شهید خلبان غفور جدی اردبیلی متولد اردبیل بود که در جوانی به نیروی هوایی ایران پیوست و برای طی دوره‌های ارشد جنگنده اف چهار به آمریکا اعزام شد و در ۱۷ آبان ۵۹ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان، شهید خلبان غفور جدی اردبیلی متولد اردبیل بود و در جوانی به نیروی هوایی ایران پیوست و برای طی دوره‌های ارشد جنگنده اف چهار به آمریکا اعزام شد، در سال ۱۳۵۱ با خانم مرین نامیور که دختر یکی از خانواد‌های سرشناس و سناتور‌های آمریکایی بود، ازدواج کرد.

او در سال ۱۳۵۰ به ایران بازگشت و طبق امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل گردید. او طی رشادتی که در سالم به زمین نشاندن فانتوم و ترفیع درجه نظامی بیان می‌دارد که عامل موفقیتم را یاد خدا، حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستورالعمل‌های پروازی می‌دانم.

در روز نیروی هوایی آمریکا همراه با زبده‌ترین خلبانان جهان در خطرناکترین مانور هوایی تاریخ جهان با نام چهارراه مرگ شرکت کرد و مهارتش باعث حیرت کارشناسان شد، در پاسخ به پیشنهاد شهروندی آمریکا (با داشتن همسر آمریکایی) پاسخ داده بود دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد بعد از انقلاب اسلامی به علت داشتن همسر آمریکایی از نیروی هوایی اخراج شد.

او در روز سوم حمله عراق به ایران، خود را به درب پایگاه هوایی رساند، او را به درون پایگاه راه ندادند، فریاد زد من با پول و سرمایه این آب و خاک خلبان شده‌ام، اکنون به من نیاز است و من باید از وطنم دفاع کنم.

پس از پایان امتحانات که اعطای وینگ خلبانی به جدی را در پی داشت، از طرف نماینده نیروی هوایی ایالات متحده تماسی با خانواده شهید برقرار می‌شود مبنی بر اینکه آمریکایی ها برای جذب ستوان دوم خلبان غفور جدی رضایت نیروی هوایی ایران را جلب کرده و فقط رضایت خانواده او باقی می‌ماند.

پدر شهید که به رحمت خدا رفته فقط در یک جمله به نماینده آمریکایی‌ها می‌گوید: من فرزندم را برای میهنم پرورش داده‌ام! بدین ترتیب جدی در سال ۱۳۵۰ به کشور بازگشته و طبق امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل می‌شود.

او با آغاز دوره خدمت، در هیچ برهه‌ای تدبیر و شجاعت را کنار نگذاشت تا اینکه در روز ۲۳ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۲ عملاً در بوته آزمایش قرار گرفت. عقربه ها ساعت ۲ بعد از ظهر را نشان میداد که ستوان یکم خلبان غفور جدی به عنوان فرمانده هواپیمای فانتوم در کابین جلو پس از بازرسی هواپیما، خزش به ابتدای باند و اجازه از برج مراقبت، در گرمای شیراز به سمت آسمان بال می‌گشاید.

بلافاصله پس از برخاست و جمع شدن ارابه های فرود، جنگنده لرزشهای خفیفی حول محور عرضی از خود بروز می‌دهد. جدی در ابتدا تصور می‌کند که این لرزش به خاطر گردابه‌های به جای مانده از پرواز جنگنده های جلویی است، اما پس از خارج کردن موتور‌ها از حالت پس سوز، مشکل نه تنها مرتفع نمی‌شود بلکه شدت می‌یابد. به مدت چند ثانیه بعد، چراغ‌های متعدد هشدار دهنده از کار افتادند سامانه‌های هواپیما به طور متوالی روشن و خاموش می‌شوند به طوری که او در تشخیص اینکه کدام سامانه دچار نقص شده، کدامیک مشکلش برطرف گردیده و کدامیک اصلاً مشکلی ندارد کاملاً سردرگم می‌شود. بلافاصله هواپیما نوسان های پردامنه ای از خود به نمایش می‌گذارد و ناگهان با زاویه شدیدی شروع به اوجگیری می‌کند.

