه شوند و آگاهانه رفتار و زندگی کنند. الان متاسفانه همهچیز قاطی شده و همه خبره و آگاه به علوم مختلف شدهاند. این اظهارنظرهای بیمورد در همه سطوح آزاردهنده است. در سالی که آقای علیمحمدی شهید شد؛ برخی از دوستان و همکاران او کمکهای معنوی و همدلانه زیادی با ما کردند که برای عبور از آن مصیبت برای ما نجاتدهنده بود. خانم دکتر ملکزاده همراه بسیار خوبی برای من بود. من که لیسانس روانشناسی داشتم را تشویق کرد که دوباره درس بخوانم. کتابهای کنکور را برایم گرفت، هر روز یا به دیدنم میآمد یا تلفنی با هم صحبت میکردیم و مدام تشویقم میکرد که برای عبور از این بحران و دوره باید به دانشگاه بروم تا با درس خواندن از این مقطع فاصله بگیرم. درسم را خواندم و این روزها مشغول آماده کردن پایاننامهام در مقطع دکترا هستم. تدریس هم میکنم. در این سالها همه تلاشم را کردهام که با نبودن همسرم کنار بیایم؛ همسری که بسیار عزیز بود و هست.
بر سر دشمن فریاد بکشیم
آقای فخریزاده عزیزمان را به شهادت رساندن. کار اسرائیل بود و آمریکا و عربستان. همان دستهایی که همسر مرا شهید کرد اکنون دکتر فخریزاده را از ما گرفته است. زمانی که آقای علیمحمدی شهید شدند بر سر آقای عباسی فریاد زدم کشور پر از جاسوس شده به جای ردگیری و پیدا کردن آنها، جناحها به جان هم افتادهاند و دعوا راه انداختهاند برای رسیدن به قدرت. الان هم میگویم از جمعه که آقای فخریزاده شهید شده بهجای محکوم کردن دشمن و ایجاد اتحاد، همه به جان هم افتادهاند و یکدیگر را محکوم میکنند. این روش که به نفع دشمن است. چرا با اختلافات داخلی، دشمن را شاد و قوی میکنید؟ آنها پول دارند؛ دانش هم دارند و از دعواهای داخلی استفاده کرده و دانشمندان ما را ترور میکنند.
به وا... این دعواها ظلم است به ملت. صبر در این شرایط شکل میگیرد. در خویشتنداری و این که بهجای انرژی گذاشتن و آرام کردن دعوای آدمهایی که برای قدرت شلوغبازی درمیآورند بهدنبال جنایتکاران اصلی باشیم. رودروی آنها بایستیم.
منبع روزنامه جام جم
انتهای پیام/