به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، پهلوی اول در دوره ۲۰ ساله حکومتش که چهار سال از آن در قالب وزارت جنگ و نخستوزیری سپری شد، از ابزار ترور برای حذف مخالفان خود، به گستردگی استفاده کرد.
فهرست قربانیان
در فهرست افرادی که او از میان برداشت، دوست و دشمن سهم یکسانی داشتند؛ ظاهراً او همانقدر مشتاق حذف امثال شهید مدرس و میرزاده عشقی بود که میخواست سر به تن داور، تیمورتاش یا نصرتالدوله فیروز نباشد. درک این موضوع که چرا رضاشاه به چنین مشی و روشی ورود کرد، چندان دور از ذهن نیست. او تا پیش از آنکه مورد توجه ژنرال آیرونساید قرار بگیرد و به فرماندهی قزاقان برای مشارکت در کودتای سوم اسفند منصوب شود، در هفت آسمان یک ستاره نداشت! همین مسئله در وجود او بیم و وحشت فراوانی از خاندانهای متنفذ به وجود میآورد؛ خاندانهایی که رضاشاه، روزیروزگاری به پادویی در منزل آنها افتخار میکرد، افرادی که از سوابق او آگاه بودند و با در اختیار داشتن ثروت و نفوذ اجتماعی، میتوانستند هر اقدامی را علیه او سازمان دهی کنند.
بیشتر بخوانید:
وحشت و توهم
این توهمی بود که پهلوی اول را هیچگاه رها نمیکرد؛ پریشان حالی او از فقدان مشروعیت مورد نیاز برای سلطنت، نداشتن پایگاه مردمی به ویژه بعد از اتخاذ سیاستهای ضددینی و کشتارهایش در فارس و خراسان، تنها زمانی درمان میشد که دغدغهای از فرد یا افراد متنفذ در ذهن نداشتهباشد. در ابتدای کار، این رویکرد تنها مبتنی بر حذف منتقدان بود، اما پس از سال ۱۳۱۰ و ورود رضاشاه به دوران دیکتاتوری، او حتی به نزدیکترین افراد و کسانی که در برکشیده شدنش به قدرت نقش داشتند هم، ظنین بود و درمان این پریشانحالی را با «قتلدرمانی» انجام میداد.
با این حال، این رویکرد نفرتانگیز، خود اسبابی برای سقوط سریعتر او در شهریور ۱۳۲۰ شد؛ زمانی که نه تنها مردم، بلکه حتی سیاستمداران وابسته به سفارتخانهها هم از وجودش به تنگ آمدند و او را در گردابی که اطرافش را فرا گرفتهبود، رها کردند.
منبع: خراسان
انتهای پیام/