تلاش جدی در دادن دسته فرامین جنگنده به جلو و در آوردن آن از حالت اوجگیری که لحظه به لحظه خطر واماندگی را در پی داشت بی‌نتیجه می‌ماند. ناگهان جنگنده در آسمان وامانده و جدی با هماهنگی خلبان کابین عقب، اهرم خروج اضطراری او را فعال می‌کند و کمک خلبان در ادامه به سلامت با چتر به زمین فرود می آید. در این لحظه غفور مصمم‌تر از قبل دوباره تلاش خود را برای کنترل دسته فرامین آغاز کرده و خوشبختانه کنترل جنگنده سرکش را به دست می‌آورد. در راه بازگشت به فرودگاه، جنگنده دوباره همان رفتار را نشان می‌دهد، اما این بار نیز مقهور اجرای دستورالعمل‌های پروازی صحیح از طرف جدی می‌شود. بدین گونه ستوان یکم خلبان غفور جدی با سالم به زمین نشاندن پرند‌های به ارزش میلیونها دلار، به دریافت یک درجه ترفیع مفتخر می‌شود.

او در مراسم تشویق و تقدیر در بیان این دلاوری خود می‌گوید: عامل موفقیتم را یاد خدا، حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستورالعمل‌های پروازی میدانم. جدی در ادامه برای انجام وظیفه به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل و سپس در شهریور ۱۳۵۵ برای طی دوره امنیت پرواز از آذر ۵۵ تا مرداد ۵۶ دوباره به ایالات متحده سفر می‌کند. پس از مراجعت، به پایگاه ششم شکاری بوشهر باز می گردد. این پایگاه آخرین پایگاه خدمتی شهید خلبان جدی بود. با شروع جنگ تحمیلی در حالی که سمت فرماندهی بازرسی و امنیت پرواز پایگاه را به عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد حق علیه باطل می‌شود. غفور جدی تعصب خاصی نسبت به خانواده خود داشت. با شروع ماموریت‌های جنگی در آغاز هر عملیات تلفنی، از خانواده خود حلالیت می‌طلبید.

در کتاب ثبت پروازی او قبل از جنگ، پرواز با بزرگانی، چون شهید بزرگوار سرهنگ جواد فکوری بعنوان فرمانده گردان ۷۱ شکاری، کابین جلو امیر سرتیپ دوم فرج الله براتپور در آن زمان سروان، هم کابین عقب و هم کابین جلو شهید سرتیپ خلبان علیرضا یاسینی در آن زمان ستوان دوم و بسیاری دیگر به چشم میخورد. در اردیبهشت سال ۵۲ با توجه به شجاعتی که جدی از خود نشان داد و توصیفش رفت، از طرف نیروی هوایی ۳ ماه مرخصی تفریحی ایالات متحده به او داده می‌شود.

غفور در این سفر سیاحتی از تفریح منصرف شده و گواهینامه خلبانی بویینگ ۷۴۷ را نیز دریافت می‌کند. غفور در اوایل سال ۱۳۵۹ به دلایل واهی و شخصی، از نیروی هوایی تسویه می‌شود و با شروع جنگ، با وجودی که بعضی به زعم خود قصد تشویق او به ترک ایران را داشتند، در پاسخ به آن‌ها این چنین گفت: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روز‌هایی تربیت شده ایم. او در روز اول جنگ به پایگاه شکاری بوشهر برگشت و درخواست کرد تا دوباره به او اجازه پرواز بدهند.

در نیمه آبان ماه ۱۳۵۹ تقریبا یک ماه و نیم از آغاز جنگ گذشته بود و مادر شهید جدی ماه‌ها بود که محوله به پایگاه بوشهر به حدی بود که غفور صلاح نمی‌دید همرزمان خود را برای مدت طولانی تنها بگذارد؛ بنابراین قرار شد که مادرش به تهران بیاید و غفور نیز به او بپیوندد. برگه مرخصی برای روز ۱۷ آبان صادر شده بود و غفور از شب قبل وسایل سفر خود را مهیا نموده بود. طبق برنامه قرار بود ۲ نوبت عملیات جنگی با حضور جدی انجام گردد و سپس به مرخصی برود. دو نوبت پرواز با موفقیت انجام شد و خلبان غفور جدی از کمک خود سروان خلبان حسین خلجی به قصد ترک پایگاه خداحافظی کرد.

