به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ابراهیم رحمانی بادی مکانیک خودرو اهل شهر بادرود که در سال ۶۵ به جبهههای حق علیه باطل اعزام میشود و در تاریخ هفتم فروردین ۶۷ در عملیات آفتاب از ناحیه پا مجروح و دچار موج انفجار در منطقه فکه میشود.
قرارمان با ابراهیم رحمانی حدود ۳ روز پیش بود، قرار گذاشتیم ولی هر دفعه به بهانه رفتن به کوه قرارمان به هم میخورد، قرارمان را سه شنبه اول مهر ساعت ۱۰ صبح گذاشتیم ساعت ۹ و نیم تماس گرفتم گفت: یکی از دوستان قصد رفتن به کوه کرکس را داشت و من در حال همراهی وی هستم، مصر شدم که امروز حتماً باید گزارش را برای خبرگزاری ارسال کنم، گفت، شاید عصر و یا شب، شاید هم فردا.
بیشتربخوانید
شب تماس گرفتم گفت تازه از کوه برگشتم امروز خسته هستم، اما اصرار من باعث شد که قبول کند و ساعتی را در کنار همدیگر به گفتوگو بنشینیم.
اول خواستم از رفتن به جبهه برایمان بگوید، گفت: در سال ۶۵ با چند تن از بچههای بادرود اول به اهواز رفتیم یک ماه آنجا در پل کارون نگهبانی میدادیم بعد خط باغ فیض، قرارگاه انصار 2، گردان ۳۰۷ و در ادامه پایگاه روشنایی، پایگاه یزدانپناه.
رحمانی از خاطرهای تعریف میکند که شبی در پایگاه یزدانپناه ۹ نفر از یک دسته در حال ساخت سنگر بودیم که گلولهای آمد که 7 نفر از ۹ نفرمان شهید شدند و تنها من و یک نفر دیگر که دور از سنگر بودیم، زنده ماندیم.
پاتک شبانه به سنگرهای عراقی و آوردن غنیمت
وی از خاطرات خوش و جالب جنگ هم برای ما تعریف کرد و گفت: به خاطر اینکه در جبهه من کمی جسور و نترس و شجاع بودم با یکی از بچههای مشهد به نام رضا بیداد که فوقالعاده شجاع بود، شبها به سنگرهای عراقی و پایگاههای آنها یورش برده و چراغهای فانوس و لباسها و اسباب و وسایل آنها را برداشته و به سنگر خود برمیگشتیم.
این جانباز جبهه بیان کرد: تیر ماه ۶۷ در عملیاتی غافلگیر شدیم و تمامی بچههای ما اسیر شدند و وقتی بچهها را به اسارت میبردند از روی یک رمل شنی پای من سر خورد و شبانه داخل چالهای افتادم و اسیر نشدم.
وی عنوان کرد: هر لحظه از جبهه برای من خاطره است و خاطرات آن هم تمام نمیشود ولی الان شاید برخی از خاطراتی که میخواهیم برای مردم تعریف کنیم برای آنها قابل باور نیست.
موج انفجار خواب را بر من حرام کرد
رحمانی از دوران سخت بعد از دفاع مقدس میگوید: بعد از اینکه از جنگ برگشتیم به خاطر موج انفجار گوشهایم صدا میکرد و شبها خوابم نمیبرد، شبها برای بیخوابی به خیابان میآمدم و تا صبح پیادهروی میکردم، تا بلکه خسته شده و به خواب بروم.
وی از خاطرات بیخوابی برایمان تعریف کرد: الان در منزل ما ساعت دیواری هیچ معنایی ندارد، چرا که تمامی ساعت های دیواری منزل توسط من شکسته شده و از بین رفته است چرا که وقتی که شب ساکت میشود تیک تاک ساعت مانند کلنگی روی اعصابم بود و با این کار مجبور میشدم که با ساعت دعوا کرده و ساعت را بشکنم و الان هم هیچ ساعتی در منزل ما وجود ندارد و یا بعضی مواقع با دست خودم شیشه های ماشین خودم را با میشکستم.
با پای مجروح همه کوههای ایران را فتح کردهام
رحمانی ادامه داد: با نسخه پزشک و دکتر هیچگاه بهبودی پیدا نکردم و به پیشنهاد چند نفر از دوستان آشتی با طبیعت را انتخاب کردم، از ۱۸ سال پیش کوهنوردی و طبیعتگردی را انتخاب کرده که هفتهای دو تا سه روز به کوهنوردی میروم و افتخار این را دارم که جانباز ۲۵ درصد با پای مجروح همه کوههای ایران را فتح کرده و در آنجا رفتم.
وی با بیان اینکه ۵۰۰ بار به کوه کرکس نطنز رفتم و قله کرکس را فتح کردم، اذعان کرد: قلههای دماوند، سبلان، توچال، آزادکوه و تمامی کوه ها را فتح کردم و برای من کوهنوردی هیچگاه سخت نبوده و آن را به عنوان تفریح و استراحت انتخاب میکنم.
این جانباز دفاع مقدس با بیان اینکه وقتی که کوهنوردی میکنم تازه آرامش پیدا کرده و میتوانم استراحت کنم و بخوابم، تصریح کرد: امروز شاید خاطرات جانبازها برای بعضی مردم شیرین باشد، اما بعضیها باور نمیکنند و آن را با نیش و کنایه و زخم زبان جواب میدهند.
رحمانی با بیان اینکه هنوز هم شبها خواب جبهه را میبینم و خاطرات جبهه فراموش شدنی نیست، خاطرنشان کرد: ما برای دفاع از ناموس و میهنمان به جبهه رفتیم و وقتی ما شنیدیم که در مرزها به خانههای هموطنان ما لگد زده و ناموس آنها در خطر است، اینجا احساس خطر کرده و برای دفاع از ناموس میهن به جبههها رفتیم.
منبع: فارس
انتهای پیام/