به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ، ماجرای درس خواندن بچهها در ایلات و مناطق عشایری خودش حکایت «مثنوی هفتاد من کاغذ» است، اینجا همه چیز با مدرسههای شهری و حتی روستایی فرق دارد، از کلاس و مدرسهاش بگیر تا دانش آموزان و حتی معلمهایش…
روایت این گزارش حکایت «عشق» است و «امید» …معلمی که شاید اگر نگوییم بیشتر، کمتر از عشایر کوچ نکرده است و هر سال از منطقهای به منطقه دیگر و از کوهستانی به کوهستان دیگر با خودش علم و دانش برده است.
۲۱ سال زندگیاش با دانش آموزان عشایری پیوند خورده است، از آنها هم یاد گرفته و هم یاد داده است، یکجا بند نمیشود، فصلبهفصل و سالبهسال جایش را تغییر میدهد، تا بتواند دانش آموزان عشایری بیشتری را باسواد کند، خودش هم یکپا «کوچ رو» شده است.
این حکایت «عزیز محمدی منش» معلم مناطق عشایری لرستان است، معلمی که حالا او را با دانشآموزانش در مناطق سخت گذر میشناسند، با کوهستانهای سرسخت و صخرههای زمخت؛ اما همه این سرسختی او را از رفتن و رسیدن نترسانده است.
میگوید که پاهایش بهسختی این راه عادت کرده و البته بی چشمداشتی برای خودش، میخواهد مسئولان حواسشان بیشتر به بچههای کوهستان باشد؛ بچههایی که حقدارند بیاموزند، حتی اگر این حق را در پسِ چهره سرخ و آفتاب سوخته عشایری و شرم کودکیشان فریاد نمیزنند، ولی باید حواسمان باشد که بیحواسی، از آنها غافلمان نکند.
این روزها با شیوع کرونا کار «عزیز» تعطیل نشده است و همچنان کلاسهایش حضوری برگزار میشود؛ آن هم در جایی که خبری از «شاد» و دغدغههایش نیست.
عزیز محمدی منش میگوید که شرایط مناطق عشایری نسبت به مناطق دیگر از روستایی گرفته تا شهری متفاوت است.
«یک هفته زمان میبرد برای اینکه بتوانم سر کلاس حاضر شوم»، این را میگوید و با لبخندی ادامه میدهد: در عصر «تکنولوژی»، من همچنان با قافله عشایری برای تدریس راهی مناطق صعبالعبور میشوم.
محمدی منش میگوید: «همه تلاش خود را به کار میگیرم تا بتوانم دل دانش آموزان عشایری را شاد کنم…» اینجا بدون سامانه «شاد» دل بچهها «شاد» میشود… به همت معلمی که سالهاست همراه ایل است.
محمدی منش در ادامه حرفهایش با یادآوری اینکه برای رسیدن به مناطق عشایری دو تا سه روز پیاده روی میکند، میگوید: ۲۱ سال است که شب و روز کار من همین است.
حرفهایش را این گونه ادامه میدهد: من صبح به بچهها درس میدهم، حتی در برخی مواقع بعدازظهرها و شبها… در مناطق عشایری یک معلم کار تدریس را برای ۹ پایه تحصیلی انجام میدهد، در واقع یک معلم در کوهها و مناطق عشایری به اندازه یک دانشگاه تدریس انجام میدهد، بدون اینکه از کسی انتظاری داشته باشد.
این معلم عشایری لرستان معتقد است که «به این مناطق که میروی تنها برای خدا کار میکنی» و میگوید: مدرسه ما در مناطق عشایری یک دیوار سنگی، یک سقف پلاستیکی و یک بخاری چوبی است.
محمدی منش از روند کارش در این ۲۱ سال میگوید و معلمهایی که بعد پا جای پا او گذاشتهاند. فرآیند کار اینگونه است که «سال اول به کوهها و مناطق عشایری میروم این دانش آموزان را پیدا میکنم و سال بعد، یک معلم دیگر را جای خود میگذارم و میروم منطقه دیگری را پیدا میکنم.»
این معلم باسابقه تاکید میکند که استعداد دختران و پسران عشایری بی نظیر است و نباید از تحصیل محروم بمانند.