به محض اینکه آن‌ها از هم جدا شدند دوباره ماموریتی به غفور ابلاغ گردید که شهید جدی بلافاصله به خلجی می‌گوید: آماده شو برویم! آیا او می‌دانست که این ماموریتی بی بازگشت است و بالهای آهنین جنگنده به بالهایی تبدیل خواهند شد و او را تا عرش الهی همراهی خواهند کرد؟! گویی به او الهام شده بود طوری که در آخرین درخواست حلالیت همه را طلبید و ناخودآگاه آماده شهادت شده بود. او حتی در اقدامی که تا آن زمان بی سابقه بود ساعت و گردنبند الله خود را به سرباز خود تقدیم می‌کند. آری غفور دیگر باز نمی‌گردد! حصر آبادان در حال تکمیل بود و سیل تسلیحات سنگین ارتش عراق از محور بصره در حال ورود به مرز ایران. سومین پرواز عملیاتی سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی و سروان خلبان خلج بمباران کاروان توپهای توپخانه سنگین دشمن در اطراف بصره بود. فانتوم با قدرت آسمان را شکافته و خود به مثابه بمبهایش به قلب دشمن هجوم می‌برد. ماموریت به خوبی انجام می‌شود و ضربه مهلکی به کاروان مزبور وارد می‌آید.

غفور گردشی کرده و راه وطن را در پیش می‌گیرد. در همین لحظه ناگهان موشک زمین به هوای خصم زبون صدمات عمده‌ای را به پیکر مرکب آهنین او وارد می‌آورد. اما غفور جدی خلبانی نبود که بگذارد حتی لاشه عقابش به دست کرکس بیفتد. آتش لحظه به لحظه زبانه‌های بلندتری به خود میگرفت. هر دو خلبان با توجه به از بین رفتن مقدار زیادی از سطوح کنترل دم و همچنین نداشتن فشار هیدرولیک، با تمام قدرت سعی داشتند جنگنده را در حالت پروازی نگهدارند. با تلاش و همت ستودنی هر دو خلبان، جنگنده f۴ به نخستین نقطه نشانه زمینی سرزمین‌های تحت کنترل نیرو‌های خودی که همان رودخانه بهمن شیر بود می‌رسد.

گرمای سوزان شعله‌ها اینک کابین عقب را کاملاً آماج ضربات خود قرار داده بود و ماندن در هواپیما دیگر به صلاح نبود. در لحظه‌ای که هر دو خلبان تصمیم به خروج اضطراری از جنگنده می‌گیرند، ارتفاع پرواز بسیار پا یین بود و تلاش جدی هم برای اوج گیری به جایی نمی‌رسید. به ناچار دو خلبان دستگیره خروج اضطراری روی صندلی را کشیده و به بیرون پرتاب می‌شوند. با توجه به اینکه خلبان خلج زودتر اقدام به خروج اضطراری میک‌ند، در ارتفاع بالاتری از جنگنده خارج می‌شود و به سلامت به زمین می‌رسد، اما راکتهای صندلی شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی در ارتفاع پا یینتری فعال می‌شود و متاسفانه نه چتر فرصت گرفتن سرعت عمودی سقوط جدی را پیدا میکند و نه صندلی مجال جدا شدن از خلبان را می یابد. در نتیجه غفور با سرعت بالایی به زمین برخورد میکند. پیکر پاک شهید جدی به تهران و از آنجا به وسیله یک فروند هواپیمای ۱۳۰-c به پایگاه دوم شکاری منتقل می‌شود.

مردم شهید پرور و انقلابی اردبیل با شنیدن خبر شهادت غفور جدی با پای پیاده عازم تبریز می‌شوند و تقریباً نیمی از جاده ۱۵۰ کیلومتری آن را می‌پیمایند تا اینکه جنازه شهید به وسیله آمبولانس به غسالخانه اردبیل انتقال می‌یابد.

امام جمعه اردبیل با اینکه از نظر شرعی نیازی به غسل شهید نیست، خود شخصاً این کار را انجام می‌دهد و بر پیکر پاک شهید نماز می‌گذارد. برادر شهید که قبل از غسل، پیکر غفور را دیده بود برایمان گفت: با توجه به شدت ضربه وارده که شکستگی دنده‌ها، پارگی اعضای داخلی بدن و خونریزی داخلی را در پی داشت، تنها لخته خونی از دهانش جاری شده و مقداری خون مردگی در پهلویش به چشم می‌خورد. پیکر کاملاً سالم بود و تبسمی بر روی لبانش داشت.

