به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، با توجه به تمایل ثبت مراسمهای مذهبی و تعزیهها توسط جهانگردان خارجی، پای ایران از زمان صفویان به سفرنامههای خارجیان باز شد، البته به تصویر کشیدن تعزیهها و مراسم آیینی محرم تنها دلیل سفر سیاحان خارجی به ایران نبود؛ آنها در سفر خود به ایران و اقامت چندماهه یا چندساله در کنار ثبت فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و نظامی به ثبت فرهنگ و انواع مراسم ایرانی که تعزیه و آیینهای عزا در محرم یکی از آنهاست علاقه خاصی نشان میدادند.
سفرنامهها از این جهت که تمام زوایا و مسائل یک فرهنگ را مورد توجه قرار میدهند و مطالب آنها اختصاصی نویسنده آن و از نگاه او بوده است و در کتاب دیگری نمیتوان آن مطالب را پیدا کرد بسیار مورد توجه قرار میگیرند. از آنجایی که تاریخنگاران ایرانی بیشتر به شرح جنگها و فتوحات نظامی شاهان و سلاطین میپرداختند، مسائلی، چون آداب و رسوم، اخلاقیات عامه مردم و مواردی از این دست مورد غفلت واقع میشد؛ این مساله، اما در سفرنامههای سیاحان خارجی و گردشگران علاقهمند به ایران که بیشتر به شرح احوال مردم و خصوصیات زندگی عامه میپرداختند، کمی تا قسمتی جبران شد.
با این حال، نباید تنها آثار سفرنامهنویسان منبع اصلی برای ارجاع باشد؛ زیرا در نوشتارهای آنها نیز به دلیل نداشتن اطلاعات کافی، اقامت کوتاه در کشور، آشنا نبودن با زبان فارسی و پیشداوری اشتباهات شایعی وجود دارد.
حال قصد داریم مراسم عزاداری عاشورا و تعزیهخوانیهایی که در دورههای گذشته ایران برگزار میشده و در چند مورد از سفرنامههای سیاحان خارجی به آنها اشاره شده است، معرفی کنیم.
یکی از سفرنامهها متعلق به «نوبویوشی فوروکاوا» است که همراه با یک هیات هفت نفره به دستور وزیر دارایی ژاپن برای گسترش روابط بازرگانی با کشورهای آسیایی به ایران سفر کرد. این سفرنامه حاصل گزارشهایی از سفر ۱۵۲ روزه این هیات از بوشهر به تهران در زمان قاجاریه است.
فوروکاوا در سفرنامه خود از ایجاد دستههای سینهزنی نوشته است: «اقامتم در مازندران اتفاقا مصادف با این ایام بود و دیدم که در مدت این ۱۰ روز مردم چنان که گویی از خود بیخود شدهاند، هر چند ۱۰ نفر از بزرگسالان و بچهها دستهای به راه انداخته، چیزی را که مانند نیزه بود، بالا میبرند که به آن علامت میگویند. این علامت را با چراغ و هر چیزی که نذر شده است، آراسته و آن را به همراه این آویزهها برمیدارند و در کوچهها و خیابانهای شهر میبرند و مردم که به همراه این علامت هستند با صدای بلند همسرایی میکنند».
وی همچنین نوشته است: «میگویند که شبیهخوانها اجرت نمیگیرند و مردم نیز لباسهای فاخرشان را به ایشان امانت میدهند تا تعزیه را با شکوه و عظمت برگزار کنند. در محوطه باغ شاهی، عمارت بزرگی هست به شکل گرد که معمولا فقط تیرهای سقفش را از دور میبینیم. اما در ایام عزاداری عاشورا بر تیرهای سقف چادر سفید میکشند و داخل عمارت را با چند دههزار چراغ روشن میکنند و در آنجا روضهخوان معتبری به منبر میرود ...».
بیشتر بخوانید
سفرنامه «ایران و ایرانیان» توسط ادوارد پولاک از ماجراهای ایران در زمان حضور امیرکبیر که پولاک را برای تدریس در دارالفنون دعوت کرده بود، گفته است. در سفرنامه پولاک اطلاعات خاص و منحصر به فردی درباره آداب و رسوم مردم قاجار ارائه شده که یکی از این آداب و رسوم برگزاری مراسم عزا و تعزیهخوانی است.
ادوارد پولاک اتریشی در مورد ایام محرم مینویسد:
«ایام عاشورا (ده روز اول ماه محرم) را میتوان جزو روزهای رسمی به حساب آورد. در این روزها، مراسم تعزیه شبیه به یاد شهادت آل علی در کربلا برپا میشود. عزای عمومی و سراسری در مملکت است. همه لباس سیاه در بر میکنند، دستهها در شهرها به راه میافتند و با آهنگهای غمانگیز که ترجیع آن «آی حسین، آی حسین» است بر رنجهای این سلطان شهیدان اشک میریزند».