او در بخش دیگری از حرفهایش میگوید: مناطق عشایری هیچگونه امکانات رفاهی مانند برق، آبلولهکشی و … ندارند، با هزینه شخصی خودم یک سیستم انرژی خورشیدی تأمینکننده برق خریداری کردهام تا علاوه بر تدریس دانش آموزان تا غروب، بهنوبت شبها به خانههای آنها رفته و فیلم سینمایی و آموزشی و کمکدرسی در خانههای کپری آنها پخشکنم.
محمدی منش اقامه نماز جماعت در بین دانش آموزان عشایری را از دیگر کارهای روزانهاش میداند و ادامه میدهد: به جز تدریس به ۹ پایه تحصیلی، من کارها و وظایف دیگری مانند آرایشگری، هیزم شکستن، رئیس پاسگاه بودن، محیط بانی، محافظت از طبیعت، پزشکی و… را در این مناطق به عهده دارم.
از خاطرههای تلخ و شیرین تدریس در مناطق میگوید و گریزی به روزهای دور و نزدیک میزند و ادامه میدهد: زنده ماندن یکی از دانش آموزان من در مناطق عشایری را مدیون رئیس اورژانس کشور و همکارانشان هستم، هر لحظه که با مجموعه اورژانس تماس میگیرم نهایت همکاری را با ما دارند.
این معلم مناطق عشایری لرستان تاکید میکند که معلمان عشایری امنیت شغلی ندارند و برای حرفهایش شاهد میآورد و میگوید: الان دانش آموزان در شبکه مجازی در حال تحصیل هستند، اما باید ما در مناطق عشایری حضوری کار تدریس را انجام دهیم و مراجعه به این مناطق خطرات زیادی دارد… از کوه پرت شدن تا مواجهه با حیوانات درنده …
محمدی منش پیگیری برای تأمین امکانات مدارس عشایری را از دیگر کارهایش اعلام میکند و میگوید: حدود ۱۵ کانکس را آماده کردهایم، مکاتبات اداری آن را هم انجام دادهایم، اما به دلیل اینکه بارندگیها و وزش بادهای شدید نزدیک است نتوانستهایم این کانکسها را به مناطق عشایری ببریم، امیدواریم مسئولان حمایت کنند که ما بتوانیم آنها را برای دانش آموزان این مناطق منتقل کنیم.
بخشِ پنهان زندگی این معلم عشایری زندگی شخصیاش است که تاکنون کمتر از آن حرف زده است. در مقابل سوالی در این زمینه میخندد و میگوید: در حال حاضر من مجرد هستم چرا که هر جایی رفتم کسی حاضر نبود با من ازدواج کند! هر بار که برای خواستگاری رفتم به من گفتند که باید در شهر زندگی کنی، اما من دیگر با طبیعت عجین شدهام.
۲۱ سال از روزهای شروع کارش گذشته، اما همچنان همان روحیه و انگیزه را میتوان در حرفهایش پیدا کرد. محمدی منش میگوید: هر بار که به مناطق عشایری در کوهها میروم انگار که تازه استخدام شدهام و همچنان کار در این مناطق برای من تازگی دارد.
«در مناطق عشایری راحت میخوابم، اما در خانه خودم در شهر انگار که مهمان هستم» اینها حرفهای معلمی است که سالهاست با دانش آموزان عشایری عجین شده و پیوند خورده است، کاری که شاید از عهده هر کسی ساخته نباشد.
محمدی منش میگوید: مناطق عشایری سرشار از مهربانی، سکوت و آرامش است… و همین انگیزه کار را صدچندان میکند.
صحبتهایش رو با توصیهای به مسئولان تمام میکند. محمدی منش تاکید میکند که مسئولان باید ابتدا به قشر معلم در این مناطق توجه کنند چرا که اگر معلم نباشد سواد و تحصیلی هم وجود ندارد.
شاید بیش از آنکه دانش آموزان عشایری مدیون امثال «محمدی منش» باشند، مسئولان باید قدردان این همت و علاقه باشند، اراده و عشقی که اگر نبود حالا شاید بودند دانش آموزانی که هیچ وقت مشق «آب و بابا» نمیکردند و نمیآموختند.
منبع مهر
انتهای پیام/ف
یک پیشنهاد
برای ازدواج با یکی از همین دختران عشایری ازدواج کنند.