گویی اگر به اسم صدایش می‌کردی از خواب بیدار می‌شد! تشییع جنازه بسیار باشکوهی که مقارن شد با ایام عزاداری حسینی با حضور ملت انقلابی اردبیل برای شهید برگزار گردید و به مدت یک هفته در شهر عزای عمومی اعلام شد و از آن تاریخ آغاز حرکت دسته های عزاداری شهر از مقابل منزل پدر شهید به رسمی ماندگار بدل گردید.

پدر شهید هنگام شهادت غفور گفت: امانتی بود دست ما که خداوند آن را پس گرفت.

شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی علاقه خاصی به پرواز بر پهنه نیلگون خلیج فارس داشت و در زمان شهادت، در طی ۴۵ روز ۸۰ پرواز جنگی را در کارنامه پروازی خود ثبت کرده بود. پس از شهادت از طرف ستاد فرماندهی نیروی هوایی و شخص شهید بزرگوار سرهنگ خلبان جواد فکوری برای بزرگداشت مقام شامخ شهید از خانواده او به آن مرکز دعوتی به عمل می‌آید. در آن ملاقات شهید فکوری به عنوان فرمانده سابق گردان ۷۱ شکاری (گردان پروازی شهید غفور جدی) گریست و گفت: من خاطرات خوبی با شهید جدی داشتم.

خلبان غفور جدی یکی از آن دسته خلبانانی بود که خودش رفت؛ اما نامش تا همیشه ماند. نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نخستین نیرویی بود که بعد از حمله ارتش بعث عراق به خاک کشورمان واکنش نشان داد. این نیرو همواره در طول جنگ از پیشتازان مقابله با هجوم دشمن بوده است؛ آن هم با تربیت خلبانان نترسی که هیچ هراسی از صدام و هم‌پیاله‌ هایش نداشتند. شهید خلبان غفور جدی یکی از آن دسته خلبانان بود که خودش رفت؛ اما نامش تا همیشه ماند.

به مدت چند ثانیه بعد، چراغ‌های متعدد هشدار دهنده از کار افتادن سامانه‌های هواپیما به طور متوالی روشن و خاموش می‌شوند؛ به طوری که او در تشخیص اینکه کدام سامانه دچار نقص شده، عملاً سردرگم می‌شود. روایتی شنیدنی از شهید خلبان غفور جدی بلافاصله جنگنده نوسان‌های زیادی از خود به نمایش می‌گذارد و ناگهان با زاویه شدیدی شروع به اوج‌گیری می‌کند. ناگهان جنگنده در آسمان وا می‌ماند و جدی با هماهنگی خلبان کابین عقب، اهرم خروج اضطراری او را فعال می‌کند و کمک خلبان در ادامه به سلامت با چتر به زمین فرود می‌آید.

بعد از اِجِکت کمک خلبان غفور مصمم‌تر از قبل دوباره تلاش خود را برای کنترل دسته فرامین را آغاز کرده و خوشبختانه کنترل جنگنده را به دست می‌آورد. در راه بازگشت به فرودگاه، جنگنده دوباره همان رفتار را نشان می‌دهد، اما این بار نیز جدی افسار این اسب سرکش را در دست می‌گیرد و با سالم فرود آمدن جنگنده، به دریافت یک درجه ترفیع مفتخر می‌شود.

او در مراسم تشویق و تقدیر در بیان این دلاوری خود می‌گوید: عامل موفقیتم را یاد خدا، حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستورالعمل‌های پروازی می‌دانم.

شهید خلبان غفور جدی جدی در ادامه برای انجام وظیفه به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل و سپس در شهریور ۱۳۵۵ برای طی دوره امنیت پرواز از آذر مرداد ۵۵ تا مرداد ۵۶ دوباره به ایالات متحده سفر می‌کند.

پس از مراجعت، به پایگاه ششم شکاری بوشهر باز می‌گردد. این پایگاه آخرین پایگاه خدمتی شهید خلبان جدی بود. با شروع جنگ تحمیلی در حالی که سمت فرماندهی بازرسی و امنیت پرواز پایگاه را به عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد دفاع مقدس می‌شود.

در کتاب ثبت پروازی او قبل از جنگ پرواز با بزرگانی، چون شهید بزرگوار سرهنگ جواد فکوری (بعنوان فرمانده گردان ۷۱ شکاری، کابین جلو) امیر سرتیپ دوم فرج الله برات‌پور (در آن زمان سروان، هم کابین عقب و هم کابین جلو)، شهید سرتیپ خلبان علیرضا یاسینی (در آن زمان ستوان دوم) و بسیاری دیگر به چشم می‌خورد.