«.. وقتی ترجیع خوانده میشود، کودکان از جا میجهند و دو حلقه چوبی را به صورت موزون بر یکدیگر میزنند. بزرگترها هم با آنکه سینهشان کبود شده، با کف دست بر سینه میکوبند به طوری که صدای آن تا فاصلهای دور به گوش میرسد. بعضیها که از کابل و کشمیر به تهران آمدهاند، حتی زنجیر به سینه میزنند. یکنواختی آهنگ، صدای گنگ ضربات کف دست به سینه و برخورد حلقههای چوبی و جرنگ جرنگ زنجیرها تا مدتها پس از نیمهشب در خیابانها به نحوی غمانگیز طنینافکن میشود».
«در بسیاری از میدانهای عمومی شهرها تکیه وجود دارد که بر اثر موقوفات مذهبی ایجاد شده و نگهداری میشوند. در وسط فضایی محصور، صفهای هست که به عنوان صحنه برای برگزار کردن مراسم تعزیه به کار میرود. در روزهایی که مراسم برپا میشود، چادری را سقف آن صفه میکنند. دیوارهای تکیه را با چیت گلدار و شال میآرایند. ظروف چینی گرانقیمت، لیوانهای کریستال اروپایی، شمعدانها و ... چشم را خیره میکند».
«پیترو دلاواله» نیز سیاح ایتالیایی است که در دوره حکومت شاه عباس به ایران سفر کرده و شاهد برگزاری مراسم عزاداری و تعزیهخوانی شیعیان در اصفهان بوده است.
او در مورد ایام عاشورا مینویسد:
«ایرانیان تمام این مدت را بهطور مداوم سوگواری میکنند و ضمن تظاهرات عمومیِ عظیم، برای پایان غمانگیز زندگی حسین بنعلی، فرزند فاطمه زهرا، یگانه دختر پیامبر اسلام که در نظر همه مسلمانان مقدس، ولی در نظر ایرانیان شیعی، امام بر حق نیز هست، به عزاداری مشغولند».
«همه غمگین و مغموم بهنظر میرسند و لباس عزاداری به رنگ سیاه، یعنی رنگی که در مواقع دیگر هیچوقت مورد استفاده قرار نمیگیرد، به تن میکنند. هیچ کس سر و ریش خود را نمیتراشد و به علاوه نه تنها از ارتکاب هرگونه گناه پرهیز میکند، بلکه خود را از هرگونه خوشی و تفریح نیز محروم میسازد... تمام این تظاهرات برای نشان دان مراتب سوگواری و غم و اندوه آنان در عزای امام حسین است».
«.. دورادور تابوتها را با مخمل سیاه پوشانده بودند و روی هر تابوت، یک عمامه سبز و یک شمشیر گذاشته و سلاحهایی از اطراف آن آویخته بودند. این اشیاء را، روی طَبَقهایی چند، بر سر عدهای گذاشته بودند و به آهنگ سنج و کرنا حرکت میکردند».
«اوژن فلاندن» باستانشناس از دیگر سیاحانی است که در زمان محمدشاه قاجار به اتفاق هموطن هنرمند خود به نام پاسکال به ایران سفر کرد و در کتاب «سفر به ایران» تجربه حضور خود در کشور را به رشته تحریر درآورد. فلاندن اولینبار سینهزنی پرهیجان مردم ایران را در آرامگاه حسین قزوینی به چشم میبیند و به توصیف مراسم عزاداری عمومی در تکیهها و مساجد میپردازد.
وی در مورد عزاداریهای مردم ایران در آن زمان نوشته است:
«عدهای با مشت سخت به سینه کوبیده و در نتیجه سایرین را برانگیخته، شورش در جمعیت و بازیگران برپا مینمودند... در مدت عزاداری عدهای از مقدسین در شهر به راه افتاده از اعماق وجود منقبت حسین (ع) و علی (ع) را مینمایند. برخی پابرهنه با چهره سیاه شده در کوچهها دم از حسین (ع) میزنند و ادعا میکنند که تشنگی و گرما را بر خود هموار خواهند ساخت».
«صحنهای که بیش از همه نظر من را به خود جلب کرد، نبردی بود که میان خاندان و پیروان امام حسین (ع) و لشکریان یزید به نمایش درآمد. این صحنه آنچنان بر تماشاگران تأثیر میگذاشت که آدمی تصور میکرد شاهد نبردی حقیقی است. تعزیه به صورت شعرخوانی اجرا میشد و بازیگران شعرها را با آهنگ و حالات و حرکاتی میخوانند که در مردم شور و هیجان ایجاد میکرد».