در اردیبهشت سال ۵۲ با توجه به شجاعتی که جدی از خود نشان داد، از طرف نیروی هوایی ۳ ماه مرخصی تفریحی ایالات متحده به او داده می‌شود. غفور در این سفر سیاحتی از تفریح منصرف شده و گواهینامه خلبانی بویینگ ۷۴۷ را نیز دریافت می‌کند.

با شروع جنگ، بعضی از خائنین به زعم خود قصد تشویق غفور به ترک ایران را داشتند که او در پاسخ به آن‌ها این چنین گفت: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روز‌هایی تربیت شده ایم. روایتی شنیدنی از شهید خلبان غفور جدی در نیمه‌ها آبان ماه ۱۳۵۹ مادر شهید جدی ماه‌ها بود که فرزند خود را ندیده بود؛ از طرفی حجم عملیات‌های محوله به پایگاه بوشهر به حدی بود که غفور صلاح نمی‌دید همرزمان خود را برای مدت طولانی تنها بگذارد؛ بنابراین قرار شد که مادرش به تهران بیاید و غفور نیز به او بپیوندد.

برگه مرخصی برای روز ۱۷ آبان صادر شده بود و غفور از شب قبل وسایل سفر خود را مهیا نموده بود. طبق برنامه قرار بود ۲ نوبت عملیات جنگی با حضور جدی انجام گردد و سپس به مرخصی برود. روایتی شنیدنی از شهید خلبان غفور جدی دو نوبت پرواز با موفقیت انجام شد و خلبان غفور جدی از کمک خود سروان خلبان خلج به قصد ترک پایگاه خداحافظی کرد. به محض اینکه آن‌ها از هم جدا شدند دوباره ماموریتی به غفور ابلاغ گردید که شهید جدی بلافاصله به خلج می‌گوید: آماده شو برویم.

او حتی در اقدامی که تا آن زمان بی سابقه بود ساعت و گردنبند الله خود را به سرباز خود تقدیم می‌کند. شاید غفور می‌دانست که دیگر بازگشتی در کار نیست.

حصر آبادان در حال تکمیل بود و سیل تسلیحات سنگین ارتش عراق از محور بصره در حال ورود به مرز ایران. وظیفه سومین پرواز عملیاتی سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی و سروان خلبان خلج بمباران کاروان توپ‌های توپخانه سنگین دشمن در اطراف بصره بود. فانتوم با قدرت به دشمن هجوم می‌برد. ماموریت به خوبی انجام می‌شود. غفور راه وطن را در پیش می‌گیرد.

در همین لحظه ناگهان موشک زمین به هوا به جنگنده برخورد می‌کند؛ اما غفور جدی خلبانی نبود که بگذارد حتی لاشه جنگنده اش در خاک عراق بماند. آتش لحظه به لحظه زبانه‌های بلندتری به خود می‌گرفت. هر دو خلبان با توجه به از بین رفتن مقدار زیادی از سطوح کنترل دم و همچنین نداشتن فشار هیدرولیک، با تمام قدرت سعی داشتند جنگنده را در حالت پروازی نگهدارند.

با تلاش و همت ستودنی هر دو خلبان، جنگنده f-۴ به نخستین نقطه نشانه زمینی سرزمین‌های تحت کنترل نیرو‌های خودی که همان رودخانه بهمن شیر بود می‌رسد.

گرمای سوزان شعله‌ها اینک کابین عقب را کاملاً آماج ضربات خود قرار داده بود و ماندن در هواپیما دیگر به صلاح نبود. در لحظه‌ای که هر دو خلبان تصمیم به خروج اضطراری از جنگنده می‌گیرند، ارتفاع پرواز بسیار پایین بود و تلاش جدی هم برای اوج گیری به جایی نمی‌رسید.

به ناچار دو خلبان دستگیره خروج اضطراری روی صندلی را کشیده و به بیرون پرتاب می‌شوند. با توجه به اینکه خلبان خلج زودتر اقدام به خروج اضطراری می‌کند، در ارتفاع بالاتری از جنگنده خارج می‌شود و به سلامت به زمین می‌رسد، اما راکت‌های صندلی شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی در ارتفاع پایین تری فعال می‌شود و متاسفانه نه چتر فرصت گرفتن سرعت عمودی سقوط جدی را پیدا می‌کند و نه صندلی مجال جدا شدن از خلبان را می‌یابد و در نتیجه غفور با سرعت بالایی به زمین برخورد می‌کند.

پیکر پاک شهید جدی به تهران و از آنجا به وسیله یک فروند هواپیمای c-۱۳۰ به پایگاه دوم شکاری منتقل می‌شود. مردم شهید پرور و انقلابی اردبیل با شنیدن خبر شهادت غفور جدی با پای پیاده عازم تبریز می‌شوند و تقریباً نیمی از جاده ۱۵۰ کیلومتری آن را می‌پیمایند تا اینکه جنازه شهید به وسیله آمبولانس به غسالخانه اردبیل انتقال می‌یابد.

امام جمعه اردبیل با اینکه از نظر شرعی نیازی به غسل شهید نیست، خود شخصاً این کار را انجام می‌دهد و بر پیکر پاک شهید نماز می‌گذارد، برادر شهید که قبل از غسل، پیکر غفور را دیده بود می‌گفت: با توجه به شدت ضربه وارده که شکستگی دنده ها، پارگی اعضای داخلی بدن و خونریزی داخلی را در پی داشت، تنها لخته خونی از دهانش جاری شده و مقداری خون مردگی در پهلویش به چشم می‌خورد.

پیکر کاملاً سالم بود و تبسمی بر روی لبانش داشت. گویی اگر به اسم صدایش می‌کردی از خواب بیدار می‌شد! تشییع جنازه بسیار با شکوهی برای شهید غفور برگزار و به مدت یک هفته در شهر عزای عمومی اعلام شد و از آن تاریخ مبدا حرکت دسته‌های عزاداری شهر از مقابل منزل پدر شهید تبدیل شد.

پدر شهید هنگام شهادت غفور گفت: امانتی بود دست ما که خداوند آن را پس گرفت. گفتنی است شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی علاقه خاصی به پرواز بر خلیج فارس داشت و در زمان شهادت، در طی ۴۵ روز ۸۰ پرواز جنگی را در کارنامه پروازی خود ثبت کرده بود. روایتی شنیدنی از شهید خلبان غفور جدی پس از شهادت از طرف ستاد فرماندهی نیروی هوایی و شخص شهید بزرگوار سرهنگ خلبان جواد فکوری برای بزرگداشت مقام شامخ شهید از خانواده او به آن مرکز دعوتی به عمل می‌آید.

در آن ملاقات شهید فکوری به عنوان فرمانده سابق گردان ۷۱ شکاری (گردان پروازی شهید غفور جدی) گریست و گفت: من خاطرات خوبی با شهید جدی داشتم. می‌گویند زمانی که شهید خلبان غفور جدی در آمریکا دوره خلبانی را می‌گذراند، در پاسخ به یکی از استادانش که از او خواست شهروندی آمریکا را بپذیرد و در نیروی هوایی امریکا خدمت کند، پاسخ داده بود: دوست دارم کفن ام پرچم ایران باشد.

او در ادامه برای انجام وظیفه به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل و سپس در شهریور ۱۳۵۵ برای طی دوره امنیت پرواز از آذر مرداد ۵۵ تا مرداد ۵۶ دوباره به ایالات متحده سفر نمود. پس از مراجعت، به پایگاه ششم شکاری بوشهر بازگشت. این پایگاه آخرین پایگاه خدمتی جدی بود. با شروع جنگ در حالی که سمت فرماندهی بازرسی و امنیت پرواز پایگاه را به عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد شد و در جریان جنگ در تاریخ ۵۹/۸/۱۷ در خاک عراق مورد پدافند نیرو‌های عراقی واقع شده و پس از طی ۵۰ کیلومتر در خاک ایران سقوط کرده و درگذشت.

منبع تسنیم

انتهای پیام/م

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
Germany
روح اله
۱۹:۲۳ ۰۱ آذر ۱۴۰۲
همسر این خلبان قهرمان ملی اهل شیراز است
United States of America
اردبیلی
۰۰:۴۶ ۱۸ شهريور ۱۴۰۲
همسر ایشان خانم مرین نامور از شیرازی های اصیل هستند.
دقت کنید.
دلیل تصفیه ایشان و خیلی از خلبانان دیگر نیروی هوایی نیز نفوذ منافقان در ارتش برای نابودی آن بود و بس.