سفرنامه «سفر به شمال ایران» نیز توسط ساموئل گوتلیب گملین آلمانی نوشته شده است که برای پیگیری طرح علمی در مورد گیاهان، جانوران و... به همراه چندتن از دانشجویانش به ایران سفر کرده بود.
گوتلیب گملین در سفرش به رشت در مورد ایام عزاداری ایران نوشته است:
«در هر محله، درِ خانهها را با پارچه سیاه میپوشانند و شبها با مشعل و شمع در خیابانها حرکت میکنند. هر محله با پرچم و علم خود حرکت میکند و آوازهایی میخوانند که برای این مراسم ساخته شده است. آنان با پای برهنه حرکت میکنند و به شدت بر سینه خود میزنند. آنان بارها نام پیامبر سوگوارشان را فرا میخوانند و در هر گوشه به دنبالش میگردند. در روزهای اول دستههای عزاداران فقط شبها به راه میافتند. ولی روزهای آخر روز هم برپاست...».
«.. یک شیپور دسته را با پرچمها همراهی میکند و یک یا دو اسب هم که به جواهرات آراستهاند به نشانه اسب حسین در پیشاپیش دسته حرکت داده میشود. پسِ این گروه سینهزنان ظاهر میشوند که فریادشان را دو برابر بلندتر کردهاند و در پشت سر آنان اهالی محله شمعدردست در چند گروه حرکت میکنند. آن وسایلی که به یاد حسین در تکیه قرار داده شده بود همراه دسته حمل میشود. به این ترتیب دسته به سوی خانه خان حرکت میکند. در آنجا نوحه میخوانند و گریه میکنند. شبیه مراسمی که در تکیه اجرا کرده بودند. از آنجا همه خیابانهای شهر را دور میزنند. چون اینک در رشت هشت محله وجود دارد هشت دسته است و، چون هر دسته یک روز در شهر میگردد، هر روز در خیابانهای شهر غوغاست».
«کارستن نیبور» از دیگر سیاحانی بود که همراه با هیاتی دانمارکی برای انجام ماموریتی در حوزه هندسه به ایران سفر و سفرش را از جنوب ایران آغاز کرد. گفتهها و تجربیات نیبور از سفرش به ایران در کتابی به نام «سفرنامه نیبور» به چاپ رسیده است.
نیبور شاهد مراسم عزاداری شیعیان مردم جنوب بوده و در این مورد نوشته است:
«.. در حالی که شیعهها به سینه خود میزدند و با ناله و زاری غم و اندوه خودشان را نشان میدادند و عده زیادی حسینحسینگویان بهشدت گریه میکردند. کسانی که نقش سپاه یزید و سردار او، شمر را بازی میکردند با شمشیرهای برهنه دور میدان میدویدند و چنین وانمود میکردند که پی کسی میگردند… نقش عباس، برادر حسین، که در کنار چشمهای هر دو دست خود را از دست داده بود خیلی طبیعی اجرا شد. او لباسش را طوری پوشیده بود که آستینهای بدون دست او از دو طرف آویزان بود و به تماشاچی این احساس دست میداد که او واقعاً دستهایش را از دست داده است. چون در جزیره خارک اسب خیلی کم است و از شتر اصلاً خبری نیست بلندپایگان سوار بر اسب بودند و بقیه پیاده و، چون بیشتر مردم جزیره خارک فقیرند، لباس همه بازیگران خیلی بد بود. اما این لباسها طوری بودند که تماشاچی بهراحتی میتوانست یکی از سپاهان ۱۱۰۰ سال پیش اعراب را در میدان جنگ تجسم بکند. موزیک نظامی فقط از سنج تشکیل میشد که بهشدت نواخته میشد. صدای سنج با صدای حسینحسین قیلوقالی را به وجود آورده بود».
از دوران صفویه تا انقلاب اسلامی سفرنامههای زیادی در مورد آنچه سیاحان از عزاداری ایرانیان دیده بودند، به نگارش درآمده است. به واسطه تعداد زیاد سفرنامههای نوشته شده در این حوزه امکان معرفی تمام آنها وجود نداشت و ما تنها به معرفی چند مورد از آنها بسنده کردیم.
منابع:
سفرنامه فوروکاوا
سفرنامه «ایران و ایرانیان»
سفرنامه «سفر به ایران»
سفرنامه «سفر به شمال ایران»
سفرنامه کارستن نیبور
سفرنامه پیترو دلاواله
منبع: ایسنا
انتهای پیام